نقل از گفتگو با خدا

اثر ریتا استریکلند
انارک نیوز - خواب دیدم / در خواب با خدا گفتگوئی داشتم. / خدا گفت: / پس می خواهی با من گفتگو کنی! / گفتم: بلی. / اگر وقت داشته باشید. / خدا لبخند زد. / فرمود: / وقت من ابدی است. / چه سوالاتی در ذهن داری که می خواهی از من بپرسی؟ / گفتم: این که چه چیز از همه بیشتر شما را در مورد انسان شگفت زده می کند؟ / خدا پاسخ داد ... / این که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند. / عجله دارند زودتر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را می خورند. / این که سلامتیشان را صرف به دست آوردن پول می کنند. / و بعد / پولشان را خرج حفظ سلامتیشان! / این که با نگرانی نسبت به آینده، زمان حال را فراموش می کنند. / آن چنان که دیگر نه در آینده زندگی می کنند و نه در حال! / این که چنان زندگی می کنند که گوئی هرگز نخواهند مرد! / و چنان می میرند که گوئی هرگز زنده نبوده اند! / خداوند دست های مرا در دست گرفت و مدتی هر دو ساکت ماندیم. / بعد پرسیدم ... / به عنوان خالق انسان ها، / می خواهید آنها چه درس هائی از زندگی بیاموزند؟ / خدا با لبخند پاسخ داد: / این که یاد بگیرند که / نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد، / اما می توان محبوب دیگران شد! / یاد بگیرند که خوب نیست خود را با دیگران مقایسه کنند. / یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که دارائی بیشتر دارد! / بلکه کسی است که نیاز کمتری دارد. / یاد بگیرند که ظرف چند ثانیه می توانیم زخمی عمیق در دل کسانی که دوستشان داریم ایجاد کنیم. / اما سال ها وقت لازم است تا آن زخم التیام یابد. / با بخشیدن بخشش بیاموزند. / یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را عمیقاً دوست دارند اما بلد نیستند احساسشان را نشان دهند. / یاد بگیرند که می شود دو نفر به یک موضوع واحد نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند. / یاد بگیرند که همیشه کافی نیست دیگران آنها را ببخشند، / بلکه خودشان هم باید خود را ببخشند / و یاد بگیرند که من این جا هستم، همیشه، همه جا.