شاهرود
انارک نیوز - محدوده‌ شهر در محله بيدآباد فعلي، كهن‌ترين بخش بافت قديم شهر است.شاهرود به عنوان يك دژ محكم درمقابل مهاجمان به ويژه در دوره شبيخون افغانها و ستيزهاي داخلي دوره نادرشاه ( 1160-1148 ه.ق) و پس از آن تا ساليان دراز مأمن ساكنان وقافله ها بود.امّا اوضاع عمومي اين دوران مانع رشد شهرسازي و شهر نشيني شاهرود بود. محققان و تاريخ نگاران، مهم‌ترين علل و انگيزه هاي رشد و نضج شهرهاي قومس را در دوره قاجار نزديكي اين منطقه به جايگاه و پايگاه سنتي ايل قاجار در حوزه گرگان و نزديكي به پايتخت كشور يعني تهران دانسته‌اند. علاوه برآن، بازرگاني و تجارت فزاينده با روسيه از راه خراسان و مشهد و موقعيت نظامي آن موجب رونق بيش از پيش آن گرديد.
شاهرود به خاطر موقعيت نظامي خود، در زمان فتحعلي شاه قاجار رونق اساسي يافت، چند كاروانسراي بزرگ در آن ساخته شد و چندين كمپاني روسي در اين شهر تأسيس شدند. سپس بازرگانان اناركي و يزدي به اين شهر آمدند و ساكن آن شدند و شاهرود، مركز صادرات ايران به روسيه شد. اقليت‌ هاي مذهبي از جمله ارامنه رسي همزمان در شهر اقامت گزيدند و به سرعت، قلعه ‌اي بر قلعه قبلي شهر اضافه شد و بازاري جديد نيز به بازار قديمي شهر به نام بازار قلعه نو افزوده شد.
بازار شاهرود اين بازار در مركز شهر شاهرود قرار دارد و قدمت احداث آن به دوره قاجار مي رسد. مجموعه بازار شاهرود از زمان ساخت تا كنون همواره توسعه يافته و بخش هاي جديدي به آن الحاق شده است.در بدنه بازار بناهايي چون كاروانسرا، بارانداز، مسجد و گرمابه تعبيه شده است. بازار شاهرود از دو راسته اصلي به نام' راسته بازار' و 'بازار اناركي ها' تشكيل شده و داراي پنج ورودي اصلي است. اولی روبروی خیابان شبدری، ورودی دوم از ابتدای خیابان شهید صدوقی نبش میدان جمهوری اسلامی به نام راسته بازار انارکی ها و سوم از خیابان فردوسی روبروی پاساژ محمدی به نام راسته بازار قلعه نو.
نوع معماری بازار کویری بوده که بصورت سرپوشیده و گنبدی شکل است که باعث شده دمای بیرون و داخل بازار محسوس باشد. اين مجموعه با مساحتي بالغ بر 18 هزار متر مربع داراي بيش از 250 باب مغازه است. شالوده اصلي بازار خشت خام است و پوشش گنبد ها از خشت و آجر است كه با چهار فرم مختلف اجرا شده است. لازم به ذكر است بخش هايي از گنبدها و گرمابه وجداره بازار اصلي در سال هاي گذشته مرمت شده است. اين بنا به شماره 2285 در فهرست آثار ملي ايران بهبت رسيده است.
البته در گذشته شاهرود داراي بازار تاريخي در بافت قديم شهر (محله بيدآباد) بوده است كه باتوسعه شهر، بازار قديم از بين رفته است.

• مجلس شورای ملی
• دوره ۱۴
• نشست  ۳۱
مذاکرات مجلس شورای ملی ۲۸ اردیبهشت ۱۳۲۳

قرائت گزارش شعبه راجع بانتخابات شاهرود و موکول شدن به جلسه دیگر
(آقای فاطمی مخبر شعبه پنجم گزارش شعبه راجع بانتخابات شاهرود و نمایندگی آقای صدریه را بشرح ذیل خواندند:)
انتخابات شاهرود در تاریخ ۲۲/۴/۲۷ بر طبق دستور وزارت کشور شروع می‌شود ولی قبل از اینکه انجمن تشکیل شود از طرف فرماندار محل بنفع یک نفر از کاندیدها اعمال نظر خصوصی می‌شود که وزارت کشور بازرس مخصوص روانه و چون موضوع حقیقت داشته لهذا فرماندار منفصل و منتظر خدمت می‌شود و فرماندار دیگری به محل می‌رود و انجمن نظارت را در تاریخ ۲۲/۶/۱۶ تشکیل می‌دهد ولی پس از چند روز کلیة اعضاء انجمن استعفا می‌دهند سپس در تاریخ ۲۲/۱۰/۲۰ مجدداً از طبقات لازمه دعوت و انجمن تشکیل و شروع بکار می‌نماید و در نتیجه از کلیة آراء که ۱۰۱۷۰ رأی بوده آقای سید عبدالکریم صدریه به اکثریت ۵۶۲۳ رأی حائز اکثریت می‌شوند و در ضمن جریان انتخابات چون کاندیدها زیاد بوده‌اند شکایات مخالف و موافقی می‌رسد که انجمن هر یک را بشرحی که در صورت مجلس نوشته شده قانوناً وارد ندانسته و رد کرده‌اند شعبة پنجم هم با مطالعه کامل در پرونده امر چون شکایات واصله غالباً ارتباطی با آقای صدریه نداشته و مربوط به کاندیدهای دیگر بوده و در اساس جریان هم تأثیری نداشته لهذا صحت نمایندگی آقای سید عبدالکریم صدریه را از شاهرود تصدیق نماید.
رئیس- آقای مخبر فرهمند.
مخبر فرهمند- مخالفم.
رئیس- آقای نبوی.
نبوی- بنده هم مخالفم.
رئیس- موکول به جلسه بعد می‌شود.


• مجلس شورای ملی
• دوره ۱۴
• جلسه ۳۳
مذاکرات مجلس شورای ملی ۷ خرداد ۱۳۲۳

تصویب نمایندگی آقای (سید عبدالکریم) صدریّه (انارکی) از شاهرود
رئیس- اعتبارنامه آقای صدریه مطرح است آقای مخبر فرهمند بفرمایند.
مخبر فرهمند- عرض کنم مخالفت بنده با راپرت شعبه ۵ نسبت بانتخابات شاهرود مربوط بصلاحیت آقای صدریه نیست برای اینکه با ایشان بنده سابقه ای نداشته ام و آنچه را هم که در این چند روز بعضی از رفقای مجلس اظهار کرده اند ایشان را شخص صالح و خیر مفیدی معرفی کرده اند البته فرمایشات آقایان برای بنده سند است ولی چیزی که بنده را وادار بمخالفت کرد جواب از سئوال مقدر که چرا نسبت به پرونده های دیگر مخالفت نکرده ام و آن این است که در قسمتی از پرونده ها که پرونده صحتش مجهول بود رأی نداده و بعضی را هم که گزارش از شعبه داده و در اطرافش صحبتی نبود رأی داده و موافقت کردم اما در قسمت پرونده شاهرود قضیه این است که در جلسه ای با عدة‌ از اعضای انجمن نظار شاهرود که به تهران برای شکایت آمده بودند مواجه شدم بعد از اینکه بنده را شناختند که نماینده مجلس هستم بعد از یک سلسله آه و ناله و شکایت از دولت و از اشخاصی که جریان انتخابات در دست آنها بوده شرح دادند و از من خواستند که مطالب آنها را بعرض مجلس شورای ملی برسانم. بنده هم تا این اندازه با آنها مساعدت کرده قول دادم که در موقع خود عرایض آنها را بسمع آقایان نمایندگان برسانم. چون قول داده بودم ناچار بایستی این عرایض را بسمع برسانم. این است که بنده از طرف آنها که شش نفرشان از اعضای اصلی انجمن مرکزی شاهرود و دو چند نفر دیگر هم علی البدل بودند عرایضی عرض میکنم و بنابراین با مراجعه به پرونده ای که برله و علیه تشکیل شده و اظهارات آنها را تأیید میکند قناعت بقرائت یک عریضه که بمقام ریاست مجلس نوشته اند مینمایم عریضه ای که بمقام ریاست نوشته شده است این است:
جناب آقای طباطبائی ریاست محترم مجلس
انجمن مرکزی انتخابات شاهرود که مسئول صحت جریان انتخابات است بر اثر شکایات واصله از کلیه حوزه ها و بازرسی چندین حوزه بشرح محتویات پرونده تشخیص داده اند که انتخابات برخلاف ماده ۴۴ قانون جریان یافته و اکثریت انجمن در تاریخ ۲۲/۱۲/۲۹ ضمن صورت جلسه با دلائل مثبته رأی به بطلان کلیه آراء ماخوذه داده و تقاضای تهیه مقدمات تجدید توزیع تعرفه و اخذ آراء را خواستار شدند که مراتب بفرمانداری محل اعلام رونوشت آنهم بوزارت کشور ارسال و تلگرافی هم بوزارت کشور بعرض رسانید که تا وصول اعلامیه نامبرده از صدور هر گونه دستوری خودداری فرمایند با این توصیف دفعتاً در ۲۳/۱/۸ آقای کلهر فرماندار بدون هیچگونه مجوز قانونی و رعایت مقررات و اینکه وقعی به نظریه اکثریت انجمن که قانون حکم بقطعیت آن را داده است بگذارد با حضور سه نفر از کارمندان اصلی و دعوت دو نفر اعضاء علی البدل مورد نظر بدون رعایت ماده ۱۸ تعرفه و آراء باطله مردود را با بستن درب اطاق محرمانه استخراج و خاتمه انتخابات را اعلام داشته. اینک اینجانبان اکثریت انجمن برای آراء توضیحات لازمه و اینکه تخلفات معلومه را بسمع اولیاء محترم برسانند بمرکز عزیمت تقاضا میشود پرونده مربوطه را مورد دقت و مطالعه قرار داده رعایت حقوق نود هزار جمعیت حوزه انتخابیه شاهرود را ملحوظ فرمایند و عملی را که فرماندار وقت برخلاف مقررات نموده مردود سازید. کارمندان انجمن مرکزی انتخابات شاهرود شش نفر هم امضا کرده اند و این عریضه ای است که عرض شده است و مطابق دو سه فقره صورت مجلسی هم که در فرمانداری تهیه شده است این مطالب را تأیید میکند و یکی از شکایتها این بوده است که یکی از آن اعضاء قبلاً استعفا داده بوده است و او را آورده اند و وادار کرده اند که امضاء کند و استعفانامه آن شخص هم هست آنجا عرض کنم ما اگر بگوئیم صورت مجلسی که بامضای سه نفر عضو اصلی و دو نفر علی البدل که یکی از آن دو نفر هم قبلاً استعفا داده و استعفانامه او و شش نفر دیگر از اعضای علی البدل که موجود است صحیح است چه دلیلی بررد اظهارات شش نفر عضو اصلی انجمن که اکثریت را تشکیل میدهند داریم از کجا معلوم شد آن ۵ نفر بآن کیفیت قضاوتشان موجه و این شش نفر اظهارات و نظریه شان مردود است؟ دعوت عضو علی البدل باید در مقابل استعفای عضو اصلی باشد آنهم پس از مکاتبه و در صورت رد او باید بحکم قرعه علی البدل غیر مشخص را دعوت کنند والا در صورتی که اعضاء انجمن تصمیمی اتخاذ کردند که مطابق میل کاندید یا مأمورین اجرا نبود آنوقت اگر بدون رسیدگی و یا لااقل با حفظ صورت دیگری را دعوت کند این عمل برخلاف قانون و برخلاف حق قانونی انجمن است. من ایرادی باشخاصی که خود را کاندید کرده یا مبارزه انتخابی میکنند ندارم. البته این حق برای همه محفوظ است و بسا میشود بین اشخاص هم افرادی پیدا میشوند که اگر مبلغ گزافی هم خرج میکنند از نظر ربودن صندلی وکالت برای خدمت بکشور است. همچنانکه در دنیای امروز و دنیای ماورای ما در میدان های جنگ جان و مال و زن و فرزند و همه چیز خود را فدای وطن میکنند خدا کند ما هم باین نیت صرف مال کرده ضرر و خسارتی را که میبریم برای کشور باشد نه بضرر و خسارت کشور ولی ایراد من بیک جا است که این مفاسد از آنجا سرچشمه میگیرد و آن دولت و جریان قانون است بجای جلوگیری از تهدید و تطمیع خود موجب و مسبب این دو عمل است خود تطمیع میشود و تهدید میکند ودیک طمع دیگران را هم بجوش میآورد ادوار گذشته را دوره های دستوری و سفارشی می نامیدند آیا در این دوره از هر مقام و طبقه و ادارة‌ همان دستورات صادر نمیشود؟ آنوقت تطمیع و رشوه خواری بد اخلاقی نبوده؟ همه انتظار داشتند دوره ۱۴ غلطهای ادوار گذشته را بر طرف کند نه تنها آن غلط ها اصلاح نشد بلکه مجلس ۱۴ تمام آنها را تأیید و تصدیق نمود. عرض کنم این تقصیر را با دولتهای گذشته میدانم خودم شخصاً شکایتی ندارم برای اینکه دولتهای گذشته نسبت بحوزه انتخابیه بنده بهیچوجه مداخله نکرد یعنی نتوانستند مداخله کنند یعنی طرز عمل وفکر و تدبیر اهل محل طوری بود که مجال مداخله به دولت و دیگران را نداد پس از شروع به کار تمام سران قوم نشستند و صحبت کردند و در چند جلسه مذاکره کردند و آنها متفقاً کاندیدشان را اعلام کردند و از روی آن هم عمل شده است پس اگر بنده عرض میکنم از روی دلتنگی با دولت نیست بهر حال بنده چون مقتضی نیست وقت مجلس را بیش از این بگیرم و کمتر هم میخواهم مسائلی بگویم که دیگران اتخاذ سند بکنند این است که خاتمه میدهم و بالاخره بایستی برای اصلاح کار انتخابات یک فکر اساسی کرد و آن تنها این است که باید سازمان اداری مملکت را اصلاح کرد (صحیح است)‌ والا اصلاح قانون انتخابات هیچ فایده ای ندارد تمام خرابی های کشور و این فاصله زیاد بین فقر و غنا که در این مملکت ایجاد شده است تمام از سازمان کشور است و مربوط بهیچ طبقه ای نیست هر کسی حق دارد که نسبت به تعالی و ترقی خودش خرج بکند دولت است که باید جلوگیری از این کارهای بی رویه بکند.
رئیس- آقای فاطمی.
- بیانات نماینده محترم تصور میکنم در آخر بیاناتشان جواب خودشان را دادند که بایستی تشکیلات مملکتی را درست شود و البته همه ما موافقیم و تا وقتی که همانطور بوده است تقریباً انتخابات را می شود گفت که سرو ته یکی است و تفاوتی ندارد. ولی باید در اینجا دو موضوع را برای استحضار آقایان نمایندگان محترم بعرض برسانم. در شاهرود اتفاقاً یکی از نقاطی است که در دوره گذشته مبارزه بوده است چند نفر در آنجا بوده اند یکی دکتر قزل ایاغ و یکی دکتر تاج بخش و یکی صدریه و یکی هم آقای حسین آقایان اهل محل (یکی از نمایندگان- آقای نواب را هم بفرمائید)… و یکی هم آقای سیف الله خان نواب و در آخر کار هم نظر بتمایل یکعده از اهالی آقای اعتبار الدوله را کاندید کردند و بعد در مذاکراتی که با آقای اعتبارالدوله شد خودشان صرفنظر کردند و رفتند کنار ولی سایرین در محل ماندند و مبارزه کردند و همینطور آقای حسین آقایان که دو دوره هم وکیل مجلس بوده است. این شخص آمده بود و حقوق خودش را واگذار کرده بود به آقای اعتبارالدوله و بعد از اینکه آقای اعتبارالدوله صرف نظر کرد طرفداران حسین آقایان هم تلگراف کردند که عبارتش این بود که از تاریخ اول اسفندماه نظر باینکه ایشان واگذار بآقای اعتبار کرده بودند و آقای اعتبار هم قبول نکرده بودند از این به بعد کاندید ما هم صدریه است و این است که آنجا مبارزه بوده است و آقای صدریه هم درست است که شخصاً اهل شاهرود نیست ولی انارکی هائی که تقریباً از دویست سال پیش از انارک بواسطه آب و هوا مهاجرت کرده اند ورفته اند در آنجا و یکعدة را در آنجا تشکیل می دهند اینها ویک جماعتی از وجوه اهالی شاهرود که تلگرافشان همه موجود است در پرونده موجود است (طباطبائی- خود آقای صدریه هم مدتی در شاهرود بوده است)… عرض کردم اصلاً اهل شاهرود نیستند فقط گفتم که یکعدة‌ از انارکیهای مقیم شاهرود ایشان را کاندید کرده اند. ولی یک اعتراضی که فرمودند راجع باعضای انجمن است که تا روزی که انتخابات خاتمه یافته است هیچ شکایتی نداشته اند ولی وقتی که انتخابات خاتمه می یابد نظر باینکه سه چهار نفر از اینها طرفدار یکی از آقایان بوده اند اینها استعفا میکنند و میروند و بعد یکنفر از آنها چنانچه اظهار کردند که دو مرتبه استعفای خودش را پس میگیرد و میرود دو مرتبه امضاء میکند بنابراین بنده تصوری نمیکنم که یک اتفاق تازه ای در شاهرود واقع شده باشد که در سایر نقاط واقع نشده باشد اهالی شاهرود حاضرند و یکی دو سه نفر از اهالی آنجا این شکایت را داشته اند و حقی در یکی از نقاطی که آنها مدعی بودند که صندوقش مخدوش بوده است بنده در حضور آقای مخبر فرهمند عرض میکنم که آقای صدریه در آنجا در آن صندوق اکثریت ندارد و اکثریت در آن صندوق مال سیف الله خان نواب است بنابراین بنظر من هیچگونه اعتراضی وارد نیست (جمعی از نمایندگان مذاکرات کافی است(
رئیس- رأی میگیریم به کفایت مذاکرات.
بعضی از نمایندگان- مذاکرات کافی است دیگر رأی نمیخواهد باعتبارنامه رأی بگیرید.
رئیس- موافقین با کفایت مذاکرات قیام فرمایند (اکثر برخاستند) تصویب شد
بنابراین رأی میگیریم باعتبارنامه آقای صدریه آقایان موافقین قیام فرمایند (اکثر برخاستند) تصویب شد.

یغما » تیر 1355 - شماره 334  /  پایگاه مجلات تخصصی نور  /   محمد تقی سیاه پوش


انارک قریه‏ ای است در کویر مرکزی ایران،که در حدود چهل و پنج کیلومتری مشرق‏ نائین واقع شده و مانند همه آبادی‏های کویری از جهات عدیده جالب و شایان مطالعه‏ میباشد. مثلا این یک سؤال بسیار مهمی است که آیا حدود انارک همیشه مانند امروز خشک و بی آب بوده و یا در گذشتهء نه چندان دور رطوبت بیشتری داشته است؟هم‏چنین است مسئله‏ قدمت این آبادی که مسلما با مسئله آب و هوا بی ارتباط نیست و خصوصیات لهجه، فولکلور، معتقدات و مراسم محلی.
انارک در وسط یک ناحیهء معدن‏خیز کویر واقع شده و نگارنده از آذرماه سال 1316 شمسی قریب دو سال به عنوان شیمیست در آنجا کار می‏کردم. از بدو ورود این قریه را از حیث‏ خصوصیات زیستی و اخلاقی مردم که جمله از نیکانند و از حیث نوع معماری جالب یافتم و با اطمینان می‏توانم بگویم که ایام اقامت در انارک از شیرین‏ ترین روزهای عمر من بود.
در زمینهء معماری، صرف نظر از حصاری که مردم بدور قریه کشیده بودند و برج‏های‏ دیده ‏بانی متعددی که بر بالای تپه‏ ها ساخته بودند و حکایت از ناامنی‏های اواخر دوران‏ قاجاریه می‏کرد و صرف نظر از گنبدهای خشتی و بادگیری‏های زیبا و صفه‏ های مصفائی که‏ از ویژگی‏های معماری کویری هستند، چیزی که از همان نگاه اول توجه مرا جلب کرد بنائی بود که در وسط میدانگاه کوچکی در محل تقاطع دو کوچه قرار داشت. این بنا شکل‏ یک نیم ستون هشت ضلعی را داشت به ارتقاع تقریبی یک متر و بیست و به قطر تقریبی یک متر که‏ بر روی یک پایهء سنگی به ارتقاع یقریبی 30 سانتیمر قرار داشت و از آجر اعلا و بسیار محکم و زیبا ساخته شده بود. توپر بود و هیچگونه دریچه یا منفذی نداشت و سطح بالائی آن‏ صاف و هموار بود.
در مقابل این پرسش که این بنا چیست و برای چه ساخته شده یا هیچکس جواب درستی‏ نمیداد بطوری که گوئی در این زمینه رازی نهفته بود که از افشای آن به بیگانگان و یا شاید فقط به «متجددین» اکراه داشتند. می‏گفتند سابق در چهار راه‏های دیگری از قریه‏ نیز چنین بناهائی بوده که به تازگی خراب‏شان کرده‏ ایم. اتفاقا همین یکی را هم به اندک فاصله‏ خراب کردند. ولی خوشبختانه من در همان اوایل ورود عکسی از آن تهیه کرده بودم.
***
استاد حبیب یغمائی غزل معروفی دارند به مطلع «به جستجوی ورق پاره نامه‏ای دیروز چو روزهای دگر عمر خود هبا کردم» که در حقیقت زبان حال همهء اهل کتابی است که ضمن‏ نابسامانی‏های دیگر بایگانی درستی هم ندارند. من هم به مصداق همان احوال سال‏ها بود که‏ آن عکس را گم کرده بودم ولی اخیرا ضمن یک خانه تکانی با یکدنیا مسرت بارش یافتم و نیم ستون هشت ضلعی در میدانگاه کوچکی از قریهء انارک بسال 1316 شمسی بر بالای تپه یک برج دیده بانی است؟؟؟ آمد که مجددا به نحوی دفن گردد و مضمون آن برای همیشه ندیده بماند.لذا عکس‏ مزبور را با اندک توضیحی تقدیم میدارم تا در مجلهء یغما چاپ شود که قطعا زمانی از نظر اهل‏ علم در حد مغتنم خواهد بود.
***
مطلب مهم دربارهء این بنا البته عبارت از مبنای تاریخی و نیز مفهوم فرهنگی آن در زمان حاضر است.
آقای سید محمد تقی مصطفوی استاد باستان شناسی ضمن مقاله‏ ای تحت عنوان «آثار سنن پیش از اسلام در اماکن متبرک اسلامی ایران*» مینویسند:
«...در بعضی ابنیهء اسلامی ایران در وسط صحن یا محوطهء آن سکو و یا پایه ‏ای برای‏ جای افروختن آتش بنا می‏نماید و ضمن انجام مراسم مذهبی بر فراز آنها آتش می‏افروزند.
اینگونه سکوها و یا پایه‏ها که عموما به صورت هشت ضلعی و احیانا مدور ساخته شده است‏ بنام کلک خوانده می‏شود و کسانی که بوضع آبادیها و روستاهای دور و نزدیک یزد و کرمان‏ آشنا هستند اظهار میدارند که احداث این‏گونه کلک‏ها در تکیه‏ها و حسینیه ‏ها و حتی در محل‏ تقاطع بسیاری از کوچه ‏های آبادیهای آن نواحی امری معمول و متداول است.»
بنابراین قول باید نیم‏ستون انارک را یادگاری از دوران زردشتی گری در ایران‏ دانست،ولی با این حال مسئله‏ ای که در بالا طرح شد یعنی مبنای تاریخی و مفهوم فرهنگی‏ بنا هم‏چنان مجهول باقی میماند.توضیح اینکه هنوز جای این سئوالات باقیست که آیا این‏ بنا یک ابتکار زردشتی بوده و یا دین زردشت نیر آنرا از یک آئین باستانی‏تری بارث برده‏ است؟و نیز آیا علت بقا و دوام این بنا که حسینیه‏ها و تکایا که محل سوگواری هستند چیست؟هم‏چنین آیا بنای این آثار در محل تقاطع کوچه‏ها چه معنائی دارد؟و یا بعبارت دیگر آیا امروزه نقش فرهنگی آنان در اجتماعات مربوطه چیست؟و بالاخره آیا این بناها چرا غالبا بصورت هشت ضلعی ساخته شده‏اند؟
***
دربارهء مجموع مسائل بالا بعنوان یک پیشنهاد آزمایشی باید بگوئیم که باحتمال قوی نیم‏ ستون مورد بحث نمودار سمبولیک درخت زندگی است-«درختی»که خود یک سمبول خیلی‏ باستانی است و با معتقدات و مراسم ملل بسیاری عجین است.
بررسی مسئله زمان و مکان پیدایش سمبولیزم درخت زندگی و چگونگی گسترش جهانی‏ آن ما را با پاره‏ای از غوامض علم انسان‏شناسی مواجه میسازد که تابحال هم‏چنان مبهم‏ و لاینحل مانده‏ اند.در عین‏ حال این نکته شایان تذکر است که مسائل غامض مزبور در پرتو دانشی که امروزه دربارهء جغرافیای باستانی آذربایجان ایران در دست است به آسانی قابل حل‏ می‏باشد ولی طبعا طرح آن مستلرم مقدمات بسیاری است. لذا عجالتا همین قدر باید بگوئیم‏ که به احتمال قریب به یقین نمونهء اولیه و سرچشمه اصلی همه درخت‏های زندگی جهان درخت‏ ویسپوبیس اساطیر ایرانی است که «ما در همهء داروها و رستنی‏هاست» و در یک زمان خیلی‏ باستانی در دریای «فرافکرت» یعنی بحر خزر وسیع آن زمان قرار داشته است. احتیاج به گفتن‏ ندارد که بدین طریق باید سمبولیزم مورد بحث را خیلی باستانی دانست و در حقیقت گسترش‏ بسیار وسیع آن در جهان امروزی هم نمودار و مؤید همین اصل است.
سمبولیزم درخت زندگی در فرهنگ ملل بصورت بسیار گوناگونی خودنمائی می‏کند ولی‏ به آسانی می‏توان یک ارتباط بنیادی را در بین آنان تشخیص داد. من باب مثال سه نوع مختلف‏ آنرا ذیلا معرفی می‏کنیم:
1-استعمارگران اروپائی قرون اخیر ضمن کشورگشائی‏های خود گاهی با اقوامی‏ مواجه می‏شدند که درختی را بعنوان نمودار زندگی قومی خود می‏شناختند بطوریکه قطع آن‏ درخت موجب آن‏چنان افسردگی و دل‏مردگی مردم می‏گردید که آنان علاقه به زندگی را از دست می‏دادند و اجتماع مربوطه از هم می‏پاشید و مضمحل می‏شد.
2-در مجلهء«بررسی‏های تاریخی»مورخهء فروردین-اردیبهشت 1350 ضمن مقاله‏ ای دربارهء داغستان قفقاز می‏بینیم که به نقل از ابو سعید گردیزدی می‏نویسد: «...و به ده فرسنگی‏ سریر درختی است که هیچ برندارد و هر چهارشنبه مردمان این شهر بیایند و از هر میوه بیاورند و بر آن درخت بیاویزند پس آنرا سجده کنند و قربان‏ها کنند.»
3-در موقع عظمت روم در بیشهء مقدسی در نزدیکی‏های شهر مزبور بر کنار دریاچهء نمی‏ Nemi درختی بود که به واسطهء کاهنی که از بردگان میبود با شمشیر آخته محافظت می‏شد.
در هر سه مورد بالا بدیهی بنظر می‏رسد که درخت موردنظر نمودار یک سرزمین بارور یعنی یک کشور است که طبعا نمودار و ضامن حیات ملت مربوطه نیز می‏باشد. ضمنا چنانکه ذیلا خواهیم دید درخت زندگی برحسب تداعی مفهوم کشور تبدیل به درخت مراد با مفاهیم وسیع‏ آن میگردد و بالاخره ممکن است نمودار شخصی نیز قرار گیرد که مظهر خیر و برکت و یا مظهر مهر و وفا و یا تقوی و پرهیزکاری و یا همهء اینها بوده و در نتیجه نمایندهء خواسته‏های مردم است.
***
دربارهء سمبولیزم درخت در فرهنگ ایرانی شرح بسیار ارزنده‏ ای را در نشریهء دانشکدهء ادبیات دانشگاه آذر آبادگان تبریز (شمارهء بهار سال 1353 ص 80) به قلم آقای دکتر جلال‏ خالقی مطلق داریم که می‏نویسد: «در ایران پرستش درخت همیشه معمول بوده. بهترین نمونهء آن سرو کاشمر و سرو فریومد است که ذکر آن توسط مورخین ایران و عرب آمده و مفصل‏ترین‏ صورت آنرا ابو الحسن علی بن زید بیهقی در تاریخ بیهقی آورده. در شاهنامه نیز سرو کاشمر که زردشت از بهشت آورد و در جلوی آتشکده کاشت تا شاهد دین آوردن گشتاسب باشد به قلم‏ دقیقی آمده. علاوه بر آن در میان تصاویر و استعارات شاهنامه درخت از همه زبده ‏تر و با ابهت ‏تر است و به کرات آدمی و اندیشه‏ های او و رفتار و کردارش به درخت، ریشه، تنه، شاخ، برگ، گل، بار، سایه و قامت آن تشبیه می‏شود. نگاهی دقیق در این ابیات نشان می‏دهد که در پس‏ این تشبیهات و استعارات شعری،عقاید قدیمی دینی نسب به درخت نهفته است. مثلا ستایش‏ درخت در بیت زیر ریشه پرستش آنرا نشان می‏دهد. سودابه به کیکاوس دربارهء رفتن سیاوش‏ به حرم و پذیرائی خواهران از او میگوید:
نمازش برند و نثار آورند  /   درخت پرستش ببار آورند.
در شاهنامه از درختی نیز که از خون سیاوش روئیده و مردم آنرا ستایش می‏کرده‏ اند نام برده شد: ز خاکی که خون سیاوش بخورد به ابر اندر آمد درختی ز گرد نگاریده بر برگ‏ها چهر او همی بوی مشک آمد از مهر او به دی مه نشان بهاران بدی‏ «پرستشگه سوگواران بدی»
یادگار چنان تعبیرات باستانی را امروزه در درخت‏های مرادی داریم که مردم بر شاخه‏ های‏ آنان دخیل می‏بندند. هم‏چنین بالاخص در مازندران درخت‏هائی را می‏بینیم که ضمن جنگل‏ براندازی‏ها از جوراره و جفای تبر مصون مانده و کهن شده‏ اند.این درخت‏ها که غالبا چند اصله دور هم بوده و دایرهء کوچکی را تشکیل می‏دهند گاهی یک بنای کوچک و؟؟؟را هم‏ در پناه خود دارند. تک درخت‏هائی از نوع همیشه‏ بهار که خیلی کهن شده‏ اند گاهی در؟؟؟ البرز نیز مشاهده می‏گردد. که مانند درختان مازندران هنوز باید ارج و مقام معتقتداتی امروزی‏ آنها، یعنی نوع و مقدار توجهی که مردم به انان دارند، مورد تحقیق و بررسی محلی قرار گیرد. بقاع درختی گوناگونی در آذربایجان و دیگر قسمت‏های کشور نیز وجود دارد که مورد نذر و نیاز مردمند و مسلما شایان بررسی هرچه عمیق‏تر می‏باشند.
 یک رسم بسیار جالب باستانی دربارهء درخت که امروزه فقط شبحی از آن باقیست عبارت‏ از رسم «درخت قدر» است. در آذربایجان (و یا لا اقل در قصبهء زنوز پنجاه سال پیش) وقتیکه‏ از کسی زیادی تعریف بکنند طرف صحبت گاهی به طنز می‏گوید: پس باید برایش درخت قدر نشاند» و مسلما باید این اصطلاح را یادگار زمانی دانست که به قدردانی اشخاص لایق و خدمتگذار واقعا درختی بنام «درخت قدر» میکاشته‏ اند و بدین طریق انسان از خود می‏پرسد که آیا درخت سروی که زردشت بیاد دین آوردن وشتاسب کاشت در حقیقت نوعی«درخت قدر» نبوده است؟
صورت دیگری از سمبولیزم درخت را در محل «نخل»های ماه محرم داریم. امروزه‏ معروف‏ترین«نخل»های ایران در شهر یزد است که یکی از آنها واقع در میدان امیر خچماق در حدود ده تن وزن دارد (روزنامه کیهان مورخه 13 بهمن 52 و 2 بهمن 53). این دستگاهها علی الرغم عنوان «نخل» به سرو شباهت دارند. و بدین طریق سروهای کاشمر و فرومد را به‏ خاطر میاورند. این شباهت مخصوصا موقعی چشمگیر است که «نخل»ها در پارچهء سیاه که‏ نمودار تجدید حیات است می‏پیچند.
از نظر معنا و مفهوم «نخل» در مراسم ماه محرم و جنبهء شاعرانهء آن ابیات زیر از آقای‏ ادیب برومند جالب است.ایشان ضمن قصیده غرائی بمطلع:
«سزد گر که ایمان براه خدا شود پارسا مرد را رهنما» میگویند: «در این ره‏نوان بخشی جاودان‏ بود حوی نو باوهء مرتضی‏ خجسته نهال همایون ثمر تناور درختی بهشتی صفا خرامنده سرو چمن‏زار دین‏ فروزنده مهر سپهر عطا» احتیاج به گفتن ندارد که «نخل» مراسم ماه محرم در حقیقت تعبیهء عینی تشبیهات بالاست‏ و در مصرع «خرامنده سرو چمن‏زار دین» گوئی عینا تصویر نخلی که برفراز امواج جمعیت‏ در حرکت باشد مجسم شده‏ است.
*** از مطالب آقای دکتر خالقی مطلق که بگذریم محقق ارجمند دیگری بنام ژرژر لکلر C. lecaler شرح بسیار جالب و ارزنده ‏ای را دربارهء «درخت زندگی» با تصاویر فراوان (در حدود 150 فقره) در نشریهء « Arts laslamica »(مورخه 1937 از دانشگاه Ann Arbdr ؟؟؟) به چاپ رسانیده که نشان میدهد سمبول مزبور در ضمن قرون و دهور چه شکل‏های گوناگونی بخود گرفته است. *اتفاقا تعداد شایان توجهی از این شکل‏ها در پارچه ‏های ایرانی‏ عهد ساسانی و بعد از آن منعکس است که آن پارچه‏ ها بمناسبت همین نقش‏های مقدسی که دارند در کلیساهای قدیمی اروپا مورد استفاده قرار گرفته و در نتیجه تابحال محفوظ مانده ‏اند.
یکی از شکل‏های درخت زندگی که در تصاویر مقالهء ژرژ لکلر دیده میشود شکل یک‏ ستون و یا نیم‏ستون است که بصور مختلف زینتی طرح شده‏ است،تا حدی که اصطلاح‏ «ستون جهان» the world Column مرادف اصطلاح«درخت زندگی»میگردد.
تردیدی نیست که سمبولیزم ستون به هر صورتی که باشد نمودار تنهء درخت است که شکل‏ آنرا بعنوان یک «صنم» در کنده ‏کاری ماقبل تاریخی کورانگون فارس دیدیم (مجلهء یغما شمارهء اسفندماه 54). ضمنا در هیچکدام از تصاویر پارچه‏ های ایرانی که ژرژ لکلر نقل می‏کند تصویری که عینا شبیه نیم‏ستون انارک باشد وجود ندارد ولی در پارچه‏ ای که به قرن هفتم میلادی‏ در اسکندریه بافته شده و ما تصویر آنرا ذیلا نقل می‏کنیم شکلی که به نیم‏ستون انارک شباهت‏ کامل دارد مشاهده میگردد. مقالهء ژرژ لکر مخصوصا ارتباط «ستون جهان» را با «چرخ آفتاب» که در غالب تصاویر دارای هشت پره میباشد منعکس میکند و بدین طریق خیلی جالب است که هر دو نیم‏ستون نامبرده، یعنی هم از آن انارک و هم از آن اسکندریه، هشت ضلعی هستند. حرمت عدد هشت‏ در «هشتی» های معماری سنتی ایران نیز بصورت دالان‏های دخولی هشت ضلعی خودنمائی میکند.
(تصویر درخت زندگی از یک پارچهء بافت اسکندریه‏ بقرن هفتم میلادی)
(*)ما رونوشتی از این مقاله را در سال‏های پیش تهیه کرده و بعدا گم کرده‏ بودیم. اخیرا فتوکپی‏ آنرا که امروزه طبعا کمیاب است جناب آقای جابر عناصری از یکی از موزه‏ های لندن تهیه‏ کرده و برای ما فرستادند. لذا باید از این فرصت استفاده کرده از حضور ایشان تشکر بکنیم. توفیق هرچه بیشتر ایشان را در راه بسط معرفت از درگاه خداوندی خواهانیم.
در بالای نیم‏ستون اسکندریه‏ای دو برادر دوقلو که هویت آنها با اساطیر یونانی مربوط است ایستاده ‏اند بطوریکه گوئی قائم بر درخت زندگی بوده و در عین حال حافظ و نگهبان آن‏ میباشند. ضمنا نیم‏ستون مزبور بواسطهء ملائکه‏ هائی که در دوطرف آن قرار دارند حراست‏ میشود و در پهلوهای آن دو گاو را برای قربانی می‏آورند. اما در نیم‏ستون انارک هیچگونه‏ علائم و آثاری که حاکی از قربانی کردن و یا حتی افروختن آتش باشد مشاهده نمیشد و در نتیجه‏ معنا و مفهومی که این بنا عملا در اجتماع انارک داشته هم‏چنان مجهول باقی میماند. لذا ناچار به شرحی که از آقای مصطفوی نقل شد بر میگردیم و از خود میپرسیم که آیا علت واقع بودن‏ نیم‏ستون‏های مورد بحث در تکیه‏ ها و حسینیه‏ ها چیست؟
تردیدی نیست که واقع بودن بناهای مزبور در تکایا و حسینیه‏ ها حاکی از نوع ارتباط آنها با مراسم سوگواری در ازمنهء باستانی است و در نتیجه طبعا این سئوال پیش میاید که‏ آیا مبنای ارتباط درخت زندگی با مراسم سوگواری در ازمنهء قبل از اسلام چه بوده است؟ در پاسخ این سئوال در وهلهء اول درخت سوگواری سیاوش در زمان‏های افسانه‏ ای بخاطر میاید، ولی سرگذشت سیاوش از نظر یک پدیدهء تاریخی دارای آن‏چنان اهمیت و نفوذی نیست‏ که توانسته باشد موجب پیدایش و بقا و دوام تا این حد طولانی سمبولیزم مورد بحث گردد.
ضمنا سوگواری برای خداوند گیاهان یکی از وجوه معروف مراسم بابل و مصر و یونان‏ باستان میباشد و یگانه توضیح قانع ‏کننده‏ ای که برای پیدایش مراسم مزبور میتوان قائل شد عبارت‏ از خشک سالی‏های مهم و ممتدی است که موجب این امر شده است. بدینطریق علی ‏الاصول‏ باید پیدایش این رسم را در ایران نیز که درخت زندگی سمبل سوگواری باشد مبتنی بر خشک سالی ‏های مهم باستانی دانست، خشک سالی‏ هائی که به احتمال قوی همهء آسیای‏ جنوبی‏ غربی را شامل میشده و خیلی باستانی ‏تر از سیاوش و کیکاوس و یا زردشت بوده است گو اینکه‏ طبق قرائنی باحتمال قریب به یقین خود زردشت نیز در یک زمان خشک سالی ظهور کرده است.
؟؟؟علت بقا و دوام مراسم مزبور را در ازمنهء بعدی ‏تر نیز باید در استمرار احتیاج‏ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟دانست،به طوری که گریه‏ کردن برای باران در؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟یک امر طبیعی است.


یغما » مرداد 1355 - شماره 335   /  پایگاه مجلات تخصصی  /    نورمحمد تقی سیاه پوش


یادگاری از انارک‏ -2-
با در نظر گرفتن مراتب بالا انسان از خود میپرسد که آیا محفوظ ماندن امروزی‏ کلک‏ها در مناطق کویری مانند یزد و کرمان علاوه ‏بر دوری و تا حدودی منزوی بودن مناطق‏ مزبور از نظر تحولات تاریخی با خشکیدن استثنائی مناطق مزبور از زمان‏های باستانی تا حال و آرزوی کم ‏و بیش ناخودآگاه مردم به تجدید حیات گل و گیاه نیز ارتباط ندارد؟
 بطوریکه دیدیم فردوسی در وصف درختی که از خون سیاوش روئید میگوید: «به‏دی‏ مه نشان بهاران بدی» و تردیدی نیست که کویرنشینان نیز باید به سمبولیزمی که در بیابان‏ به نحوی «نشان بهاران» باشد دلبستگی داشته باشند. ضمنا دلبستگی عمومی به گل ‏ وگیاه نیز در آخرین تجزیه به امید بهاران ختم میشود، امیدی که چنانکه گفتیم به احتمال قریب به یقین‏ علت اصلی بقا و دوام سمبولیزم مورد بحث بوده است.
اتفاقا دربارهء ارتباط احتمالی نیم‏ستون‏های مورد بحث با طلب باران نکتهء خاصی نیز جالب و معنی ‏دار بنظر می‏رسد و آن عبارت از برهنگی آنان است. توضیح اینکه تا اوایل‏ قرن بیستم ستون‏هائی با مقطع کثیر الاضلاعی(هشت ضلعی؟)که پیچکی پای آنها میکاشتند و بدین طریق از برگ پوشیده میشدند یکی از وجوه زیبائی پاره‏ ای پارک‏های اروپائی بود، و در تحت تأثیر سلیقهء اروپائی چنین ستون‏هائی تا این اواخر در پاره‏ ای از پارک‏ها و خانه‏ های‏ اعیانی تهران نیز مشاهده می‏شد. با در نظر گرفتن تأثیر مسلمی که اساطیر و سنن باستانی‏ در جوانب زینتی یک مفهوم معتقداتی نیز داشته، یعنی نمودار درخت زندگی‏ بوده‏ اند. بدین طریق میتوان تصور کرد که شاید کلک‏های ایرانی نیز که شباهت زیادی‏ به ستون‏های نامبرده دارند و فقط در حدود یک متر از آنها کوتاه‏تر هستند زمانی بواسطهء پیچک و یا گل ‏و گیاهی آراسته میشده ولی بعدا به ملاحظه‏ ای که ذیلا خواهد آمد پوشش گیاهی‏ خود را از دست داده‏اند.در تأئید تقریبی این احتمال اصطلاحی درختان مو بکار می‏روند«رسمی» می‏نامند و در نتیجه انسان از خود می‏پرسد که آیا زمانی در ایران این قبیل ستون‏ها که‏ درخت موی بپای آن کاشته باشند علاوه بر جنبهء فائدتی آنان یک جنبهء «مراسمی» نیز نداشته‏ است؟ و بدیهی است که در آن صورت رسم مزبور چیزی جز احیاء تصویر درخت زندگی‏ و یا «ستون جهان» نخواهد بود و این میتواند دال بر اینکه احتمالا نیم‏ستون‏های مورد بحث‏ ما نیز زمانی دارای یک چنین پوششی بوده‏ اند باشد. ضمنا ما در یک مقالهء قبلی («سمبولیزم رنگ سیاه» مجلهء یغما مورخهء (آذرماه 1345) به مراسمی دربارهء باران اشاره کردیم. که متضمن نمایش کمبود؟؟؟ناشیه از بی‏ آبی بودند و حالا باید این نکته را نیز اضافه‏ کنیم که بطوریکه در روزنامهء کیهان مورخه 20 دی‏ماه 1340 می‏بینیم: «وقتی باران نمی‏بارد و خطر خشک‏سالی میرود در بسیاری روستاها و از جمله در کلاردشت یا نماز باران میخوانند و یا اسم هفت ‏کچل را مینویسند و از درختی می‏آویزند و نیت می‏کنند که باران ببارد.» با در نظر گرفتن این اصل که مو سمبول آب است تردیدی نیست که این رسم به معنی اعلام بی‏ آبی‏ زمین و نیز صورت ساده ‏تر شده ‏ای از ارائه خود هفت‏ کچل‏ها در یک میدان میباشد- رسمی‏ که یادگار آنرا بصورت میدان «هفت‏ کچل» در تبریز دارم (و یا داشتیم). لذا بعید نیست‏ که نیم‏ستون هشت ضلعی ایرانی هم به عنوان درخت زندگی در آغاز دارای یک پوشش گیاهی‏ بوده ولی در یک زمان باستانی برهنه شده تا نمودار خشکی محیط و در نتیجه واسطه‏ ای برای‏ طلب باران نیز باشد و فراموش نکنیم که در مراسم کلاردشت هم یک درخت وسیلهء اعلام بی‏ آبی است.البته در عین حال کاملا ممکن است که این نیم ستون‏ها از آغاز به مناسبت ارتباط با خشک‏سالی همینطور برهنه طرح شده و در ازمنهء بعدی‏ تر به اروپا منتقل شده و در آنجا بر حسب سرسبزی محیط به سبزه آراسته شده باشد.
ضمنا بطریق بالا میتوان افروختن آتش در بالای کلک‏ها را نیز علاوه ‏بر احیای‏ احتمالی خاطرهء ارتباط درخت زندگی با آفتاب و علاوه ‏بر معنای معمولی سمبولیزم آتش‏ (به معنای گرمای زندگی و نور معرفت؟)(1) به معنی نموداری از خشکی محیط و طلب باران‏ نیز دانست.
اما با وجود مراتب بالا طبعا این سئوال هنوز به قوت خود باقیست که آیا نیم‏ستون‏هائی‏ که در مناطق کرمان و یزد و انارک در محل تقاطع کوچه‏ ها ساخته میشده عملا مورد استفادهء چه مراسمی بوده است.و این مطلبی است که شاید کسانی از خود آقایان انارکی‏ها که امروزه‏ اشخاص تحصیل‏کرده در بین‏شان کم نیست و یا کسانی از روستاهای یزد و کرمان که دارای‏ چنین بنائی بوده‏ اند بتوانند روشن کنند. نگفته نماند که ممکن است در ازمنهء اخیر احداث‏ بناهای مورد بحث در چهار راهها فقط بعنوان «شگون» بوده باشد ولی از آنجائیکه برای‏ یک چنین عنوانی هم مبنائی جز آنچه گذشت قابل تصور نیست در آن صورت نیز باید اصل‏ «شگون» را جامع همهء عوامل نامبردهء بالا دانست.
*** در خاتمه به اسم نیم ستون‏های مورد بحث می‏رسیم. امروزه «کلک» در زبان فارسی‏ معنای خوبی ندارد، یعنی به معنی حقه ‏بازی و حتی به معنی کاری پیچیده ‏تر و ریشه‏ دارتر از حقه‏ بازی است و در نتیجه انسان از خود می‏پرسد که آیا علت ارتباط این کلمه با نیم‏ستون‏های‏ مورد بحث چیست؟
این یک اصل مسلمی است که در طول تاریخ مفاهیم پاره‏ای کلمات برحسب تحول فرهنگ‏ عوض شده است. و طبیعی است که این تحول در زمینهء معتقدات گاهی توأم با سقوط مفهوم‏ کلمه یک سطح پائین‏تر اجتماعی بوده باشد، بطوریکه هرچه مفهوم کلمه قبلا عالی‏تر بوده‏ بعدا پست ‏تر شده است. نمونهء بسیار جالبی در این زمینه عبارت از کلمهء نیرنگ فارسی‏ است که در ازمنهء باستانی بمعنی دعا بوده و امروزه بمعنی فریب بکار می‏رود. بدین طریق‏ به احتمال قریب به یقین معنای امروزی کلمهء کلک نمودار نقش مهم و معنای عالی نیم‏ستونهای‏ مزبور در فرهنگ باستانی ایران است. اتفاقا اصطلاحی نیز در این زمینه وجود دارد که بسیار جالب و آموزنده است امروزه تقریبا در سرتاسر ایران «کندن کلک» کاری و یا چیزی به معنی خلاص کردن خود از دست آن است و بدین طریق باحتمال قریب به یقین‏ اصطلاح مزبور یادگار نفوذ عمیق و گسترش وسیع «کلک» ها در ایران در یک زمان گذشته‏ و کندن و دور ریختن تقریبا همگانی آنها در ازمنهء بعدی ‏تر است- کندن و دور ریختنی که‏ از نظر تاریخی بقدری مهم بوده که اصطلاحی را از خود بجای گذاشته و ما شاهد یکی از جدیدترین و شاید آخرین مراحل آن در انارک بودیم.
علی الاصول باید علت این «کلک کنی» تاریخی را در تنوع و تضاد ظاهری مفاهیمی‏ جستجو کرد که به ترتیبی که گذشت بتدریج در اطراف آنها متمرکز شده بوده است و بدین‏ طریق در جریان مزبور با انحلال به اصطلاح یک «عقده» و یا «پیچیدگی» فرهنگی مواجه هستیم. ولی تردیدی نیست نوع بشر در طول تاریخ طولانی خود بعد از هریک چنین جریانی‏ دوباره به اصل اصیل اولیه برگشته و راه خود را از آنجا توجیه کرده تا توانسته است که از صراط مستقیم زندگی منحرف نگردد. لذا جا دارد که حالا باز به این اصل که درخت نمودار و ضامن زندگی بشر است بیاندیشیم و چه بهتر که این اندیشه مانند عوالم دوران عبادت‏مان‏ که بقول استاد شهریار میدیدیم درختان هم به خدا سرفرود می‏آورند با جنبهء شاعرانه و روحانی‏ قضیه توأم باشد. ضمنا امید است کلک‏هائی که تا بحال از دستبرد حادثه در امان مانده ‏اند منبعد نیز بعنوان یادگار ارتباط عاطفی بسیار نزدیک اجداد ما با محیط زیست،و بالاخص‏ به عنوان یادآوران دائمی از کم آبی که همیشه درخت زندگی ما را تهدید کرده و میکند، هم‏ چنان محفوظ بمانند.


(*)نشریهء انجمن فرهنگ ایران باستان مورخهء شهریورماه 1347
(1)-در آفریقا سمبول جاودانگی است و ظاهرا در آتشکده ‏های ایرانی نیز متضمن‏ یک ‏چنین معنائی می‏باشد.کلمهء«دودمان»فارسی نیز که بمعنی استمرار خانواده ‏ها بکار میرود در این زمینه جالب بنظر می‏رسد.

آنچه در پيش رو داريد اثري است از اينجانب كه بدنبال مطالعاتي در مورد انارك ( از توابع نائين) بويژه مطالعه كتاب انارك نوشته آقاي محمد علي ابراهيمي اناركي نگاشته شده است. با خواندن اين مقوله شما مي توانيد به اطلاعات جامعي در مورد اين شهر ومردم دوست داشتني آن پيدا كنيد.بزودي اين مجموعه بصورت مجلد به بازار خواهد آمد
پيش گفتار
قرن ها پيش، بزرگ مـردان و شير زناني با سـكونت در گوشـه اي از كويـــر مـركـزي ايـــران حماسـه اي بــزرگ را بنـا نهـادنـد كه تا به امروز جاري است. آنان با دستان پــر توان خويش ، خشونت كوير راتدبير كردند.از دل زمينهاي تفتيده، چشمه هايي جوشان جاري شد، آب انبارها به كمك قناتها تشنـگان در مسير راسيراب نمودند، بوته هاي سبز در مـزارع وسپـس درخـتان تنومند در باغات سر بر افراشتند، سپس مهاجران در كنار بوميان رحل سكونت افكندند ، براي خود سرپناهي ساختند كه خشت وگل آن بدست خودشان تهيه شده بود. در سركـوب يورش ياغيان در ادوار مختلف با يكديگر ، همدل و همرزم شدند ، خسته از رزم ولـي با سينه اي ستبر از عزت وافتخار ، دل كوهها را براي رسيدن به كاني هاي با ارزش شكافتند.
اگرچه به تكه ناني ساختند ولي ذوقشان از سر سوزنها فراتـر مي رفت.بدين سان آن حماسه ماندگاري خود را حفظ كرد، حماسه اي بنام انارك كه جوانان امـروزي به آن افتخار مي كنند،حتي آناني كه به هر دليل از ديار خود دور مانده اند.
آنچه مي خوانيد نگرشي اجمالي بر اين ديار است
تاريخچه
انارك ، سرز ميني است محصور در ميان چند كوه ، در دل كوير.
در ابتدا ضميمه سمنان بوده است ،از سال 1290 و بمدت 35 سال تيول(1) شخصي بنام حاج مجدالدوله مهدي قلي خان مي شود، در ادامه تحت فرمان يزد قرار گرفته واكنون تحت تابعيت استان اصفهان قرار دارد.
بناي اولين خشت آنرا به« محمد پهلوان »نسبت مي دهند، پهلوان دليري كه درزمان شاه عباس صفوي مي زيسته ، وبدليل نا امني حاصل از حمله بلوچ ها به اين مكان روي آورده ودر اين سرزمين سكني گزيده است.نسب او به «ملا ذكريا»ي بيرجندي مي رسد
نام انارك
در باب وجه تسميه انارك سخنها رفته است.
گروهي نام آنرا همچون نام بسياري از نقاط ديگر ايران زمين ، حاصل علاقه وافر ايرانيان به انتساب محل زندگي خود به ميوه ها مي دانند و بر همين اصل معتقدند انارك به «انار»منتسب است ، ميوه اي بهشتي كه نزد ايرانيان احترام خاصي دارد، و«ك»آنرا بمعناي تصغير مي دانند كه اضافه شدن آن به انتهاي كلمه در ساير مناطق نيز ديده مي شود.«نارسون» يا «نرستون»(2) ونام محلي آن«نار سينه» برهمين اساس واز نارستان يا انارستان مشتق مي شود.
به عقيده ديگران ، نام اين ديار ازمجموع «نا+ رس+ ينه»بمعني نم ونا+ خاك رس +پسوند نسبت ، گرفته شده است اگر چه گهگاه از «نار» به معناي آتش نيز سخن بميان آمده است.
گويش
گويش محلي اناركي ها با گويشهاي ميمه اي ، اردستاني و گزي مشابهت دارد .شباهت زياد اين گويش با زبان زرتشتي وبويژه با گويش ناييني با اندك تفاوتي در آواها ، نكته ايست كه بعضاَ ريشه در حوادث وبه تبع آن ارتباطات تاريخي اين مناطق با يكديگر دارد.
معماري انارك
سبك معماري بافت قديم بدليل كويري بودن منطقه از فرم خاصي پيروي مي كرده است.چشمه ي آب، كوچه هاي باريك، تكيه و مساجد،ديوارها وبناهاي خشتي با صفه وسقف هاي گنبدي ، مسطح، قوسي، يا طاق و چشمه دار بهمراه پشت بامهاي كاهگلي وگهگاه بادگيرهااز جذ به هاي بافت قديم است كه در بافت جديد كه بنام «شهرك» شناخته مي شود اثري از آنها به چشم نمي خورد.ا گر چه گهگاه خانه هايي بدون صفه وبادگير نيز در بافت قديم ديده مي شود.
بافت امروزي شهر ازدو قسمت قديم وجديد تشكيل شده است.
اولين معبر از «دروازه آقا» شروع شده وبا عبور از «راسته بازار» به« غريب خانه »ي امروزي مي رسد كه اكنون وپس از تخريب ، به ميدانگاهي تبديل شده است.
خيابان مكارم كه چند سالي محل زندگي آيت ا... مكارم شيرازي در هنگام تبعيد ايشان به اين شهر بوده است دومين گذرگاه است.
سومي بنام خيابان فرهنگ است و چهارمي كه از غريب خانه به محله ي بيابانك مي رود و سر از شهرك در مي آورد بنام خيابان فردوس نامگذاري شده است.
محله هاي هفتگانه انارك عبارتند از:
1- محله ي بيابانك
نام محليش« ويياونك»بوده و بدليل كوچ اهالي آن از بيابانك ، بدين نام خوانده مي شود . اين محله بر دامنه كوه واقع شده است.وبواسطه كوچه حمام از محله ي سر آب جدا مي شود.
2- محله ي سرآب
با نام محلي «سراو» يا «كمر ناردو» ، كه بدليل وجود چشمه ي آب شيرين با نام «چشمه ملو» در اين محله نامگذاري شده است. مكتب ملا ابوالحسن در اين محله قرار داشته است. اين محله در شمال محله ي بيابانك است.
3- محله ي بيك علي
سكونت يكي ازمعتمدين شهر به نام حاج محمدعلي بيك علي دراين محله، منشاءاين نامگذاري است. ثروتمندان وشتر داران دراين محله ساكن بوده اند.اين محله درشرق انارك است.
4- محله ي قافله گاه
«قافلگ» نام ديگر آن است. در گذشته بار انداز شتران درآن قرارداشته است. «آتشكده«بالا خانه ليلي و مجنون  و «ميدانگاه» در اين محله قرار دارند.
5 - محله ي جويباره
در ادامه ي محله قافله گاه بوده كه امروز مورد تخريب قرار گرفته است. (3) اين محله در انتهاي خود به حصار شاهي، دروازه و برج نگهباني ختم مي شود.
6 - محله ي عرب ها
نام محله از طوايف عرب مهاجر از زواره وشهراب گرفته شده است. ازاين محله امروز، چيزي جز خاطره ، آنهم در اذهان پيران انارك وجود ندارد. حمام عربها و برج محله ي عربها نيز نتوانستند بيش از سال 1340 دوام بياورند.
7 - محله ي پشت حصار
در اين محله كه محله اي پر جمعيت بوده است «ميدان آغله» قرار دارد كه محل بارانداز شتران وتجمع ساربانان درقديم بوده است. اين محله در شمال انارك واقع شده است.
«در وازه محمد حسن حاج غلام علي» درانتهاي اين محله است.
جمعيت
ساكنان امروزي انارك را بوميان ومهاجران تشكيل مي دهند.
ولي آنچه مشخص است اولين ساكنان اين ديار طوايفي از محمديه و كوه پايه هاي نايين بوده اند كه بدنبال مراتع خوب وچشمه سارهاي اطراف آن در اين مكان سكني گزيده اند و بدنبال آن سايرين از شهر هاي مجاور مثل زواره ، بيرجند، اردكان، بيابانك، شهر بابك و امثالهم به اين سو گسيل شدند. دور بودن انارك ازدسترسي حكومتهاي مركزي به آن و به تبع آن امنيتي نسبي، شايد از دلايلي ست كه گروهي ديگر را به سوي خود كشيده است، مسيله اي كه امروز نيز ادامه دارد اگرچه از آمار جمعيت بومي آن كاسته شود.
آخرين آمار جمعيت بر اساس اسناد موجود در بخشداري انارك مر بوط به سال 1380 وبالغ بر 1560 نفر مي باشد.
مزارع و روستاها
اولين خانه سازي ها در اطراف چشمه ي آب شيرين صورت پذيرفته ولي كم كم و به جهت استفاده از آب بيشتر، پراكندگي جمعيت به اطراف واكناف روي داد ه است، همراه با خانه سازي كشت و كار و كرت بندي زمينها نيز انجام شده و كشاورزي و باغداري رواج يافته است ، امري كه امروزه نه تنها بدليل كم آبي بلكه سياستگذاريهاي نادرست كم كم به فراموشي سپرده مي شود، بدين سبب گسترش روستاها ومزارع رخ داد تابه امروز كه 48 مزرعه وروستا را در منطقه انارك مي توان برشمرد كه بعضي از آنها خشك وبي آب وعلف بوده، و بعضي ديگر هنوز با وجود آب و آباداني، رگه هايي از حيات را در خود مي بينند.
با اينحال نبايد فراموش كرد كه قدمت بعضي از آنها بيش ازيك قرن وگاه بيش از خود انارك نيز ذكر مي شود.
اسمعيلان، چاه شور، چاه درختك، مغن، زرگر آباد، محمد آباد، معلا، چاه گربه، اشين، مزرعه حاج باقر، پيوك، جيربو، بيدچاه، سبرز، سهل محمد دهي، مزرعه حاج مهدي، مزرعه ي عبدالكافي، علم حاج باقري، علم صدر اباد، مرغاب ، زوار، قبله ، مزرعه ي دراز ، سهل طالب ، روسور وبالاخره چوپانان(4) نامهايي نيست كه از كنار آنها بسادگي بتوان گذشت . چراكه هر كدام از اينها تاريخي پر حادثه داشته اند.
اينكه از چه موقع وبه چه دليل خشت اول آنها بنا نهاده شده است ، اينكه مردماني پرشور را در خود جاي داده اند ، اينكه در روزگاراني نه چندان دور آباد بوده اند و سپس در روزگاراني مورد غارت وچپاول قرار گرفته اند و بالاخره اينكه بعضاَ از تب وتاب افتادند تا به اشكال امروزي در بيايند همه وهمه اتفاقاتي ا ست كه گاه از لابلاي برگهاي تاريخ وگاه از زبان پيران هر ديار مي توان به آنها دسترسي پيداكرد
ويژگيهاي طبيعي
از جنوب به اردكان ، از شمال به دشت كوير سمنان ، از شرق به چوپانان واز غرب به اردستان محدود است.
مساحت آن724/79 هكتار وفاصله آن از نايين 75 كيلو متر است. ارتفاع 1220 متراز سطح دريا وفاصله زميني 225 كيلومتر از اصفهان و فاصله هوايي 342 كيلومتر تا تهران، از ديگر مشخصات اين ديار است.
بدليل موقعيت جغرافيايي خاص،از آب وهواي بياباني بر خوردار است.هواي گرم وخشك، تبخير زياد آب، رطوبت وبارندگي كم بهمراه تابستانهاي طولاني و اختلاف زياد دماي شب وروز (حد اكثر40 درجه ي سانتيگراد بالاي صفر وحد اقل 12 درجه ي سانتيگراد زيرصفر) ميانگين دماي حدود 13/24 درجه ي سانتيگراد را بدنبال مي آورد.
فصل گرما از ارديبهشت تا اواخر شهريور ادامه دارد در حالي كه فصل سرما از دي تا نيمه اسفند طول ميكشد.
بجز ريزش باران كه براي منطقه اي اينچنين حياتي ست ، ريزش برف، كه گاه بايد چند سال براي آن چشم انتظاري كشيد وگاه در يكسال چندين ريزش دارد ، ونيز وزش باد وطوفان از ديگر عوامل جوي تا ثيرگذاربر منطقه است.
وزش باد در بيشتر ايام سال در ساعاتي از شبانه روز، احساس مي شود.قوس (باد خنك آذر ماه)، باد دزد (باد پاييزي) ، باد اسپند (از اول دي تا دهم بهمن) ، تله باد (گرد باد) ، تف باد (باد گرم تابستان) وسرخه باد (طوفاني كه هر چند سال يكباراز غرب مي وزد) از اين جمله است.
در خاك انارك رسوباتي از دوران پركامبرين و كرتاسه وجود دارد، وبهر صورت خاك آن عملاَ براي كشاورزي مناسب نيست اين مشكل وقتي خود را بروز بهتري مي دهد كه مشكل بزرگتري بنام كم آبي را نيز به آن اضافه كنيم (5).
حوض، چاه ، قنات ، آب انبار ، چشمه ، و بالاخره مخازن آب امروزي وتانكرهايي كه آب را به اين منطقه حمل مي كنند ، من جمله مواردي هستند كه در سير مطالعه مشكل آب در منطقه انارك با آن روبرو مي شويم.
تنوع بافت زمين در منطقه انارك باعث ببار نشستن محصولات گياهي زيادي شده و پوشش متنوعي را براي منطقه به ار مغان مي آورد.
گياهان دارويي از قبيل آويشن، درمنه، كاكوتي و انواعي از اين قبيل در اين منطقه مي رويند.
در مناطق كوهستاني بادام كوهي، انجير كوهي، پسته ي كوهي و آويشن مي رويند<.
ريواس ، انجدان ، هلندر و تنگس در مناطق صخره اي وناهموار مي رويند.
انواع گز ، پرشم ، چزه، شكر تيغال و گل تلخو نيز از روييدني هاي مناطق رودخانه اي هستند.
قيچ و درمنه در مناطق هموار وتاغ و ماش صحرايي در مناطق شنزار مي رويند.
در مجموع بيش از 200 گونه گياهي در اين منطقه شناسايي شده است.
كانونهاي پراكنده آب وتنوع در پوشش زمين شناختي منطقه وبه تبع آن پوشش گياهي آن ، محيط زيست مناسبي را براي حيوانات اهلي و وحشي فراهم آورده است.
از پرندگان منطقه انارك كبك، تيهو، كبوتر چاهي، عقاب طلايي، شاهين، شانه به سر، سبزه قبا، جغد، مرغ حق و انواع گنجشكان را مي توان نام برد.
در حالي كه روباه، گرگ، گور كن، گربه، شغال، كفتار وسياه گوش از جمله درندگان مي باشند.
سوسمار، لاك پشت، رطيل  مار، افعي و عقرب از خزندگان قابل ذكر هستند.
آهو، بز كوهي، كل نيز از حيوانات حلال گوشتي هستند كه وجود آنها براي شكار چيان غنيمتي ست. شكار چياني كه در طول تاريخ انارك با كلماتي مثل تير وكمان، قلباسنگ، انواع تله هاي فلزي- لختي- دبوك وامروزه با انواع تفنگها، از خود رد پا بجا گذاشته اند..
به اين جمع لاك پشت ، گورخر وخر گوش را نيز بايد اضافه كرد.
انواع سوسك، مورچه، پروانه، ملخ، كنه، سنجاقك و عنكبوت نيز ازانواع حشرات موجود در انارك مي باشند.
كشاورزي وباغداري
روي آوري مردم انارك به كشاورزي وباغداري تا حدي مربوط به شرايط حاكم بر انارك پس از نا امني ها وغارتگري هاي تاريخي ست كه بر اين ديار گذشته است.
گندم، جو، پسته، انار، توت، هندوانه، خيار، شلغم، انجير از محصولات بعمل آمده در اين مزارع است.
بدست آوردن خرما، پسته، رناس و پنبه دانه در اسمعيلان و علم كه ريگستاني شور هستند بهمان نسبت ارزش دارند كه برداشت زرد آلو، انجير، انگور، در معلا وسهل وانواع سبزي وغلات در اشين و گندم وجو مرغوب و انار و خربزه اي مثال زدني در چوپانان.
اينها در حاليست كه درختان توت، انجير، انار بهمراه بعضي از همين محصولات وبويژه انواع سبزي ها من جمله مواردي ست كه در باغات و« باغچو» ها ي انارك نيز بعمل مي آمده ، هنري كه امروزه، تنها شاهد آن وجود ديوارهاي چينه اي از جنس گل در جاي جاي انارك بخصوص در جنوب شهر وگاه در اطراف انارك مي باشد.
تعداد اين باغات كه از كوجك (150 متري) تا بزرگ (2000متري)وسعت داشته اند را گاه تا 180 باغ نيز ذكر كرده اند.
اگر چه بدست آوردن سبزي از زمينهاي انارك بسختي صورت مي پذيرد واين خود دليلي بر كمتر مصرف شدن آن در سفره غذايي اناركي هاست ولي چغندر، شلغم، زردك وبعضي ميوه ها كه از زمينها و باغات مذكور بدست مي آيد در اين ميان جاي خود را دارند.
خوراكي ها
استفاده از تخم مرغ وشير ماكيان وگوسفندان كه درفضاي باربند (بهاربند)(6) منازل نگهداري مي شوند از خوراكي هاي متداول امروزي مي باشند.
برنج ونان غذاي اصلي اناركي هاست ولي آبگوشت ، دمپخت ، كالجوش ، پلو ، آش ، كماچ ، سيرك ، كپي نان ، قاتق و كمه از خوراكي هاي مثال زدني ولذيذ انارك است.
مشاغل
اگر چه مجموع شرايط سخت آب وهوايي كه از آن ياد شد بهمراه دلايل متعدد ديگري از قبيل نا امني ودزديده شدن احشام، كم آبي و گرگ زدگي شغل دامداري را در اين منطقه با سختي روبرو كرده است ، با اينحال نبايد فراموش كرد كه بيابانهاي اطراف انارك بجز موارد ذكر شده فوق در گذشته اي نه چندان دور جولانگاه شتران وشتربانان زيادي بوده است.
شترداري
از قديم الايام شتر داري وپرورش شتربعنوان يك شغل وحرفه غالب، نظر مردم خونگرم انارك واطراف را به خود جلب كرده بود. ارتزاق از راه اين شغل براي اناركي ها ريشه اي تاريخي دارد. انتقال ما يحتاج ساكنان شهر هاي دور ونزديك توسط كاروان شترها كه تحت سرپرستي ساربان بوده اند، صورت مي گرفته است. ناامني هاي زيادي از سوي غارتگران وچپاولگران در مسير راه اين كاروانها رخ مي داده است كه در جاي جاي تاريخ انارك از آن سخنها به ميان آمده واز آن گله ها وشكايتهاشده است.
بهر صورت لازمه شغل شتر باني ، بيابانگردي ست كه اگر چه سخت وطاقت فرسابوده است ليكن بهره گيري از محصولات ساير مناطق واختلاط فرهنگي وآشنايي با آداب ورسوم ساير نقاط از پيامد هاي اين شغل بوده است.
فراموش نكنيم كه بيابانگردان از نظر اطلاعات عمومي وآشنايي به جغرافياي مناطق در سطح بالايي قرار داشته اند.
معدن
اكنون كه از شغل اناركي ها سخن به ميان آمد بد نيست راجع به يكي ديگر از مشاغل كه آنهم از ديرباز با زندگي مردم انارك در هم آميخته است سخن برانيم وآن شغل معدنكاري ست.
در منطقه انارك از دير باز معادن مختلفي وجود داشته است. در باب اهميت وجود اين معادن در منطقه محدودي مثل انارك نياز به توضيح اضافه اي نيست چرا كه نه تنها از نظر ايجاد اشتغال ، بلكه از نقطه نظر مهمتري مثل برقراري روابط در سطوح ملي وحتي فرا ملي نيز اين شغل قادر به ايفاي نقش بوده است، چيزي كه در تاريخ انارك هم به آن برمي خوريم . وهر از چند گاهي كه زمزمه تعطيلي يكي ازمعادن بگوش مي رسيده است اضطرابي سراسر وجود آنهارا فرا مي گرفته است.
اسناد ومدارك موجود نشان مي دهد كه مامورين دولتي به واسطه وجود اين معادن وبويژه بمنظوراخذ ماليات از در آمدهاي حاصله به اين منطقه گسيل بوده اند.حضور نيروهاي بيگانه قبل از جنگ جهاني دوم نيز گواه ديگري بر اين مدعا ست.
از قديمي ترين اين معادن مي توان به معدن نخلك اشاره كرد كه قدمت آن به قبل از ساسانيان مي رسد.معدني كه امروز در بين 46 معدن قديمي انارك بنوعي فعاليت خود را حفظ كرده است.(7)
معدن مس چاه پلنگ ، معدن زاچ ومس تلخه ، معدن آنتيموان پاتيار ، معدن مس باقرق ، معدن تالمسي ومعدن مسكني از نمونه هاي ديگرند.
حتي معادن طلا ونقره مثل معدن طلاي خوني نيز در تاريخ انارك از خود رد پايي دارند.
ساير مشاغل
دوره گري به معناي تعمير گيوه هايي كه اناركي ها بعنوان كفش از آن استفاده مي كرده اند شغل ديگري ست كه صاحبان اين حرفه زواره اي هايي بوده اند كه حجره آنها در غريب خانه قرار داشته است.
عصاري نيز از ديگر مشاغل بوده كه طي آن از دانه هاي روغني مثل منداب ، كرچك ، كنجد وپنبه دانه ، روغن تهيه مي كرده اند ، روغن منداب جدا از ساير خواص خود، كار سوختهاي نفتي امروزي را مي كرده است.
شغل آب كشي وسپس تقسيم آب از جمله مشاغلي ست كه در گذشته اي نه چندان دور در راستا ي مشكل هميشگي تاُمين آب در منطقه انارك وجود داشته است.
(1) واگذاري در آمد ناحيه اي از طرف دولت به اشخاص را تيول گويند- فرهنگ معين
(2) يادگارهاي يزد، جلد اول، صفحه 166، ايرج افشار معابر ، گذرگاهها ومحلات انارك انارك امروزي چهار گذر گاه اصلي و هفت محله قديمي دارد سه معبر اصلي شمالي- جنوبي كه به موازات هم قرار دارند ويك خيابان كه در غرب آنها قرار دارد ، چهار گذر گاه اصلي شهر را تشكيل مي دهند.
(3) خانه هاي متروكه اين محله در سال 1340 وبدستور شهرداري تخريب شد.
(4) شهرك آبادي در 90 كيلومتري شمال شرقي انارك
(5) زمين شناسي در ايران ، دكتر علي درويش زاده، ص289
(6) باربند يا بهار بند مكاني است جهت نگهداري گوسفندان وماكيان در فصول گرما
(7)مشخصات جغرافياي طبيعي ايران - ترجمه ح، گل گلاب - ص 38
© کپي رايت توسط مقاله نت بزرگترين بانك مقالات دانشجويي کليه حقوق مادي و معنوي مربوط و متعلق به اين سايت و گردآورندگان و نويسندگان مقالات است.
برداشت مقالات فقط با ذکر منبع امکان پذير است.
به نقل از ماهنامه الکترونيکي مهتاب / نوشته شده در تاریخ: 3/5/1385

مقالات دیگر...