مردگانی که به ما زُل زده اند

انارک نیوز - دارم می پکم. نمی دونم گریه کنم، خشم فروخورده خود را بر سر زمین و زمان خالی کنم یا ... ؟ راه برم، بشینم یا خواب که پر از کابوسه! 

هفته ی گذشته تمام خبراش فاجعه بود. از شهادت سردار سلیمانی در پاسی از نیمه شب گذشته ی آدینه در بغداد گرفته تا آخریش که دیروز بود. مشخص شدن  اینکه هواپیمای اوکراینی با 176 سرنشین که چند دقیقه بعد از برخاستن از فرودگاه امام خمینی (ره)، چهارشنبه صبح با پرتاب موشک پدافند هوایی سپاه، به اشتباه پس از چند ساعت از انجام عملیات انتقام خون شهید سلیمانی، سقوط منجر به مرگ تمام سرنشیناش را که اکثراً هموطنم بودند، داشت و تمام باورهام را بهم ریخت. تا قبل از اون توی صدا وسیما و روزنامه ها همه ش حرف از سقوط بر اثر عیب فنی بود و هر احتمال دیگه ای غیرعلمی بود.
خدایا، هیچ هواپیمایی در اون ساعتها نباید پرواز می کرد ولی با ندانم کاری یک یا چند نفر به سوی مرگ پرید. 

مگه می شه؟ هنوزم باور نمی شه! دو شقه شدم. یکی قبل از 21 دی ماه که در اون روز مونده و دیگری پس از 21 دی ماه که دیگه نمی دونه چی رو باور کنه.
اشک و آه و وسواس ولم نمی کنه حتی تو خواب. خیال می کنم اونا از کوچیک و بزرگ، زن و مرد، با بدنهای جزغاله و پاره پاره و گم شده در زمان به من خیره شده اند و چیزی می خوان اما نمی تونند که چیزی بگن. با بدنی تمام عرق کرده از خواب می پرم و در حالی که هنوز له شدن خودم رو زیر نگاه سنگینشون حس می کنم دستام رو چندبار با صابون می شورم اما جرأت نمی کنم توی آینه خودما نگاه کنم. وقتی هم ناخواسته زیرچشمی، چشمم بهش می افته، دیگه نمی شناسمش.

خدایا .... 21 دی ماه 98 چه روزی بود و آبستن چه روزها و شبهایی است؟ بیشتر غمگینمون می کنه یا شاد؟!