عبید زاکانی 


اگر داری تو عقل و دانش و هوش
بیا بشنو حدیث گربه و موش
بخوانم از برایت داستانی
که در معنای آن حیران بمانی
ای خردمند عاقل و دانا   /   قصهٔ موش و گربه برخوانا
قصهٔ موش و گربهٔ منظوم   /   گوش کن همچو دّر غلطانا
از قضای فلک یکی گربه   /   بود چون اژدها به کرمانا
شکمش طبل و سینه‌اش چو سپر   /   شیر دم و پلنگ چنگانا
از غریوش به وقت غریدن   /   شیر درنده شد هراسانا
سر هر سفره چون نهادی پای   /   شیر از وی شدی گریزانا
روزی اندر شرابخانه شدی   /   از برای شکار موشانا
در پس خم می‌نمود کمین   /   همچو دزدی که در بیابانا
ناگهان موشکی ز دیواری   /   جست بر خم می خروشانا
سر به خم برنهاد و می نوشید   /   مست شد همچو شیر غرانا
گفت کو گربه تا سرش بکنم   /   پوستش پر کنم ز کاهانا
گربه در پیش من چو سگ باشد   /   که شود روبرو بمیدانا
گربه این را شنید و دم نزدی   /   چنگ و دندان زدی بسوهانا
ناگهان جست و موش را بگرفت   /   چون پلنگی شکار کوهانا
موش گفتا که من غلام توام   /   عفو کن بر من این گناهانا
مست بودم اگر گهی خوردم   /   گه فراوان خورند مستانا
گربه گفتا دروغ کمتر گوی   /   نخورم من فریب و مکرانا
می شنیدم هرآنچه می گفتی   /   آروادین قحبهٔ مسلمانا
گربه آن موش را بکشت و بخورد   /   سوی مسجد شدی خرامانا
دست و رو را بشست و مسح کشید   /   ورد می خواند همچو ملانا
بار الها که توبه کردم من   /   ندرم موش را بدندانا
بهر این خون ناحق ای خلاق   /   من تصدق دهم دو من نانا
آنقدر لابه کرد و زاری کردی   /   تا بحدی که گشت گریانا
موشکی بود در پس منبر   /   زود برد این خبر بموشانا
مژدگانی که گربه تائب شد   /   زاهد و عابد و مسلمانا
بود در مسجد آن ستوده خصال   /   در نماز و نیاز و افغانا
این خبر چون رسید بر موشان   /   همه گشتند شاد و خندانا
هفت موش گزیده برجستند   /   هر یکی کدخدا و دهقانا
برگرفتند بهر گربه ز مهر   /   هر یکی تحفه‌های الوانا
آن یکی شیشهٔ شراب به کف   /   وان دگر بره‌های بریانا
آن یکی طشتکی پر از کشمش   /   وان دگر یک طبق ز خرمانا
آن یکی ظرفی از پنیر به دست   /   وان دگر ماست با کره نانا
آن یکی خوانچه پلو بر سر   /   افشره آب لیمو عمانا
نزد گربه شدند آن موشان   /   با سلام و درود و احسانا
عرض کردند با هزار ادب   /   کای فدای رهت همه جانا
لایق خدمت تو پیشکشی   /   کرده‌ایم ما قبول فرمانا
گربه چون موشکان بدید بخواند   /   رزقکم فی السماء حقانا
من گرسنه بسی بسر بردم   /   رزقم امروز شد فراوانا
روزه بودم به روزهای دگر   /   از برای رضای رحمانا
هرکه کار خدا کند بیقین   /   روزیش میشود فراوانا
بعد از آن گفت پیش فرمائید   /   قدمی چند ای رفیقانا
موشکان جمله پیش می رفتند   /   تنشان همچو بید لرزانا
ناگهان گربه جست بر موشان   /   چون مبارز به روز میدانا
پنج موش گزیده را بگرفت   /   هر یکی کدخدا و ایلخانا
دو بدین چنگ و دو بدان چنگال   /   یک به دندان چو شیر غرانا
آن دو موش دگر که جان بردند   /  زود بردند خبر به موشانا
که چه بنشسته‌اید ای موشان   /  خاکتان بر سر ای جوانانا
پنج موش رئیس را بدرید   /   گربه با چنگها و دندانا
موشکان را از این مصیبت و غم   /  شد لباس همه سیاهانا
خاک بر سر کنان همی گفتند   /   ای دریغا رئیس موشانا
بعد از آن متفق شدند که ما   /  می‌رویم پای تخت سلطانا
تا بشه عرض حال خویش کنیم   /   از ستم‌های خیل گربانا
شاه موشان نشسته بود به تخت   /   دید از دور خیل موشانا
همه یکباره کردنش تعظیم   /   کای تو شاهنشهی بدورانا
گربه کرده است ظلم بر ماها   /   ای شهنشه اولم به قربانا
سالی یک دانه می گرفت از ما   /   حال حرصش شده فراوانا
این زمان پنج پنج میگیرد   /   چون شده تائب و مسلمانا
درد دل چون به شاه خود گفتند   /   شاه فرمود کای عزیزانا
من تلافی به گربه خواهم کرد   /   که شود داستان به دورانا
بعد یک هفته لشگری آراست   /   سیصد و سی هزار موشانا
همه با نیزه‌ها و تیر و کمان   /   همه با سیف‌های برانا
فوج‌های پیاده از یکسو   /   تیغ‌ها در میانه جولانا
چون که جمع آوری لشگر شد   /   از خراسان و رشت و گیلانا
یکه موشی وزیر لشگر بود   /   هوشمند و دلیر و فطانا
 گفت باید یکی ز ما برود   /    نزد گربه به شهر کرمانا
یا بیا پای تخت در خدمت   /    یا که آماده باش جنگانا
موشکی بود ایلچی ز قدیم   /    شد روانه به شهر کرمانا
نرم نرمک به گربه حالی کرد   /    که منم ایلچی ز شاهانا
خبر آورده‌ام برای شما   /    عزم جنگ کرده شاه موشانا
یا برو پای تخت در خدمت   /    یا که آماده باش جنگانا
گربه گفتا که موش گه خورده   /    من نیایم برون ز کرمانا
لیکن اندر خفا تدارک کرد   /    لشگر معظمی ز گربانا
گربه‌های براق شیر شکار   /    از صفاهان و یزد و کرمانا
لشگر گربه چون مهیا شد   /    داد فرمان به سوی میدانا
لشگر موشها ز راه کویر   /    لشگر گربه از کهستانا
در بیابان فارس هر دو سپاه   /    رزم دادند چون دلیرانا
جنگ مغلوبه شد در آن وادی   /    هر طرف رستمانه جنگانا
آنقدر موش و گربه کشته شدند   /    که نیاید حساب آسانا
حملهٔ سخت کرد گربه چو شیر   /    بعد از آن زد به قلب موشانا
موشکی اسب گربه را پی کرد   /    گربه شد سرنگون ز زینانا
الله الله فتاد در موشان   /    که بگیرید پهلوانانا
موشکان طبل شادیانه زدند   /    بهر فتح و ظفر فراوانا
شاه موشان بشد به فیل سوار   /    لشگر از پیش و پس خروشانا
گربه را هر دو دست بسته بهم   /    با کلاف و طناب و ریسمانا
شاه گفتا بدار آویزند   /    این سگ روسیاه نادانا
گربه چون دید شاه موشان را   /    غیرتش شد چو دیگ جوشانا
همچو شیری نشست بر زانو   /    کند آن ریسمان به دندانا
موشکان را گرفت و زد بزمین   /    که شدندی به خاک یکسانا
لشگر از یک طرف فراری شد   /    شاه از یک جهت گریزانا
از میان رفت فیل و فیل سوار   /    مخزن تاج و تخت و ایوانا
هست این قصهٔ عجیب و غریب   /    یادگار عبید زاکانا
جان من پند گیر از این قصه   /    که شوی در زمانه شادانا
غرض از موش و گربه برخواندن   /    مدعا فهم کن پسر جانا

سلام دوستان،

فردا، پایان فروردین ماه، ولادت حضرت فاطمه (س) (هشتم قبل از هجرت) و روز زن - تولد حضرت امام خمینی (ره) (1320 ه.ق) بر همه زنان و مادران مبارک باد.

لطفاً مردان هدیه به همسرشان و مادرشان و مادر زنشان را فراموش ننمایند. آقا پسر، دختر خانم شما هم هدیه به مادر و مادر بزرگ هایتان را همراه با یک نقاشی زیبا و یک شاحه گل به آنی که شما را مثل دسته گل به جامعه تقدیم کرده بدهید. روزتان خوش. 

انارک نیوز: (سروده ی حسین گل گلاب در زمان اشغال ایران در جنگ جهانی دوم) 
ای ایران ای مرز پرگُهر /   ای خاکت سرچشمهٔ هنر 
دور از تو اندیشهٔ بَدان  /   پاینده مانی تو جاودان 
ای دشمن ار تو سنگ خاره‌ای من آهنم /   جان من فدای خاک پاک میهنم 
مهر تو چون، شد پیشه‌ام  /   دور از تو نیست اندیشه‌ام
در راه تو، کِی ارزشی دارد این جان ما  /   پاینده باد خاک ایران ما
سنگ کوهت درّ و گوهر است  /   خاک دشتت بهتر از زر است
مهرت از دل کِی برون کنم  /   بَرگو بی مهرِ تو چون کنم
تا گردش جهان و دور آسمان به‌پاست /   نورِ ایزدی همیشه رهنمای ماست
مهر تو چون، شد پیشه‌ام  /   دور از تو نیست اندیشه‌ام
در راه تو، کِی ارزشی دارد این جان ما  /   پاینده باد خاک ایران ما
ایران ای خرّم بهشت من  /   روشن از تو سرنوشت من
گر آتش بارد به پیکرم  /   جز مهرت در دل نپرورم
از آب و خاک و مهرِ تو سرشته شد گِلم  /   مهر اگر برون رود تهی شود دلم
مهر تو چون، شد پیشه‌ام  /   دور از تو نیست اندیشه‌ام
در راه تو کِی ارزشی دارد این جان ما  /   پاینده باد خاک ایران ما

انارک نیوز: واژۀ مهر، پیمان و دوستی معنی می دهد. در گاه شماری و فرهنگِ مهرگان (روز مهر از ماه مهر برابر با ۱۰ مهر) پس از نوروز دارای اهمیت برجسته ای بوده است. دلیل آن این بود که در گاه شماری کهن ایران، سال، تنها شامل دو فصل بزرگ می شد و این هر دو جشن، آغاز فصل های سال را نوید می دادند. 
به بیان دیگر، نوروز آغاز فصل نخست و مهرگان آغاز فصل دوم به حساب می آمد. فصل اول، تابستان بود که از جشن نوروز شروع می شد و هفت ماه ادامه داشت و فصل دوم، زمستان که از جشن مهرگان آغاز می شد و پنج ماه طول می کشید. جشن مهرگان که از روز مهر شروع می شد و تا شش روز پس از آن ادامه می یافت، زمینه ای برای جشن های بزرگ و شادی بسیار در سرزمین بزرگِ ایران بود.
به گزارش شاهنامۀ فردوسی، انگیزه ای که به پیدایشِ جشنِ مهرگان در تاریخ ایران نسبت می دهند، پیروزی ایرانیان بر ضحاک ستمگر به رهبری کاوه آهنگر است که پس از تلاش و پایمردی فراوان، او را به بند آوردند و فریدون را به عنوانِ رهبرِ خود برگزیدند.

مقالات دیگر...