انارک نیوز - بغضی در گلوی این شهر پر از درد است که ناشی از "همشهریان بی درد" می باشد. دز نظر بگیرید اینان چند گروه با صفات مختلف می باشند. برخی نیز ترکیبی از چند صفت می باشند.
عده ای از این شهر خدا درآمد کسب می کنند و در جایی به جز آن مصرف می کنند که "زالو" صفت می باشند. باز هم صد رحمت به اینان! عده ای دیگر نه تنها درآمدشان از اینجا است بلکه آقاییشان هم از این ناکجا آباد است. امر و نهی هم می کنند و برای دیگران تصمیم هم می گیرند. اینها را کجای خود جای دهیم! اینان را "روباه" صفت می نامم. کجا است انصاف شما؟ پدر و مادر شما که آدم های خوبی بودند.
تعدادی دیگر "شترمرغ" صفت می باشند که در هر کاری دخالت می کنند و مسئول هستند اما هنگام مشارکت عمومی و مسئولیت پذیری غایبند. جاه و مقام را دوست دارند اما از مسئولیت پذیری بویی نبرده اند.
"مگس" صفتان منتظر اینند تا شیرینی بیابند و هجوم آورند. در مراسم بخور  بخور بیشتر دیده می شوند و معمولاً گروه هستند و هم را خبر می کنند و با هم دیده می شوند. واضح است که از پسمانده کثافت هم نمی گذرند. 
از همه زیانبارتر "لاشخور" صفت می باشد که منتظر می ماند تا بینه طرف مقابل را ضعیف کند تا از تنش تغذیه نماید و چنان بی شرم است که برای تضعیفش تکه هایی بزرگ از بنیه قربانی را می کند تا به غریبه دهد.
در مقابل تمامی اینان "گورخر"صفتان می باشند که به این ذلیلان رحم و برای شهرشان سینه سپر می کنند. به دشواری کار می آفرینند یا با دست های خالی اما پر از امید، کمک به کارآفرین می نمایند. همه مردم  این شهر فراموش شده ار این گروهند.
عوضی های بی بته هم در بطن این جامعه بی غل و غش زندگی می کنند و منتظر فرصتند تا خود را جزو صالحین و خوبان جا بزنند.
به هر حال هر صبح که این شهر پاک از خواب بیدار می شود رویای آینده ای بهتر را برای جوانان لایق خود می بیند. دست به دست هم دهیم به مهر، تا کنیم این شهر را هم آباد.

میز "مدیر وارونه"
انارک نیوز - علیرغم احساس درونیم، به احترام او که اصرار داشت زنگ بزن تا بداند هنوز پیگیرش هستی،  گوشی را برداشتم و شماره "مَحکم" را گرفتم. حدود ده صبح بود. خانمی پس از پرسیدن نامم و اینکه با ایشان چه کاری دارم از آن پشت گفت: در جلسه اند، یک ساعت دیگر تماس بگیر. یازده و نیم دوباره زنگ زدم، هنوز در جلسه بود.
به دوست مسئول دیگری زنگ زدم و پرسیدم این تماس هایی که با فلانی می گیرم می تواند کارساز باشد یا نه؟ گقت اختیاراتی دارد اما زیاد امیدوار نباش.
فردایش دوباره زنگ زدم، آقایی برداشت و پس از پرسش نامم و حدود یک دقیقه معطلی گفت: جلسه دارند.
به دوستم که توصیه کرده بود زنگ زدم و ماجرا را گفتم. با توجه به اینکه سه بار نامم را پرسیده بودند و مرا هم می شناسد، هنوز پس از چند  روز منتظرم تماسی از سوی او داشته باشم ولی از اولش هم چشمم آب نمی خورد!

گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من، آنچه البته به جايی نرسد فرياد است! 
انارک نیوز - به دنبال عکسی از برجی که قربانی منبع آب شد می گشتم. ورق پاره رنگ و رو رفته ای که فتوکپی و لای آلبوم عکس بود نظرم را جلب کرد. برنامه مرحله اول مسابقات سالنی "شهر من انارک" در ایام نوروز 1376 بود که به همت شهرداری انارک برگزار می شد.
مسابقات بطور متوالی از 2 تا 6 قروردین و از ساعت 15 تا 21 و در هر روز 6 مسابقه بین 15 تیم شرکت کننده در سه گروه بود. اسامی تیم ها هم خاطره انگیز است. عقاب، شهید علویی، مهاجر، رعد، پرسپولیس چوپانان، سپاهان، هفت برادران، شهرداری، نیماشوم، قدرت پا، معدن، امید چوپانان، استقلال، سیمرغ و ستارگان کویر.
روز 7 فروردین شش مسابقه بین شش تیم برگزیده از 3 گروه از 9 تا 12 و 17 تا 20 بود.

وقتی به این برگه رسیدم دیدم چه شور و شوق و همت و همکاری در بین جوانان انارک و نیز شهرداری بوده است که بهترین زمان خوشی در ایام نوروز خود را در باهم بودن و شادی مشترک یافته اند. هنوز هم این احساس را در چهارم فروردین هر سال در برگزاری "جشن با شکوه نوروز" بین ساعات 16 تا 18 در درنجیل می توان مشاهده و حس کرد.

اما به این نیز می اندیشم بر سر ما چه آمده است که بیشتر اوقات به خود و خانواده کوچکمان شامل همسر و فرزندانمان و احیاناً فقط پدر و مادر و خواهران و برادرانمان مشغول شده ایم و کمتر به دور و بر خود، خویشان، آشنایان، دوستان و ریشه هایمان یعنی آب و خاکمان و دیگر همنوعان خود می نگریم؟ مگر سرچشمه آرامش و آسایش ما از بودن و گردش و همفکری و موثر بودن با آنان نیست؟
تا کی "من" بودن؟ پس کی "ما" و با ما و برای ما بودن؟ مگر مفهوم جامعه و اجتماعی بودن این نیست؟ تا کی غم و اندوه من غم دیگران ولی غم دیگران از آن خودشان باشد؟ شادی فقط برای من و "دیگی که برای من نجوشد، خواهم سر سگ در آن بجوشد"؟
هنگامی که یک جوالدوز به دیگران می زنی یک تلنگر هم به خودت بزن!

"مدیر" وارونه
انارک نیوز - پس از سالها رفتم دفتر شرکتی که "مَحکم" یکی از مدیرانش بود. خانمی که شاید رییس دفتر بود گفت تشریف ندارند. روی مبلی نشستم و به خواندن مجله مشغول شدم. دید نمی روم غیبش زد و برگشت و اجازه دیدارش را به من سمج داد.
چنان به میزش چسبیده بود و از جایش تکان نمی خورد که انگار جانش است و آمده ای پسش بگیری. تا لب باز کردم و سربسته از مشکل پیش آمده بر اثر مدیریت نا بجای آقایان که خودش هم یکی از آنها بود گفتم، درد دلش شروع شد و انگار لای مثنوی هفتاد من را در ذهنش باز کرد و حالا نگو کی بگو از مشکلات. طوری می گفت که همه مقصرند به جز خودش. از اعتماد گفتم و او از وضعیت بد زمانه.
از در دیگر وارد شدم و مشکل را کمی بازتر کردم و رابطه اش را با کارآفرینی در انارک مطرح کردم. برایش روشن کردم نیاز به قسمتی از آنچه خود و امثال من در اختیارشان گذاشته اند تا آقایی کنند، دارم.
خیلی خود را مشتاق نشان می داد تا انارک به جایی برسد و حرف های دو پهلوی زیادی می زد و در واقع وعده سر خرمن می داد. هم خود می دانست و هم من. بزک نمیر بهار می آید.
من از صنم می گفتم و ایشان از یاسمن. به انارکی صحبت می کردیم اما همدرد نبودیم، حرف همدیگر را نمی فهمیدیم. از گوشی شنید و از گوش دگر یه در کرد. مرا به دیگری که نبود پاس داد. حیف وقتی که صرف او کردم. نگاهش کردم "مدیر وارونه" را در او هم دیدم.

اینان دردشان سیری بیش از حد است و درد انارک بی دردی اینان. اینان از تبار "عوضی" هایی هستند که "من، من" می کنند. پا بر شانه دیگران می گذارند تا بالا روند و وقتی به جایی رسیدند دیگر هیچ خدایی را بنده نیستند. همه چیز را برای خود و هم پالکی هایشان می خواهند. به کجا می روند چنین شتابان!

هفت عادت گورخران
انارک نیوز - از او پرسیدم اینک که در منطقه انارک و بافران صحبت هایی از خر و گورخر و عموزاده خواندگی این دو می شود، خصوصیات گورخر را برایم بگو که گفت:
- حالت اجتماعی دارند و با یکدیگر زندگی می کنند.
- کسی جربزه نزدیک شدن به آنان را ندارد.
- چموش هستند و زیر بار نمی روند.
- نا زنده هستند شکار کره آنان توسط دیگر حیوانات وحشی ممکن نیست.
- هنگام شکار، پس از شلیک تیر تا قبل از شلیک تیر خلاص به سرش، به آن نزدیک نمی شوند.
- گازشان هم کشنده است.
- هرجا یکی از آنها سرگین نماید، دیگران نیز همان جا می روند تا سرگین نمایند.

می گویند در قدیم در اطراف انارک گورخر وحشی بوده است که اگر کسی سعی می کرد بر پشتش سوار شود، آنقدر لگد می زد تا او را تلف نماید. در حالی که اسب و دیگر بارکشان چنین خصیصه ای ندارند.

یک بام و دو هوا 
انارک نیوز - امسال 4 فروردین ماه 1394 شهادت دخت گرامی رسول اکرم (ص) حضرت فاطمه زهرا (س) بود.

1- روز قبل آن سوم فروردین بدون هیچگونه دعوتی، از ساعت 16 تا 18 در درنجیل، طبق روال سال های گذشته انارکی هایی برای همدلی و همزبانی جمع شدند. چای آویشن نذری حضرت قاطمه (ع) هم بین حضار توزیع شد.
همزمان طبق اطلاعیه امام جماعت، بخشداری، شورا، بسیج و نیروی انتظامی بخش انارک، مراسم زیارت عاشورا هم در همین محل خوانده شد.

2- روز بعد آن پنجم فروردین ماه بنابر دعوت رسمی مدیریت رباط موقوفه انارک جهت دید و بازدید نوروز و صرف چای و شیرینی، از ساعت 16 تا 19 در رباط، طبق روال سال های گذشته انارکی هایی برای همدلی و همزبانی جمع شدند. چای و شیرینی هم بین حضار توزیع شد.

3- تلویزیون هم از ششم فروردین نسبت به پخش برنامه های فکاهی اقدام نمود.

نسبت به برنامه اول از روزها قبل از سوی عده ای از مسئولان، حساسیت هایی دیده شد ولی نسبت به برنامه دوم  حساسیتی مشاهده نکردم. چرا؟
این در حالی است که عده ای از مردم نسبت به اقامتگاه ها و سر و وضع گردشگرانی که  به آن وارد می شوند حساسیت هایی دارند که تا به حال مورد توجه قرار نگرفته است.

انارک نیوز - بهش زل می زنم، نمی شناسمش. آخه اون کیه؟ اون هم مثل جن زده ها بهم خیره شده و تعجب می کنه چطور نمی شناسمش! نمی تونم ریختشو تحمل کنم. 
به دور و برم نگاه می کنم، نقابمو پیدا می کنم و رو صورتم می ذارم. حالا شد. خودم را تو آینه می بینم!

انارک نیوز

شبکه خبری انارک (نارُسّینَه) / انارک نیوز را نوروز 1393 خورشیدی مهندس حمید رحیم پور انارکی در نبود هرگونه رسانه ای برای آگاه کردن همشهریان، دوستان و دوستداران انارک از اوضاع و احوال انارک و پیرامون راه انداری کرد. باشد که پایگاهی برای هم اندیشی و همدلی بیشتر کلیه یاران پراکنده در اقصی نقاط جهان باشد.

اخبار انارک که شهر و بخشی از شهرستان نایین در استان اصفهان از کشور ایران است و مردمش به گویش خود انارک Anarak را نارسینه Narossinah می گویند.

مرام:
■ همیشه بایستی راست گفت و تمامی راست را گفت و هیچ وقت نباید دروغ گفت.
■ پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک!
■ من بشری هستم که از اینجا برخاسته ام، که بیشتر به اینجا و این محیط متعلقم و در ایرانم که در جهانم و از سوئی دیگر ابتدا من یک بشرم که به کل جهان تعلق دارم و با جهان باید زیست کنم، محیط هم باید با جهان زیست کند، با ملت بایستی همنوائی، هم نواختی، هماهنگی و همکاری داشته باشم و بعد در منطقه موثر باشم.

انارک نیوز - روزی دروغ به حقیقت گفت: میل داری به شنا برویم؟ 
حقیقت ساده پذیرفت، لباس خود را درآورد و به دریا رفت! 
دروغ لباس او را پوشید و رفت. 
از آن روز دیگر حقیقت عریان و زشت است و دروغ ظاهری آراسته دارد با لباس حقیقت.

هیچ
انارک نیوز - اوایل دهه هفتاد که به عنوان مهندس برق در نخلک کار می کردم، نمی توانستم رفتار مهندسین معدن آنجا را که رییس مجموعه و رییس بهره برداری بودند درک کنم.. آنها فرمانروای بی منازع معدن و حاکم بر سرنوشت کارگران بودند. احساس می کردم آنان را به بردگی کشانده اند. به چشمان خود دیدم با کوچکترین اعتراض و حق خواهی برایشان پرونده سازی می کنند تا آنها را ضمن معلق نمودن از کار حتی روانی جلوه دهند. صورتمجلس را هم که معلوم است بالاخره عده ای بی خبر یا با خبر از درد آن کارگر بینوا امضا می کردند.
خلاصه از رییس معدن از اوضاع و احوال این رفتار پرسیدم در حالی که از مدتها قبل خودم هم بنای نارضایتی از اوضاع حاکم را شروغ کرده بودم. او جان کلام را این چنین بیان کرد که من اطلاعی از اطراف ندارم و در این اتاق ریاست نشسنه ام. اما هر از چند گاهی یکی از کارکنان یا کسانی که در نخلک زندگی می کنند و اختلافی با دیگری پیدا کرده اند، می آیند و زندگی او را برایم نقل می کنند و در حین آن حتی مسایل جزیی را که به اختلاف مربوط نمی شود و خیلی هم خصوصی می باشد عنوان می نمایند.
با این دانسته ها من شمشیری در دست دارم که بالای گردن دیگران نگه داشته ام و با آن قادرم در این اتاق زیر باد کولر بنشینم و راحت حقوقم را دریافت نمایم. بعداً دریافتم که تحصیلکرده خارج از کشور هم می باشد.
من هم دوام نیاوردم و چندماه بعد با برخورد غیر فنی و دخالت جویانه معاونت بهره برداری شرکت که همشهری بود (به مستعار ناردارب یا اخوان بخوانیدش) به معدنی در اطراف یزد تبعید شدم که چون با تخصصم ربطی نداشت، نرفتم و در واقع با لطف ایشان اخراج شدم.
همیشه وقتی به آن روزها می اندیشم، می بینم آن رییس راه فرار از قانون و اعتراض زیردستان را یافته بود و محیطی امن برای راحتی خود فراهم کرده بود. عده ای دور قاب چین هم انجام بی چون و چرای دستوراتش را بر خود واجب می دانستند و هر حق خواهی را در نطفه خفه می کردند.
پس با بی قانونی حاکم بر بر آنجا و حمایت روسای تهران نشین، آن تحصیل کرده خارج ار کشور و معصومیت حتی اگر در او وجود داشت کارساز نبود و اورا تبدیل به فرمانده ای می کرد که کارگران را به عنوان زیردستانش می دید که به او وابسته اند و می کرد آنچه را که نبایستی می کرد.
در انارک هم چنین وضعیتی را کم و بیش می توان دید که عده ای انگشت شمار زمام امور را در دست گرفته اند و می توانند به کار بگمارند و اخراج نمایند، توصیه نمایند و دست در دست هم وضعیت معاش تعدادی جوان را به هم بریزند یا بسازند. و با اینکه در خانواده های ضعیفی هم بزرگ شده اند که شریف هم بوده اند اما با وجود سالمندی اخلاق و حق را زیر پا می گذارند و می شوند انچه که نبایند بشوند یعنی "هیچ".

پیت ها در دست
انارک نیوز - یکی از روزهای نوروز 1391، همان اوایل انتخاب شدن آقای سید حمیدرضا طباطبایی نایینی به عنوان نماینده مردم شهرستانهای نایین و خور و بیابانک بود که جلسه ای در خانه یکی از دوستان در انارک با حضور تعدادی از دلسوزان - که بیشتر آنها سن و سالدار بودند - تشکیل شد.

در آن زمان تأمین آب انارک خیلی سخت و توسط تانکر آب به رانندگی آقای علی اکبر ثابتی از نایین به انارک صورت می گرفت. ایشان بطور متناوب و بی وقفه از حدود 2 نیمه شب تا غروب آفتاب در هوای گرم تابستانی و سرما، تعطیل و غیر تعطیل، در چندین نوبت آب انارک را به تنهایی با تانکر بنز می آورد. جا دارد تشکر ویژه از این کارمند بازنشسته شهرداری انارک برای زحمات شبانه روزی و بدون منّت او برای انارک و مردم انارک داشته باشیم. خدا خیرش دهد.
آب آشامیدنی بایستی از آب انبارها با دبه های ده و بیست لیتری و فرغون به خانه ها برده می شد.
در پاییز و زمستان وبهار نیز پر کردن مخزن نفت بخاری های نفتی با پیت های ده لیتری در چند نوبت شبانه روز انجام و در بقیه روزها نیز آبگرمکن نفتی باید استفاده و از نفت پر شود.
در انارک جوان کم و اکثریت پیر و از کارافتاده هستند و آوردن آب و نفت برای آنان بسیار مشکل می باشد. علاوه بر این حمل کپسول های گاز هم دشوار است.

دوستان مشکلات انارک را به خوبی مطرح کردند تا نوبت به آقای "جعفر رفیعی" که چندی پیش دوم بهمن ماه 1393 جان به جان آفرین تسلیم کرد، رسید. یادش گرامی باد.
گفت: آقا، کاری کن که این پیت ها از دستمان گرفته شود (منظورش ظرف های حمل نفت و آب بود که عذابی برای مردم انارک می باشد). او عادت به قول دادن نداشت ولی وعده هایی داد.

مقالات دیگر...