اگر اهل سفرهای کویری باشید، این روزها بهترین زمانی است که می توانید کوله پشتی تان را جمع کنید و راهی انارک شوید. شهری کویری در نائین که در شرق استان اصفهان جا خوش کرده است.

تاریخ انارک، که مردم محلی به آن «نارسینه» به معنی انارستان می گویند، به دوره ساسانیان برمی گردد؛ زمانی که شهر توریستی امروز، واحه‌ای بر سر راه معادن سرب و نقره نخلک بود و وقتی در سال های بعد این معادن متروک ماندند، به دلیل قرار گرفتن در مسیر ارتباطی جنوب و مرکز ایران اهمیت پیدا کرد.

اما بنای اولین خشت انارک را به زمان شاه عباس نسبت می دهند و تنها سند معتبر راجع به ساخت و سازهای انارک، نامه میرزا تقی خان امیرکبیر مبنی بر پرداخت وجهی برای ساخت قلعه‌ای به منظور تأمین امنیت محل از دستبرد راهزنان خطاب به کدخدایان انارک است.

اگر گذارتان به انارک بیفتد، می توانید بقایای برج و بارو، در و دروازه، کوچه و پس‌کوچه‌های باریک و پرپیچ و خم این شهر را ببینید که نشان دهنده موقعیت امنیتی انارک در گذشته است. کاروانسرا، مسجد جامع، حمام، حسینیه و خانه‌های مسکونی از جمله بناهای تاریخی این شهر هستند که می توانید ردپای معماری سنتی ایران را در آنها ببینید.

انارکی ها با زبانی صحبت می کنند که ممکن است برای شما نا آشنا باشد. این گویش مربوط به زبان‌های ایران مرکزی است و از زبان زرتشتی اوستایی گرفته شده است. سوابق فرهنگی انارک نشان می دهد که مردم این شهر در گذشته زرتشتی بوده اند و وجود چند آتشگاه در گوشه و کنار این شهر هم شاهد این ادعا است. با این حال انارکی ها هم مثل مردم تمام کشور بعد از ورود اسلام به ایران مسلمان شده اند و حالا بیشتر مردم این منطقه شیعه دوازده امامی هستند.

برای سفر به انارک باید 400 کیلومتر از تهران دور شوید و به 225 کیلومتری اصفهان سفر کنید تا شهری را ببینید که هنوز خانه های سنگی و کاهگلی با بادگیرهای قدیمی در کوچه هایش به چشم می خورند.

حیاط خانه‌های اصیل انارک معمولا آجرفرش و سنگفرش است و اتاق‌ها تاقچه و رف‌های متعدد دارند. با توجه به صخره‌ای بودن منطقه، زیرزمین به‌ ندرت در آن دیده می‌شود اما در عوض بیشتر خانه‌ها بادگیر دارند و پشت‌بام‌ها مثل بقیه مناطق کویری کشور با چند لایه کاهگل پوشش داده شده‌اند تا مانع از انتقال دمای خانه به بیرون شوند.

منبع: irantoorism.akairan.com/iranshenasi-irangardi/ostanesfahan-didaniha/2011829203744.html

انارک نیوز - در انارک موارد زیر را داریم:
- فرهنگسرای طاهری انارکی 
- موسسه خیریه حضرت امام رضا (ع) 
- شهر سالم 
- مدیریت پسمانداری هسته ای کشور 
- شرکت های مستقر یا دارای دفتر در انارک 
- ایستگاه باران سنجی انارك 
- صندوق قرض الحسنه والفجر انارک 


فرهنگسرای طاهری انارکی
بگذارید من هم در اعتلای فرهنگ شهرتان انارک سهمی داشته باشم.

محبتی کردند اخوان طاهری: حاج باقر و علی و بازماندگان برادران مرحومشان زنده یاد ابوالقاسم و عبدالرحیم، و بانی خیر شد دیگر برادر فرهیخته و دانشمندشان دکتر منصور طاهری انارکی استاد برجسته ی دانشگاه و چهره ی ماندگار سال 1387 در رشته ی شیمی. و خانه پدری را هبه کردند تا انارک علیرغم نداشتن امکانات فراوان، از نعمت فرهنگسرا برخوردار شود. اِن الله لا یُضیع اجرالمحسنین. خداوند پاداش نیکان را ضایع نمی کند.
دو سال پیش جناب دکتر طاهری مدارک اولیه خانه را در اختیار اینجانب قرار دادند تا نسبت به تهیه ی سند مالکیت آن اقدام نمایم. رفت و آمد های مکرر به ادارات مختلف و ثبت اسناد و درج در روزنامه در سه نوبت و بردن مأمور برای بازدید و مساحی انجام گرفت و سند مالکیت آماده شد.
خانه در بافت سنتی شهر و در خیابان مکارم (سنگفرش) واقع شده و معماری زیبای آن متعلق به دوره ی قاجاریه است. با آنکه افراد زیادی مایل به خرید خانه بودند با این وصف استاد طاهری مطلقا تمایلی به فروش نداشته و با دادن وکالت تام الاختیار اینجانب را مخیر کردند تا آن را به یکی از سازمانها ی دولتی صرفا جهت استفاده ی فرهنگی واگذار کنم. نخستین مراجعه ی من به سازمان میراث فرهنگی استان اصفهان بود که کمبود هزینه برای تعمیرات و نگهداری آن را عنوان کرده و معذور شدند. به ذهنم رسید که آن را جهت ایجاد فرهنگسرا در اختیار شهرداری انارک قرار دهم. با روی کارآمدن شورای جدید که فرهنگی و فرهنگدوست هستند این مهم صورت پذیرفت و هیأت امنایی تعیین گردید و صلحنامه ای تدوین شد. روزچهارشنبه برای انتقال سند به دفتر خانه ی اسناد رسمی در نایین به سر دفتری آقای انواری مراجعه کردم. پس از اتمام کار که با سرعت انجام گرفت و خود جای تشکر دارد و بها دادن به این امر خیر از طرف سر دفتر، میزان هزینه ی این نقل و انتقال را از او خواستار شدم . آنچه از زبان او شنیدم . پاداشی بود برای دوسال دوندگی هایم در این راه که بوی حق شناسی و فرهنگ دوستی می داد و بیانگر بهایی بود که انسانها برای امور خیر قایلند. و مرا که سخت مجذوب دیدگاه انسانی او شده بودم برآن داشت تا این چند بیت را تقدیمش کنم. او گفت:  "ابراهیمی جان بگذارید من هم در راه اعتلای فرهنگ شهرتان انارک سهمی داشته باشم." و من گفتم: چیست کار کمال انواری /  یا شعار کمال انواری/
خدمت بنده ی خدا کردن  /   شده کار کمال انواری/
باشد از آفتاب روشنتر  /  کار و بار کمال انواری/
شهدآگین و شاد و خرم باد  /  روزگار کمال انواری/
نشود هیچگه فراموشم  /  یادگار کمال انواری/ 
نوشته شده توسط محمدعلی ابراهیمی انارکی (کویر) http://kavireanarak.blogfa.com دوشنبه چهاردهم بهمن 1392 و ساعت 9:45


موسسه خیریه حضرت امام رضا (ع) انارک
نظر به ماده 8 آیین نامه ثبت موسسات غیر تجاری، به اطلاع می‌رساند موسسه خیریه امام رضا (ع) شهر انارک که در تاریخ 92.03.22 تحت شماره 60 در اداره ثبت نایین به ثبت رسیده تا تحت نظارت فرمانداری نایین فعالیت نماید.
اهداف موسسه شامل : کمک و یاری به ایتام، فقراء، و مستمندان واقعی - تامین بخشی از ارزاق و البسه نیازمندان واقعی - تامین بخشی از جهیزیه بی‌بضاعتان - کمک به ایجاد کتابخانه و امور علمی و آموزشی و فرهنگی - کمک به بیماران بیبظاعت و مستمند و . . .
آدرس این موسسه نایین انارک خ امام خمینی جنب کتابخانه عمومی و اسامی موسسین به شرح زیر می‌باشد: 
حسن طریقتی عبدالکافی، ابراهیم زاهد انارکی، محمد علی نعمتی انارکی، ابراهیم مسعود، محمد رجایی انارکی، غلام عباس طریقتی انارکی، عبدالله کریمدادی، سید عباس خدایی، محمد حسین زمانی بهابادی.

همشهریان گرامی جهت واریز کمکهای نقدی خود می‌توانند از طریق شماره حساب جاری سیبا بانک ملی انارک به نام موسسه خیریه امام رضا (ع) به شماره 0109389556000 اقدام نمایند.


مسئول بهداشت محیط مرکز بهداشت استان اصفهان در گفتگو با ایمنا: شهرک انارک به عنوان شهر سالم معرفی می شود. مشارک مردمی مهمترین فاکتور شهر سالم است
خبرگزاری ایمنا: مشارکت مردمی، سلامت مدارس و اماکن، کیفیت خوب راه ها و خیابان ها، ایدآل بودن سیستم فاضلاب و آب شهری، رعایت بهداشت در مراکز توزیع مواد غذایی از جمله فاکتورهای لازم برای شهر سالم هستند.مسئول بهداشت محیط مرکز بهداشت استان اصفهان در گفتگو با ایمنا افزود: شهری که ۶۰ درصد از امکانات سلامت را در خود داشته باشد شهر سالم می نامند.
صفاری تصریح کرد: سلامت مدارس و اماکن، کیفیت خوب راه ها و خیابان ها، ایدآل بودن سیستم فاضلاب و آب شهری، رعایت بهداشت در مراکز توزیع مواد غذایی از جمله فاکتورهای لازم برای شهر سالم هستند. 
وی مشارکت مردمی را یکی دیگر از فاکتورهای شهر سالم معرفی کرد و اظهارداشت: برای اینکه شهری به عنوان شهر سالم معرفی شود مهم است که مردم آن از این رویداد استقبال و در محقق شدن آن تلاش کنند. 
مسئول بهداشت محیط مرکز بهداشت استان اصفهان با بیان اینکه به زودی شهرک انارک در اصفهان به عنوان شهر سالم معرفی می شود، گفت: شهرداری ها و شورای شهر یکی دیگر از فاکتورهای شهر سالم به شمار می روند و از آنجایی که شهرداری انارک پیشنهاد نامگذاری شهر انارک به شهر سالم را مطرح کرد، در جلسه ای موضوع بررسی شد و موافقت با این کار صورت گرفت. 
صفاری عنوان کرد: در این جلسه که با حضور شهردار انارک، اعضای شورای شهر و بخشدار این شهرک برگزار شد مقرر گردید یک سری از شرایط در این شهرک ایجاد شود تا فاکتورهای سلامت به ۱۰۰ درصد ارتقاء پیدا کند و پس از آن یک برند به همراه اعتبار مالی و وجاهت قانونی از سوی سازمان بهداشت جهانی برای این شهرک در نظر گرفته شود.
وی با اشاره به اهمیت مشارکت مردم در شهر سالم خاطرنشان کرد: شهر سالم از چندین کمیته شامل فرهنگی، ورزشی، نونهالان، جوانان و بهداشت و سلامت تشکیل می شود که هر یک بصورت هیئت امنایی و از سوی مردم اداره می شوند.
http://www.imna.ir/vdcfx1dy0w6dyta.igiw.html داخلی خبر علم و فناوری/ کد مطلب : 119502/ یکشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۲ - ۱۱:۰۱


برگزاری جلسه توجیهی اجرای برنامه شهر سالم در شهرداری انارک 
در تاریخ 4/7/92 جلسه توجیهی اجرای برنامه شهر سالم در محل شهرداری انارک با حضور مدیر گروه و کارشناس بهداشت محیط استان اصفهان و کارشناس مسئول بهداشت محیط شهرستان، شهردار و بخشدار انارک و اعضای شورای اسلامی شهر و بنیاد کویر سبز انارک و تنی چند از مسئولین ادارات تشکیل گردید.
در این جلسه در ارتباط با اهداف شهر سالم و زیر ساختهای آن و برنامه ابتکارات جامعه محور و تشریح جزئیات برنامه توسط مدیر گروه محترم بهداشت محیط و کارشناس محترم بهداشت محیط استان مطالبی بیان گردید.


سوخت راکتور نیروگاه بوشهر آماده ساخت است
معاون چرخه سوخت سازمان انرژی اتمی سوخت گفت : پس از موفقیت متخصصان منطقه هسته ای اصفهان در طراحی و ساخت سوخت راکتور تحقیقاتی تهران و راکتور IR40 اراک، طراحی و ساخت سوخت راکتور بوشهر نیز به زودی آغاز می شود.

به گزارش خبرنگار باشگاه خبرنگاران اصفهان، محمد قنادی مراغه دیروز در آیین روز ملی فناوری هسته ای در منطقه هسته ای اصفهان افزود: وی با تاکید بر اینکه در این کار از هیچ کشور خارجی کمکی گرفته نشده است، تصریح کرد: سانتریفیوژها در حال فعالیت و غنی سازی 20 درصد بمنظور تولید سوخت است.
وی ساخت سوخت راکتور تحقیقاتی تهران را یکی از بزرگترین افتخارات شرکت سوخت راکتورهای هسته ای (سوره) در منطقه هسته ای اصفهان خواند و تاکید کرد UCF اصفهان نقطه عطفی برای به اوج رساندن عزت ایران و اجرای طرح های بزرگ هسته ای کشور است.
معاون سازمان انرژی اتمی با اشاره به اینکه ما دارای چرخه سوخت کامل هسته ای در کشور هستیم گفت: انتهای این چرخه مدیریت پسمانداری آن است که در این امر نیز به موفقیت رسیده ایم.
وی افزود: سایت انارک بمنظور مدیریت پسمانداری هسته ای کشور در حال فعالیت است.
قنادی با اشاره به اینکه چرخه سوخت هسته ای شامل سلسله فرایندهای هسته ای پیچیده با فناوری بالاست، اظهار کرد: اکتشاف معادن اورانیوم اولین قدم در این چرخه است که ایران در این زمینه فعالیتهای بسیار خوبی انجام داده است.
وی با بیان اینکه بخش اعظمی از کشور تحت اکتشاف اورانیوم قرار گرفته ادامه داد: مقادیری اورانیوم در ساغند و بندرعباس شناخته شده و بقیه مناطق در حال شناسایی است.
وی مرحله بعدی چرخه سوخت را تجهیز و استخراج اورانیوم عنوان و تصریح کرد: در سالهای 79 و 80 قراردادی با چین برای استخراج اورانیوم از معادن داشتیم که قرار بود دو چاه با عمق 375 متر حفر شود.
قنادی با بیان اینکه قرار است 120 هزار تن سنگ معدن در ساغند استخراج شود، افزود: این سنگها برای فرآوری و تولید کیک زرد به کارخانه ای در اردکان با ظرفیت تولید 60 تن کیک زرد حمل می شود.
وی تصریح کرد: دو کشور چین و روسیه برای احداث کارخانه اردکان فقط نقشه های آن را تحویل دادند و توانستیم این کارخانه را با تخصص داخلی و امکانات بومی تجهیز و راه اندازی کنیم.
وی با اشاره به اینکه کیک زرد اولین محموله در چرخه سوخت هسته ای برای تولید UF6 است گفت: ما برای تولید UF6 در سال 1371 با چین قرار بستیم اما تا 1376 آنها فقط به ما نقشه های ناقص تحویل دادند.
معاون سازمان انرژی اتمی کشور افزود: رییس وقت سازمان در سالهای 76 و 77 تلاش کرد تا با چین کنار بیاید و این طرح آغاز شود اما چین این کار را انجام نداد و کشورهایی مانند انگلیس، آرژانتین و روسیه نیز حاضر به همکاری برای ساخت کارخانه نشدند.
وی با اشاره به اینکه در سال 1378 تقاضا کردیم تا نقشه ها توسط متخصصان داخلی کشور بررسی شود، تصریح کرد: با وجود مخالفتهای بسیار داخلی و خارجی حدود 400 نفر از دانش آموختگان دانشگاهها و پژوهشگران سازمان انرژی اتمی درگیر این کار شدند.
وی ادامه داد: عملیات اجرایی ساخت این کارخانه در اصفهان از سال 1379 آغاز شد و در اسفند 82 مورد بهره بهرداری قرار گرفت در حالیکه شرکت چینی می خواست این طرح را در مدت 11 سال انجام دهد.
وی با تاکید بر اینکه ایران هفتمین کشور دنیا در تولید UF6 است، گفت: شرکت چینی گفته بود که تولید UF6 در این کارخانه شش ماه طول می کشد اما ما پس از 74 روز به آن دست یافتیم.
قنادی با اشاره به اینکه شرکت چینی برای اجرای این طرح 45 میلیون دلار از ما پول گرفته بود ادامه داد: ما علاوه بر پس گرفتن این مبلغ حدود 17 میلیون و 500 هزار دلار نیز بعنوان خسارت از این شرکت دریافت کردیم.
معاون سازمان انرژی اتمی تاکید کرد: تمام این موارد گویای توانایی بالای متخصصان داخلی کشورمان در بحث فناوری هسته ای و عزم جدی آنها برای خودکفایی است.
گفتنی است آیین روز ملی فناوری هسته ای دیروز در منطقه هسته ای اصفهان برگزار شد. /س
کد خبر:۴۳۳۶۷۴۳ از باشگاه خبرنگاران به آدرس khabarfarsi.com/ext/4945677/ تاریخ انتشار: ۲۲ فروردین ۱۳۹۲ - ۱۳:۰۸/ اصفهان/


شركت سیمان عمران انارك (سهامی خاص) (كارخانه سیمان دلیجان) (ثبت 198843 تهران): تولید انواع سیمان خاکستری و رکلینکر در تیپ های مختلف و سیمان پوزولانی/ کارخانه: دلیجان، جنب روستای راوه/ دفتر مرکزی: تهران/ به همت جمعی از اناركی ها و فعالان بخش های اقتصادی ساختمان و معدن در سال 1382 تاسیس شد. هدف موسسان، احداث كارخانه سیمان در بخش انارك بود اما به علت وجود كارخانه سیمان نایین منتفی شد. پس از آن شهرستان دلیجان به عنوان محل احداث كارخانه سیمان 3300 تنی عمران انارك انتخاب گردید.
شرکت های مستقر یا دارای دفتر در انارک عبارتند از:
شرکت آجر آژند انارک (سهامی خاص) (تاسیس 1389): تولید آجر و مصالح ساختمانی/ کارخانه: کیلومتر 5 جاده انارک نائین/ دفتر مرکزی: کیلومتر 5 جاده انارک نائین
شرکت توسعه سیمان ویژه انارک (سهامی خاص) [زیر مجموعه گروه باریت ابران] (در 1383/10/22 و تحت شماره ۲۳۸۵۷۰ در اداره ثبت شرکتها در تهران به ثبت رسیده است): احداث کارخانه تولید سیمان ویژه و صنایع جنبی وابسته به آن، تهیه و تامین کلیه مواد و دستگاه ها، ماشین آلات و تجهیزات موردنیاز این صنایع از داخل و خارج کشور، اکتشاف، استخراج و بهره برداری از کلیه معادن موردنیاز این صنعت به ظرفیت 1500 تن در روز، محصولات این شرکت سیمان پرتلند نوع 2، سیمان پرتلند نوع 5، سیمان پرتلند نوع کلاس G نوع HSR مخصوص حفاری چاه های نفت/ دفتر مرکزی: تهران/ این شرکت به نقل از صورتجلسه هیات مدیره شرکت فرآوری پارسیان سپهر مورخ 22/2/89، از سهامداران سپهر می باشد.
شرکت توسعه عمران انارک (سهامی خاص) (شماره ثبت 229 نایین)/ دفتر مرکزی: تهران
شرکت تولید پودر انارک (سهامی خاص) [زیر مجموعه گروه باریت ابران] (در ۸۲/۳/۶ و تحت شماره ۲۷۳ در اداره ثبت شرکتها در شهرستان نائین به ثبت رسیده است.): تولید پودرهای صنعتی/ کارخانه: ناحیه صنعتی انارک کیلومتر 3 جاده انارک نائین/ دفتر مرکزی: تهران- شرکت فراز معادن انارک (سهامی خاص) (شماره ثبت 163 نایین)/ دفتر مرکزی: انارک
شرکت فرآوری پارسیان سپهر (سهامی خاص) [زیر مجموعه گروه باریت ابران] (با شماره 2257 در مورخ 1378/12/16 در اداره ثبت شركت های قم و سپس تحت شماره 355 در اداره ثبت شرکتها در شهرستان نائین به ثبت رسیده است.): تهیه و تولید پاکت های کاغذی و لمینیت جهت مصارف گوناگون از جمله پاکت های بنتونیتی، باریتی، کربناتی، فروباری و سیمانی و .../ کارخانه: ناحیه صنعتی انارک کیلومتر 3 جاده انارک نائین/ دفتر مرکزی: تهران


ایستگاه بارانسنجی انارك در سال ۱۳۵۰ عملیاتی شده، همچنین ایستگاه بارانسنجی انارك تأسیس گردید.


صندوق قرض الحسنه (و خیریه) والفجر انارک

شهر انارك يا (نارسينه) با خانه هاي خشتي، مساجد آجري و كوچه هاي باريك مانند ياقوتي زيبا در دشت كوير قرار دارد.
به گزارش خبرنگار حوزه ميراث فرهنگي باشگاه خبرنگاران، انارك اين حاشيه نشين كوير همچون ياقوتي زيبا در دشت كوير قرار دارد نام محلي آن (نارسينه) است كه معني انارستان مي دهد.
بافت قديمي آن كوچه هايي باريك با خانه هاي خشتي ومساجد آجري، برج ها و آتشگاه است.
انارك داراي هفت محله بوده كه با كوچه هاي باريك وزيبا به هم متصل هستند.
بنابر اين گزارش، اين شهر در ميان كوه هاي برهنه قرار دارد و مجموعه اي است از 48مزرعه و روستاي داير و باير و داراي بافتي كهن با چشمه هاي قديمي، بام هاي كاهگلي و بادگيرهاي استوار بر بام هاي قوسي بوده كه در نوع خود منحصر به فرد است.
بنابر اين گزارش، انارك موزه مردم شناسي كوچكي نيز دارد كه در سال 83تاسيس شده است.
بافت تاريخي انارك، بعنوان يكي از زيباترين بافت تاريخي منطقه از تنوع فضايي و معماري سنتي خاص برخوردار است در دوره هاي صفويه و قاجاريه اين بافت داراي رونق بسيار خوبي بوده و با توجه به حمله متعدد بيگانگان بر اين شهر مردم نيز تأسيسات و تجهيزاتي براي دفاع از شهر ساخته بودند.
اين تأسيسات شامل وجود چهار برج در چهار قسمت از تپه هاي اطراف و داخل شهر و حصار مربوط به حصار شاهي كه دور تا دور شهر انارك را در بر گرفته است.
چهار برج موجود در بافت تاريخي شهر انارك در چهار قسمت به طور جداگانه بوده كه هر كدام محوطه اي از اطراف شهر را زير نظر داشته است.
مهمترين برج شهر انارك در حال حاضر بلندترين و بزرگترين برج محسوب مي شود معروف به برج كوه سراب يا برج سفيد بوده كه بر روي بزرگترين تپه شهر واقع شده است.
بنا بر اين گزارش اين برج از سنگ و ملات گل و آهك ساخته شده كه به صورت مدور و داراي سه طبقه بوده كه از بالاي آن تقريباً اكثر مناطق شهر قابل رويت است./ي2
گزارش از مرضيه اميري.

(به نقل از باشگاه حبرنگاران     www.yjc.ir/fa/news/4323692  با کد خبر:۴۳۲۳۶۹۲ و تاریخ انتشار: ۱۰ فروردين ۱۳۹۲ - ۱۲:۵۳)

گزارش محمدرضا فاضلی – زمستان 1391 /  اطلاعات هفتگی شماره 3549 چهارشنبه 25 بهمن 1391 (صفحات 10 و 11)


«انارک» ولایتی است در دامنه کوه های بیابان مرکزی ایران موسوم به کوه های «سرخ» که در دشت کویر واقع شده است. برای دست یابی به این ولایت باید از اصفهان به سمت نایین بروید و پس از نایین به سمت شمال شرقی کشور در جاده نایین _خور بیابانک که جاده ای است باریک و دو طرفه طی طریق کنید. 
پس از طی 75 کیلومتر، این جاده شما را به ولایتی آرمیده در سینه کوه به نام «انارک» خواهد رساند. در طول مسیر شما از بیابانی بی آب و علف که سطح آن را سنگریزه های سیاه رنگ پوشانده، عبور خواهید کرد که با توجه به شیب زمین وافق دید انسان در نیمروز امکان مشاهده «سراب» را در دریایی خیالی پوشیده از آب خواهید داشت که هرگز دست مبارکتان به آب آن، تر نخواهد شد. شاید نام قدیمی ترین محله انارک و چشمه ای به همین نام به نام «چشمه سراب» که هسته اولیه گردهمایی جمعیت در انارک بوده، به همین خاطر باشد.
انارک که در گویش محلی «نارسینه» نام دارد تاریخی پر فراز و نشیب را در طول تاریخ طی کرده و عمارتی برج مانند بر فراز تپه ای که انارک بر سینه آن آرمیده «برج سفید» نام دارد. من در ادامه تحقیقاتم پیرامون دریای باستانی ایران آثار آب را در اطراف انارک شناسایی کردم و شکی بر آن نیست که با توجه به آثار دریایی به جای مانده در پیرامون، این وادی را روزگاری آب فرا گرفته بوده و فعالیتهای کوه زایی در ادوار گذشته زمین، آثار فلزات بسیاری در انواع مختلفه به جای گذاشته است به گونه ای که من این شهر را گهواره تمدن بشر در کشف فلز و صنعت ذوب در کویر مرکزی ایران می خوانم.
گواه بر این ادعا وجود یکی از قدیمی ترین و باستانی ترین معدن سرب و نقره به نام «نخلک» در این سرزمین است که آزمایش رادیو کربن 14 روی آثار آتشکده این معدن تاریخی فراتر از 2500 سال قدمت را نشان می دهد. اگر چه با نظر به بناهای به جای مانده و آثار ساخت و سازهای قدیمی در خود انارک چیزی از ماقبل تاریخ به چشم نمی خورد ولی در اطراف انارک آثاری وجود دارد که خلاف این باور را ثابت و طبق اسناد و نوشته های انارک و باور مردم، زمانی که اولین گروه مهاجر به این سرزمین پای نهادند آثاری از تمدن های کهنه در این ولایت وجود داشته است. وجود آتشکده های پراکنده و مخروبه و برج های سنگی بسیار و معدن مس و نقره و آهن و سرب و روی، و شناسایی 28 معدن که یکی دیگر از آن ها معدن قدیمی «تالمسی» می باشد به همراه ده ها کوره مخروبه ذوب فلز و انبوه سرباره های کوره، نشان می دهد که تمدن های ساکن در مرکز ایران روزگاری در این وادی زندگی می کردند و نشان می دهد که تمدن عظیم و پر قدرت دولت هخامنشی روزگاری از ذخایر عظیم معدنی این منطقه در فتح و فتوحات و کشورگشایی و برقراری امپراتوری بزرگ مشرق زمین نقش داشته است.
اما قدیمی ترین سند وجود این ولایت سفرنامه «اسون هدین» سوئدی و ذکر نام انارک در حدود و حوالی این منطقه در دهی قدیمی به نام «علم» است. اما هدین، انارک را ندید و از آن چیزی نمی نویسد ولی به نظرم قدیمی تر از آن سفرنامه ناصر خسروی قبادیانی در سال 444 هـ .ق. بوده که در راه برگشت از سرزمین های اسلامی از اصفهان به نایین و از آنجا به انارک و سپس به دهی به نام جرمق می رود، که با توجه به راه های کویر و آب انبارهای موجود و استراحتگاه ها باید در انارک به سمت «جرمق» تغییر مسیر داده باشد و هسته اصلی جمعیت در آن زمان در ده «عشین» متمرکز بوده که از انارک قدیمی تر است.
آثار شلاق و ستم بر گرده مردم این ولایت از ظلم و تجاوز دولتهای بی کفایت قاجاری بسیار و این ولایت از تجاوز و تعدی دزدان و راهزنان بیابان مرکزی در امان نمانده و آثار تعدی و ستم «نایب حسین خان کاشی» و دار و درسته «علی ورامینی» دامنگیر مردم در قرون گذشته بوده و بر همین اساس فرمانی از امیر کبیر خطاب به والی انارک موجود است که حفاظ و حصاری مطمئن بر گرد شهر ساخته شود و جان و مال و ناموس مردم از تخطی و تعدی در امان بماند که آثار مکتوب آن در کتاب «انارک» تالیف نویسنده مشهور این ولایت استاد محمدعلی ابراهیمی انارکی موجود است.
ریشه اصلی مهاجرین این ولایت را از ولایات شرقی ایران می دانند و بنیان گذار انارک فعلی را منسوب به «محمد پهلوان» که جوانی از همین ایلات مهاجر بوده می دانند. انارک را زبان و گویشی خاص بوده که تنها این گویش در ایالات باستانی مرکزی چون گرمه و خور و نایین به چشم می خورد و ریشه ای اوستایی و زرتشتی دارد که خود سند دیگری در قدمت این منطقه است. انارک را در قدیم هفت محله بوده که اقوام مختلفی در این محله ها در صلح و صفا زندگی می کردند. آن ها پذیرای فرهنگ های مختلف از قبایل دیگر بودند. نام هفت محله این ولایت محله بیابانک، بیک علی، قافله گاه، جویباره، عرب ها، پشت حصار و محله سراب به عنوان قدیمی ترین محله که روزگاری در انارک ساکنینی در برداشته است.
تراکم و تردد شتر در این منطقه از روزگاران قدیم رواج داشته و انارک به سان ترمینالی در کویر باعث جدایی راه های شمالی و شرقی بوده و آثار آب انبارهای مخروبه و کاروانسرای مشجری، باقی مانده این راه ها هستند. بناهای قدیمی از لاشه های سنگ و گاهاً با خشت و گل ساخته شده و رشد و گسترش ریشه گیاهان با توجه به ساختار کوه و سنگ در لایه زیرین خاک امکان پذیر نیست و پوشش گیاهی به مزارع دور و اطراف چون مزرعه زیبای «اسماعیلان» انتقال پیدا کرده است.
انارک همواره با مشکل کم آبی دست و پنجه نرم می کند. در کل، منطقه کویر مرکزی مردمی به فهیمی و با فرهنگی انارک ندیدم. توجه این مردم به کسب علم و مهاجرت به شهرهای بزرگ و کسب تجربه، زندگی نسلی را در انارک حاکم کرده که بسیار آگاه به مسایل اطراف خویش هستند و رشد و آبادی را در فرهنگ در برداشته است. اگر خواستید شب ها ستاره ای از آسمان کویر چیده و آن را در طبق اخلاص از عظمت خواند به چشمانتان هدیه کنید، حتما شبی را در کویر انارک سپری کنید. انارک اکنون بخشی از توابع نایین اصفهان است.

انارک نیوز - در زمان شاه اسماعیل صفوی (از اجداد شاه عباس)، عبور حکمران طبس امیر شیردم به اتفاق نوکرش و راهنمایش (پیرمردی از بیابانک) هنگام رفتن به اردبیل در تابستان از انارک می باشد. در آن زمان برای رفتن از بیابانک به اصفهان راه انارک بیش از راه نائین آب داشته و خنک تر بوده است.

در انارک از پشم شتر جاجیم خوب می بافته اند و انارک دارای بادگیرهای چهار طرفه مرتفع و آب انبارهائی بزرگ بوده و نیز در صحرا های انارک گورخرهای زیادی زندگی می کرده اند.

 از کتاب ایران و بابر (انتشارات زرین، نوشته ویلیام ارسکین، ترجمه ذبیح اله منصوری، زمستان 1366، چاپ ارژنگ، چاپ ششم)

»هفت » بهمن 1386 - شماره 44 / پایگاه مجلات تخصصی نور

مریم سپهری

پاییز

بیست و چهار ماه پیش،در دفتر کار دوست مستندسازم نشسته بودم.در باغچهء دلباز دفتر آفتاب تنبل ناخوش احوال خودش را کشانده بود بالا و تیغهء باریکی از آن تابیده بود به‏ خرمالوهای رسیده که شفاف و وارفته در انتظار چیده شدن بودند.روی میز کوتاهی روب ه‏رویم‏ پر از کتاب‏های شعر و سفرنامه و داستان کوتاه بود.کتابی از آن زیرترها بیرون کشیدم.دو سوم قاب پشت جلد کتاب،آسمان تخت آبی بود و بقیهء آن‏چه باقی بود خانه‏ های کوچک‏ کاه گلی،دل توی دل هم،سر به سینهء هم.

کتاب را که باز کردم،نگاهم که روی ابیات لغزید هرچه پایین‏تر رفتم کم‏تر چیزی‏ دستگیرم شد.تازه،هر دو بیت در میان در دست‏ انداز تکراری می‏ افتادم که ترجیع ‏بند شعر بود.می‏ گفت:ای نارسّینه،ای نارسّینه.

نارسینه معشوق شاعر بود یا کهن دیارش؟شاید هم نامی مقدس که باید رمزگشایی‏ می‏ شد شاعر تخلصش کویر بود.

از نارسینه تا انارک

اهالی نخستین نارسینه مردمان محمدیه و نایین بودند بعد مردمانی از بیرجند،زواره،اردکان، شهر بابک و بیابانک به آن‏جا مهاجرت کردند که کارشان عمدتا کشاورزی،معدن کاری و شترداری بود.نارسینه که بعدها انارک نام گرفت ابتدا ضمیمهء حکومت سمنان بوده،سپس‏ به استان یزد می‏ پیوندد و سرانجام تابعیت استان اصفهان را می‏ پذیرد

بهار

یک بامداد،رسیدیم به نارسینه.دوست مستندساز،برای یک کار مستند صنعتی آمده به کویر.همراه گروه کوچکش من هم سهتم که قرار است عکاسی کنم،برای کتاب دوم‏ شاعر.

بار نه چنان مختصرشان را با دوربین و سه پایه- که بعدا همین سه پایه منبع الهام سرودن‏ شعری هم شد که نه شاعر، دوست مستندساز این شعر را سرود-و ملزومات می‏ گذارند در مهمان‏سرای کوچک آبادی و باهم می‏رویم به سراغ شاعر- کویر.

شاعر همان شعر نارسینه را برای‏مان می‏خواند،همان که عنوان کتاب شعرش و ترجیع‏ بند آن شعر فوق العاده بود.

هنوز هم از تک ‏تک واژه‏ های شعر چیزی نمی‏ فهمم.اصلا هم غم محتوا ندارم.همین قدر حس می‏کنم که شعر فراتر از یک نوستالژی کلیشه شده است که اگر چنین بود هم،آن‏قدر واژه‏ های گوش‏نواز تازه برایم دارد که لالایی کویر-شاعر-را در آن شب مهتابی به‏ گوش جان می‏ شنوم.شاعر می‏گوید که این گویش تشابهاتی با گویش‏های میمه‏ ای،گزی، اردستانی،نایینی دارد.

قرص ماه از پشت بادیگر خانهء شاعر سر کشیده روی باغچه ‏ای که دورش نشسته‏ ایم و عطر خوش ریحانش من شهرنشین مسموم را بدجور قلقک می‏دهد.دو بامداد قرارهای‏ صبح را برای کار گذاشتیم و قرار این است که بخوابیم تا پیش از طلوع.

همیشه بهترین ساعت رسیدن به جایی که اول بار می‏روم در تاریکی شب است.می‏توانم‏ تا سپیده خیالبافی کنم که فردا چه خواهم دید.همیشه سپیده دم این روزها جادویی ‏اند.خاصه‏ اگر سفر به جایی کرده باشی مثل کویر،که همیشه خیال ‏انگیز است.

پگاه نخست

بین چهار و پنج چشم‏ها را می‏ شوییم.می ‏زنیم به آبادی.دو گروه می‏ شویم:من و شاعر که آمده من را به یک راهنمای محلی از اهالی انارک بسپارد،و بقیه که می‏ خواهند فیلم‏ بسازند.

برج و باروها پدیدار شده ‏اند و شاعر می‏ داند که باید از آن‏ها برایم بگوید؛دیوارهای دفاعی‏ شهر که ناگفته هم پیداست-آن‏چه پیدا نیست این است که این شهرهای کهن بی‏دفاع‏ که هیچ زمان بیش از امروز نیاز به برج و بارو نداشته ‏اند،برای امان گرفتن از گزند چپاول، چرا امروز دور خود دیوار نمی‏ کشند؟-برج کوه پیرنیسا،برج کوه سراب،برج کوه آقا...و این‏ سومی را که می‏ گوید خورشید گر گرفته که خیلی هم زود درآمده از سر برج دوم رد می‏ شود و حسرت نگرفتن یک فریم محشر از آن می‏ ماند به دل عکاس کند دستی که من باشم.

حسرتم را به شاعر می‏ گویم،می‏ گوید:هنوز اول عشق است اضطراب مکن

برج چهارم دیگر نیست و مسیر حرکت چشم‏ های من در امتداد انگشت اشارهء شاعر به‏ یک منبع فلزی با هیبتی ناساز می‏رسد.

ماجرای تلخ ویران کردن برج چهارم را می‏گوید:نادانی از بین خیل پر برکت نادانان امر کرده برج چهارم را با ارگ شاهی خراب کنند تا به جایش آن مترسک را علم کنند که در این دیار آب کیمیاست.به حق هم این بشکهء کریه که تمام کویر را سیراب کرده،درست هم‏ باید سر برج چهارم خراب می ‏شده وگرنه آب نمی‏ گرفته!

دلم برای بشکهء ناساز می ‏سوزد.چند سالی یک بار نمی‏ از آب می‏گیرد و دوباره انبانش‏ تهی می‏ شود و بیگانه با بافت کویر،شرم آبادی

شاعر مرا به خدا می‏ سپارد و می ‏رود سر بنایی خانه ‏اش.خانه ‏ای خشتی با بادگیر و صفه ‏هایش‏ که خریده و با دست خود مرمتش می‏کند

از کوه برج چهارم بالا می‏ روم که ببینم آن به رحمت خدا رفته،برپا که بود از آن بالا چه‏ می‏ دید؟!آن بالا می‏ مانم تا خورشید خانم نزدیک‏تر شود.عکاسی می‏ کنم.می‏ دانم-گفته ‏اند -که زمان برای کار این‏جا کوتاه است و خورشید خانم که زورشان زیاد شود آن‏چنان می ‏تازند که سرخی خاک گنبدها تاسیده می ‏شود و همه چیز رنگ می‏ بازد و فیلتر ان دی (N.D.) لازم است که ندارم.خانه‏ های خشتی را با لنز تله نزدیک و نزدیک‏تر می‏ آورم،به حیاط ها سر می‏ کشم.دو سه بز در حیاطی نقلی زل زده ‏اند به سر کوه چهارم.یکی دو در روی پاشنه‏ می‏ چرخند و دو سه فرشتهء گوژپشت که دست بر پشت گره کرده‏ اند،سلانه با سطل‏ های حلبی‏ هرکدام می‏ روند پشت بنای کلاه فرنگی مانندی که انگار این یکی هم نگهبان آتشی مقدس‏ بوده و حالا رویش پرچمی سبز در نسیم سحری تاب می‏ خورد.از آن پشت که بیرون می‏ آیند سطل‏ های‏شان سنگین است.باد صدای‏شان را می ‏آورد که باهم گپ انارکی می ‏زنند.

پایین می‏ آیم و سراغ برج سوم می‏ روم که نیمه ویران است و فرسوده.به همت باد و گذر زمان.می‏ دانم آن بالا که برسم دیگر زمانی برای عکاسی نخواهم داشت.می‏ روم تا بدانم او در واپسین نفس‏ هاش چه می‏ بیند.

زیر پایم از سنگواره و بوته‏ های ریز معطر کوهی است که چند برگ کوچک‏شان را در جیبم می‏گذارم تا اسم‏شان را از شاعر بپرسم.اسم یکی‏شان پر پلوک است.آن بالا هلالی‏ گنبدها و بادگیرها را می‏بینم که در گوش م نجوا می‏کنند.پیکرهء اساطیری کوه‏ های جنوب‏ انارک،رخت‏های آویزان بر بندها،درختان بید،گل‏های انار و سرانجام خرزهره ‏های نستوه‏ که به بی‏ مهری آسمان سرپناه پوزخند می ‏زنند،در دیاری که آب کیمیاست.

لایه لایهء پریده رنگ نقره ‏ای کوه ‏ها زیر ابری در دوردست،خاکی‏ها خاکستری‏ها و جلوتر نرسیده به انارک سایهء دو سه بچهء ابر بازیگوش،روی خاک.اگر کمندی داشتم به بازی‏ می‏ کشیدم‏شان به سر آبادی،شاید پدری،مادری پی‏شان بیاید به دیاری که...

گذر زمان کند است.روزگار لاک پشت پیری است که خس‏ خس می‏ کند و روی خاک‏ می‏ خزد.تازه هشت صبح است و لبهء آفتاب‏گیر و عینک تیرهء مزاحم چشم‏ها تازه دارد به‏ شگفتی این آبادی عادت می‏کند.

پایین می‏روم تا ببینم خانه‏ هایی را که نشان کرده‏ ام پیدا می‏ کنم یا نه؟

خورشید خانم که وعده ‏اش را داده بودند،بر سابات‏ها و خشت‏های کهنه می‏ بارد.بر در خانه‏ های اعیانی که«کی‏یَه»نام دارند می‏ ایستم و به کوبه ‏های زیبای زنانه و مردانهء درهای‏ دو لنگه‏ ای نگاه می‏ کنم.خانه ‏ه ای حقیرتر هم خشتی ‏اند اما درهاشان یک لنگه ‏ای است. این‏جا به این‏ها«یورت»می‏گویند-در گویش مغولی به معنای اتاق و خیمه.یورت‏ها دری‏ یک لنگه و بی‏کوبه دارند.

تشنه ‏ام شده.کلون بعدی را می‏ زنم.می‏ دانم که این فرشتگان سالخوردهء مانده در انارک‏ رهگذر تشنه کم ندیده‏ اند.نرگس در را باز می‏ کند. به اصرار دعوتم می‏ کند به داخل.از هشتی‏ به حیاط می‏ رسیم.حیاط کوچک و جارو زده مثل حیاط«خاله پیرزن»در مهمان ناخوانده. باغچه‏ اش یک‏ دریک،با یک بوتهء صورتی پر گل خرزهره.

-اسمت چیه جون؟خب بیا تو جون؟

عقب ‏عقب می‏ روم که خیال نکند قصد ماندن دارم.در لیوان کلفت صورتی دور الکس‏ بخار زده از خنکای آب یخچال می‏ نوشم و تا عمق مرطوب می‏ شوم.آب خوردنم را با لذت‏ تماشا می‏کند.

-تا تهش بخور جون!

می‏ خورم.بعد چادر سفیدی سرش می‏ کند.کیف منجوق‏ دوزی کادوی مکه را دستش‏ می‏ گیرد و کنار بند رخت فلزی می‏ ایستد و من عکسش را می‏ گیرم.تنهاست.شوهرش در معدن کار می‏ کرده.مرده.امتداد دیوار کاه گلی را می ‏گیرم تا به میدانی می‏ رسم.برآمدگی‏ ستون مانندی در مرکز میدان هست که قبلا شرح ‏اش را خوانده‏ ام.این‏گونه سکوها یا پایه‏ ها که عموما به صورت هشت ضلعی یا مدور ساخته می‏ شدند کَلک یا کیلَک نامیده می‏ شوند.افروختن آتش در بالای کیلک‏ ها علاوه بر احیای احتمالی خاطرهء ارتباط درخت زندگی با آفتاب به معنی نمادی از خشکی محیط و طلب باران نیز بوده.

مطالعات باستان‏ شناسی ‏ای که شاعر(محمد علی ابراهیمی انارکی)در کتابش به آن‏ها اشاره‏ کرده-عنوان این کتاب انارک است و نگاهی تحلیل به اقوام و ساکنان اولیه،زندگی مردمان‏ انارک،اسناد تاریخی و دلایل مهاجرت مردمان از انارک دارد-نشان از بقایای کوره ‏های‏ ذوب فلزی در مناطق کویری ایران دارد.معدن طلای قلعه زری بیرجند،آهن نی‏ریز و نقره‏ (

یکی از معادن که در عهد ساسانی نیز بسیار پر رونق بوده معدن نخلک در چهل و شش‏ کیلومتری شمال شرقی انارک و بر حاشیهء کویر مرکزی بر لبهء ریگزار جن است که پیشینیان‏ بهدین(زرتشتی)ما با تلاش نفس‏ گیر خود در آن سرب و مس را از نقره و طلا جدا می‏ کردند. آزمایشات رادیو کربن روی قطعات چوب به کار رفته در کارگاه‏ های کهن و ابزارهای آهنی و توبره‏ های چرمی،قدمت آن‏ها را تا دو هزار سال برآورده کرده است.این بررسی‏ ها نشان می‏ دهد که طی دوران‏های بعد نیز در اطراف انارک معادن متعدد دیگری کشف شده و در درخشان‏ترین‏ آن روزگاران چهل و شش معدن فعال در انارک مشغول به کار بوده است.

عجب نیست که غروب آن روز وقتی گذرم به میدان غریب‏ خانه می‏افتد بازنشستگان‏ معادن اطراف را می‏ بینم که ردیف روی پلکان تنها فروشگاه انارک نشسته ‏اند.ساکت و خاموش.سری تکان می ‏دهم و پیش‏شان می‏ نشینم.سری تکان می‏ دهند و می‏ پرسند چه طور سر از انارک درآوردم.کنجکاو نیستند.ابدا.چنان‏که رسم اهالی مکان‏های کوچک‏ و متروک است پرسش آن‏ها بیش‏تر از سر ادب و مهمان‏ نوازی است.حتی نگاهم نمی‏ کنند. نگاه‏شان به جایی دوردست‏ هاست،معدن طالمسی،خونی،باقرق،علم،پاتیار...یا جایی میان‏ شکاف کوه‏ های جنوب انارک.

برایم از سختی کار معدن می‏ گویند،از مصایب کوه‏بری،از دل دردهای ناشی از تنفس گاز معدن.یکی‏شان از سقوط آسانسور معدن و ریزش معدن برایم می‏ گوید.سه انگشتش را در اثر انفجاری در معدن از دست داده.از کار با آلمان‏ها هم می‏ گوید.درمانگاه انارک را نشانم‏ می‏ دهد و می‏گوید زمانی این‏جا جراحی هم می‏ شده که باورش البته سخت است.در این‏ میان فرصت پیدا می‏ کنم که زخم‏های زرد و ناسور سرب را روی پهنای صورت و بینی‏اش‏ ببینم که خبر از رنجی دیرپای می‏دهد.

از ساختمان کلوپی که آلمان‏ها بنا کرده بودند هم می‏ گویند و سرانجام این که جنگ جهانی‏ دوم که شروع شد چه طور آلمان‏ها را فرا خواندند و بعدش انارکی‏ها،این معدن‏کاران خاموش، چشم انتظار رونق پیشین ماندند و...

یکی‏شان گفت سنهء بیست حقوق‏مان دوازده ریال بود در ماه.کم بود. راه افتادم پای پیاده‏ از نخلک تا انارک و بعد رفتم تا سمنان دنبال کار،که نبود و تا خود تهران پای پیاده رفتم‏ سراغ بنایی.از تهران که برگشتم دست از پا درازتر و بی‏کار،حقوق‏مان چهار تومان شده بود که ایستادم و کار کردم تا با دوازده هزار تومان سنهء شصت بازنشست شدیم.

در حرف‏های‏شان بیش‏تر نقل خاطره بود تا شکایت.با هم شوخی هم داشتند می‏ گفتند گوش‏مان کر است،که کر نبودند.می‏ گفتند کم حافظه شده‏ ایم و حکایت‏های غریب ‏تری‏ رو می‏کردند.

بعدی که به گفتن حکایات غریب و عجیب مشتاق بود برایم گفت پیرزن گوری- منظورش بهدین-را می‏ شناخته که فلج بوده و می‏ گفته:اگر مرا کول کنی و به نخل زرو ببری-که منظورش نخلک بود-گنج نشانت می‏ دهم.وقتی دید از این افسانه خوشم آمده‏ گفت:تازه ماجرای آن خروس را نشنیده ‏ای که یک روزی در انارک گم شد و فرداش در کاشان از زیر خاک سر درآورد!و بلافاصله در توضیح گفت:آخه از این‏جا تا کاشان همه‏ اش‏ ماسه بادیه،جون.

پیرمرد آخری هم گفت شتردار بوده و شترهایش را برای پروار کردن به چهار محال و بختیاری می‏ برده.می‏ گویم این اطراف شتر ندیده‏ا م صورتش را درهم می‏ کند می‏ گوید:

) ویرق و گرتای((ورق برگشته)اگر دنبال اشتری باید حوالی جندق پیش بگردی.آن شب‏ آرام می‏ خوابم و با خودم می‏ گویم فردا به سراغ پیرزنان انارکی می‏ روم تا ببینم در خلوت‏ آن‏ها چه می‏ گذرد.

پگاه دوم

گنبدهای سرخ و بادگیرها هنوز رنگ دارند.خورشید خانم هنوز در نیامده تا پیش‏اش رنگ‏ ببازند.بادگیرهای سه ‏پره‏ ای پنج پره‏ ای هفت پره‏ ای.این‏جا در انارک کهنه،مفهوم اختلاف‏ طبقاتی با تعداد پره‏ های بادگیرها،یعنی اندازهء لطافت بادی که از پره‏ های بیش‏تر و کم‏تر خانه‏ ها می‏ وزیده خودش را می ‏نمایانده.

لیلا

نان خشکش را در آب باران خیسانده تعارفم می‏ کند.از کنارش می‏گذرم تا نور خوبی را که روی شاخ بزها بر سر در خانه ‏ها افتاده از دست ندهم.چیزی در نگاهش هست که دوباره‏ برم می‏گرداند به بهانه‏ ای،تا مهمانش شوم.کیسهء حمام می‏ دوزد برای گذران زندگی.چیزی‏ برای پذیرایی ندارد جز مشتی کشک شور که باهم می‏ خوریم.سوزن می‏زند و بی ‏آن‏که‏ چیزی بپرسم می ‏گوید،پسرش رفته بوده کوه برای چیدن ریواکس-منظورش ریواس‏ است-که از کوه می‏ افتد...

نوه ‏اش با بیماری قلبی مادرزاد بعد از مرگ پدرش-پسر لیلا-به دنیا آمده و ده ماه‏ است.لیلا کیسه می‏ دوزد و...

اوقاتم تلخ است آن‏قدر تلخ که اصلا دسته گل‏ های آبی را با پرچم‏های نارنجی روی‏ چارقدش نمی‏ بینم.پیراهن سیاهش گل‏های مارگریت سفید دارد.همهء این‏ها را سال بعد که برای بار دوم به انارک می‏ آیم می‏ بینم.لباس و چارقد تکراری لیلا را با سوگ تازه ‏اش. عروس مرده.زن همان پسر از کوه افتاده.گریه نمی‏ کند.دستش را زده زیر چانه.پوست‏ صورتش درست بافت کوه پیرنیسا را دارد،همان که پر از فسیل‏های ریز گیاهی،گل سنگ‏ها و خارهای بیابان بود.

شهر بانو

مثل قرص ماه دیشب که از پشت بادگیر سر کشیده بود به حیاط خانهء شاعر،با خنده ‏های‏ بی‏ دریغ درمان همدردی با غم لیلا شد.شاکر بود که امسال خوب باریده و شاد از این که‏ بزه اش خار خوب خورده بودند.عکس‏اش را گرفتم،نشانش دادم و عیش‏ ام را کامل کرد وقتی‏ پس از تماشای ال سی دی-دوربین دیجیتال هرچه ندارد این حسن را دارد که می‏توانی‏ شگفت ‏زدگی پیرها و بچه‏ ها را بعد از تماشای عکس خودشان ببینی-غش‏ غش خنده را با دهان بی‏ دندان سر داد.شهربانو،ایزدبانوی نگه دار خانه‏ های خالی بود.به گردنش بافته‏ ای از موی بز انداخته بود که کلیدهای کهنه از آن آویزان بودند. انارکی‏ هایی که کوچ می‏ کردند کلیدها را به او می ‏سپردند.بالا خانهء لیلی و مجنون را نشانم می‏ دهد که پاتوق جوانان اهل‏ دل انارک بوده و حالا خرابه ‏ای‏ست که گربه ‏ها استخوان‏ های نیم جویده ‏شان را رها می‏ کنند. نگاهش همان بالا می‏ ماند،حالا چشمانش را می‏ بندد و می‏ گوید:او خوروش از انِتا ای شوین‏ (آب خودش از این‏جا رفته)سخت نیست که بفهمی به چه فکر می‏ کند.بعد می‏ رود و با کاسه‏ ای شیر بز،دستمزد عکاسی‏ ام را می‏ دهد.

اقدس

معجونی به غلظت ماست،متمایل به رنگ بنفش با بوی دود و مختصری طعم قره قروت‏ در کاسه‏ ای لعابی دستم می‏ دهد.باید با کاسه سر بکشم.آن‏قدر ناآشناست که هرگز نمی‏ توانم‏ حدس بزنم چیست.روبه‏ رویم ایستاده و چشمانش برق می‏ زند.منتظر است محتویات کاسه‏ را حدس بزنم.عشق به ساختن،پختن،سیر کردن در وجودش شعله می‏ کشد مثل بیش‏تر مادرها.

خودش می‏گوید:رب ریواکس!است.طعم گس معجون با بوی تند دود به کامم می‏ ماند. پس همین اکسیر جادویی است که پسر لیلا را به کشتن داده.گرفتن آب از آن پشتهء خار مانند کویری که پشت در بیش‏تر خانه‏ ها تلنبار شده،حتی تصورش دشوار است چه رسد به جوشاندن‏ آب آن و گرفتن رب آن.کاسهء خالی را به اقدس برمی‏ گردانم و می‏ نشینم پای حوض با استکان کمر باریک چای جوشیده تا برایم حرف بزند.پسرش در همین جادهء«طریق الرضا» که به مشهد می‏رود زیر تریلی رفته و تمام...

شوهرش از غصهء فرزند لنفوم گرفته و تمام...اقدس مانده با یک پسر کنکوری که پارسال‏ دانشگاه آزاد قبول شده که شهریه ‏اش را نداشته بدهد و حالا دوباره دارد درس می‏ خواند و یک دختر کوچک‏تر...

پسرک آدرس ای‏میل‏ش را به من می‏ دهد و برمی‏ گردد سراغ چت کردن با رایانه‏ ای‏ که اقدس با چکه ‏چکه آب چلاندهء ریشهء ریواس کوهی براش خریده تا داغ پدر و برادر را فراموش کند!

پس بیخود نبود در آن میدان غم‏زدهء«غریب‏ خانه»با شاخ‏های پکیدهء بز بر سر در خانه ‏های‏ متروک،«خدمات رایانه ‏»!دهن کجی می‏کرد.

حالا دیگر تاریک شده.روی پله‏ ای نشسته ‏ام و سرم را به دیواری تکیه داده‏ ام.

با پودر ایشنن لباس می‏ شستیم...دم کردهء کاکوتی با چای برای ویار زن حامله خوبه..قدیما تا چهل تا عروسی تو نخلک داشتیم...قدومه مال رفع عطشه...آدم حظ می‏ کرد...علی خان‏ ورامینی مردمو تو چاه می‏ انداخت...مشک آب؟موی بز را می‏ سوزاندن پوستش را توی بادیه‏ سفالی توی آب و خاکستر می‏ خواباندن...اینا چراغ مندابی‏یه...منداب یه نوع روغن گیاهی ‏یه... سرمشک،پوست بزغاله است دیگه...زانوبند شتر رو میگن عقّال...مریم گلی واسه دل درد خوبه جون،انارکیا بهش می‏ گن تلخو جون...مگه نمی‏ دونی دبورگه چیه؟...

پیرمردان آبادی عصا به دست از میدان اصلی انارک راهی کوچه‏ های تنگ کاه گلی شدند.پیرزنان بزدار با برگ‏ های خرما بزها را سیر کردند.لامپ‏ های مهتابی بالای صفه ‏های بادگیردار روشن شدند.عطر خوش نان تازه زیر سابات‏ها پیچید.پیرمرد صورت زخمی با چراغ معدن‏ هزار بار از کنارم رد شد.شهربانو که گردنش از فشار کلیدها خم شده بود می‏ آمد و می‏ رفت. پسر لیلا تا به حال بارها و بارها از کوه غلتیده بود.توی مشتش ریواس کوهی بود.

پایان

رانندهء طبسی ما که مرد میان‏سالی است مجموعهء تر و تمیزی از کاست‏ های سونی دارد که‏ روی آن‏ها آواهای دلنشین کهنه ضبط شده‏ اند.مستندساز خسته خوابش برده.راننده از ما که‏ هر یک خسته و وارفته گوشه‏ای چرت می ‏زنیم می ‏پرسد و مسافرانش را می‏ آزماید.تک ‏وتوک‏ می‏ شناسیم و جوابش را می‏ دهیم.الهه؟عبد الوهاب شهیدی؟روحبخش؟قمر؟...

باد با انگشتان بازم،با نوار سرخ تابدار پوست سیب که دور آن‏ها پیچیده و نپیچیده،بازی‏ می‏ کند.ته ماندهء عطر سیب کف دستم را با شوری کشک و گسی رب ریواس و همهء چشم‏ هایی‏ که نگاه‏شان کرده ‏ام با خودم می ‏برم.می‏ دانم چشم که باز کنم در غوغای ناهنجار شهر بوق‏ و سرب هیچ تصویر خیال‏ انگیزی در انتظارم نیست.

روزی از روزها

اگر از خوب و بد حادثه گذرتان به 215 کیلومتری اصفهان و 75 کیلومتری نایین افتاد،اگر در کویر سیاه کوه گم شدید بدانید که قدری بالاتر کاشانه ‏ای کویری به نام انارک هست.آن‏جا موزهء کوچکی دارد که به همت بزرگ شاعر قصهء ما بنا شده.سر در موزه نوشته:«می‏ خواستم‏ زمانه اگر فرصتم دهد روزی،کویر را بسرایم به خرمی».

تماشای این گنجینه،روزگار افسانه‏ ای نارسینه را با شنیده‏ ها پیوند می‏دهد.

مقالات دیگر...