07
شنبه, دسامبر
شنبه, ۱۷ آذر ۱۴۰۳

رای تو، سهم انارک بزرگ ماست

انگشت اشاره تو کوهی در پشت انار کوچک شهر ما 

انارک نیوز - انارک شهر حسرت های پر غرور من و توست. شهری که به آن می بالیم اما از آن می گریزیم. شهری که نه آب دارد، نه نان، فقط خاک دارد و بس. اما خاکش طلاست و من و تو باور نکردیم همشهری! کوچک بود کم بود کمبود داشت، گریختیم. چون استعداد داشتیم؛ ترسیدیم مبادا استعدادهای ما بارور نشود. رفتیم؛ کجایش را دیگر نمی گویم! آنجا که یک نارسینه ای پیدا نمی کنیم را تو برای من اسم ببر همشهری!
رفتیم و ماندیم و نامدار شدیم همه برگشتند من و تو برنگشتیم. بهترین جراح شدیم، بهترین مهندس، بهترین ادیب، بهترین تاجر بهترین شدیم اما برنگشتیم. همشهری ماندیم اما ماندگار نشدیم. جستجو کن انارکی و ببین این گوگل بیگانه چه نام ها که برای تو رو نمی کند! اما جستجو کن انارک چه می یابی؟
اگر تلاش های این دو سه سال گذشته نبود و برخی مطالبی را برای این شهر منتشر نمی کردند به سختی چند عکس بیابان و قلعه می یافتی و بس. البته اکنون هم آنچه می یابی نیمی از داشته های این شهر نیست. گله نمی کنم راستش دیگر همه ما همدیگر را می شناسیم همشهری. من و شما خلق و خوی شهری پیدا کرده ایم انارک شده دهکده ویلایی ما. آب و نانش هم خودمان از شهر می آوریم. می رویم از سینه کوه نظاره می کنیم حسرت می خوریم و باز هم نمی مانیم اما دل هم نمی کنیم این درد مشترک من و توست. نمی مانیم اما دل هم نمی کنیم همشهری!
اکنون بالا ده و پایین ده انارک من و تو شده شهرستان و ما همچنان مانده ایم خیابان مکارم سنگ فرش باشد بهتر است یا آسفالت. آقای من، بانوی من خط پایان را خیلی وقت هست گذر کرده ایم؛ انارکی نمانده با شوخی و بی شوخی آنجا را کرده ایم خانه سالمندان و ماتمکده ارواح. بازنشسته که هیچ بعد از دوران فسیل شدگی یادمان افتاده هوای انارک سالم است برویم آخر عمری آنجا ساکن شویم یا وصیت کرده ایم که خدای ناکرده رو به قبله شدیم مبادا غیر از انارک ما را در جای دیگری به خاک بسپارند. خط پایان دیر زمانی است برای انارک به پایان رسیده همشهری.
هنوز هم قصد داری به سینه کوه بروی نظاره گر حسرت باشی و ماندگار نشوی؟! درد انارک من و تو نبودن من و توست نه بی آبی نه بی نانی. من و تو باشیم آب و نان را دولت ندهد خدا خواهد داد به خدا. روی زرد انارک من و تو با بودن من و تو سرخ می شود. باور نمی کنی؟ باور کن آب و نان را خدا به جماعت می دهد و دولت به جمعیت. همشهری در اندیشه شق القمر نباش، شکافتن ماه کار من و تو نیست اما اندکی بودن، به موقع بودن و به موقع احساس مسئولیت کردن کار من و توست این را می توانیم به شرط آنکه بخواهیم.
قصه را طولانی تر نکنم شهر و رسانه فریاد می زنند آهای مردم انتخابات است و میزان رای ملت. میزان برای من و تو و انارک، بودن حداکثری در این رویداد است. بودن من و تو یعنی انارک جمعیت دارد، یعنی انارک رای دارد، یعنی انارک حق دارد یعنی آهای نماینده بدون جلب نظر من انارکی شانسی برای حضور در مجلس نخواهی داشت. آهای همشهری می دانم و می دانی این بودن نه گران است و نه مال افزا اما این بودن تو صدا دارد. تنها بوده ای فریاد هم زیاد زده ای اما کسی نشنیده این بار بیا کنار هم یکصدا فریاد بزنیم. فقط یک فریاد، نه گلایه نه اعتراض نه حرف اضافه فقط بیا کنار هم فریاد بزنیم که هستیم و این شهر تنها نیست این شهر پشتوانه دارد؛ پشتوانه هایی که اگر دستشان را در دست هم بدهند هیچ کاری نکنند و فقط فریاد بزنند تا آن دورترها تنشان خواهد لرزید. این صدا تن هر آنکه اراده کند نماینده این شهر باشد را خواهد لرزاند. پس اراده کن تا هم صدای شهر ما شنیده شود هم پشت آنکه فکر می کند انارک رای ندارد.
همشهری امروز انگشت اشاره تو کوهی در پشت انار کوچک شهر ماست بیا هفتم اسفند 94 سینه کوه را استوارتر و بی حسرت بالا برویم.

(سینا ایرانپور انارکی / جهارشنبه 4 اسفندماه 94 / 02.16)