انارک نیوز - اولین سفرش به انارک  با تلخکامی همراه بود. می گفت: راه درازی را پشت سر گذاشته تا به خانه ی پدری رسیده است . پزشک متخصص بود و تحصیل کرده ی خارج. ته لهجه اش نشان می داد که فرزند کویر است همانجا که پدرش دیده به جهان گشوده و پدر بزرگش در خاک آن  آرمیده است. آوازه ی زیبایی شهر، آرامش روز و سکوت شبانه ی  آن، او را در گرمای کشنده ی تابستان به کویر کشانده بود. نه او کسی را می شناخت که در حکم غریبه بود و نه کسی او را  به جا می آورد که  ساکنان هم، دیگر بومی نبودند . و چه دشوار است تحمل دردی که انسان در خانه ی پدری احساس غربت کند.
 از موتور سوار جوانی که جلو اتومبیلش ویراژ داد سراغ سالمندان و پیران ولایتی را گرفت. بی اطلاعی جوان از شناخت معمرین او را به فکر فرو برد. " پدرم می گفت در اینجا ،همه یکدیگر را می شناسند! " کمی جلو تر آمد. مردی میان سال  کپسولهای خالی گاز را  بر ترک موتور می بست. کنارش ترمز کرد." سلام . شما انارکی هستید؟ "   "بله ."    " ممکن است بگویید مسن ترین مرد آین آبادی کیست ؟ " مرد با انگشت پیرمردی را در خیابان مکارم نشان داد که روی چارپایه ای نشسته و به عصایش تکیه زده بود. " اون آقا ست ، اسمش آمحمد است . از او پیر تر نداریم . انارکی خالص است .
" به سراغ آمحمد رفت . چشمش که به سنگفرش خیابان افتاد چهره اش متبسم شد. از آنچه می دید احساس شادی می کرد. غرور ملی یعنی همین. از اتومبیل پیاده شد. سلام کرد و بی آن كه  منتظر پاسخ بماند دستانش را بر شانه ی پیرمرد گذاشت و چهره اش را بوسید. چهره ی یک مرد ولایتی را . نود سال زحمت و تلاش و محرومیت را . خودش را معرفی کرد پدرش را و پدر بزرگش را هم. و منتظر جواب ماند . آمحمد نگاه در نگاهش دوخت . دکتر سر فرود آورد و با صدای بلند گفته هایش را تکرار کرد. پیرمرد  مکثی کرد ، کوتاه  و گذرا، کمتر از ده ثانیه و این مختصر زمان کافی بود تا او پرونده ی یکی از معتمدان یک قرن پیش آبادی را مرور کند که شتر فراوان داشت و  امین و بخشنده بود. و خانه در محله ی بیک علی داشت و آرامگاهش بالا دست  اتاقک خشتی (سرد خانه) در قبرستان قدیم بود. دکتر با کاشتن بوسه وداع بر پیشانی پیرمرد روانه ی آرامستان شد.
شوق لحظه ای بر مزار پدر بزرگ نشستن و فاتحه ای خواندن دلش را لبریز از شور و نشاط کرده بود. اتومبیلش را کنار تپه ی مولتانی نگاه داشت . به اطراف نگریست . اینجا كه .... نکند اشتباه آمده باشد.  از مردی که سبد پر از نان در دست داشت نشانی قبرستان قدیم را پرسید. " همین جاست . حال دیگر قبرستان نیست . پارکش کردند . می خواهند گل بکارند." دانه های درشت عرق بر پیشانی دکتر نشست. با یک نگاه عرصه ی پهناور  مزار را برانداز کرد. از اتومبیل پیاده شد. به بلوکهای  سیمانی روی تپه تکیه زد. آرنج ها را بر گردی استخوان زانو نهاد و سر را در فرو رفتگی دو دست گرفت. لختی در اندیشه فرو رفت .اندیشه ای پیوند خورده با اندوه ، اکنده از غم ، غمی گنگ و سنگین که به هیچ زبانی قابل توصیف نبود. " یعنی انارک هیچ اندیشمند و ادیب و خیر نداشته ؟  مزار طرب انارکی  آن شاعر خوش قریحه و پدرش حاج محمد رضا بانی مسجد کجاست ؟ حاج باقر بزرگ کجا مدفون است ؟  آرامگاه ملا ابوالحسن و پدرش آخوند ملا رضا  را کجا می توان یافت.؟
 پدرم افراد زیادی از بزرگان آبادی را نام می برد. بدون شک هویت تاریخی شهر با نابودی قبرستان از میان رفته  ، اگر تفکر خمیر مایه ی این کار بود هم قبرستان حفظ می شد و هم پارک ایجاد می گردید .افسوس.. " برای پرسش هایش پاسخی نداشت ،کسی هم  پاسخ گویش نبود. راه درازی آمده بود .بی حاصل .  اتومبیل ر ا به حرکت آورد پنجاه متر جاده خاکی قبرستان را با تأنی طی كرد و در  همواری جاده از نظر ناپدید شد. این اولین و آخرین سفر او به انارك بود.
(نوشته شده توسط آقای محمدعلی ابراهیمی انارکی در جمعه هفدهم شهریور 1391 و ساعت 12:48 در وب لاگ کویر انارک)

انارک نیوز - نمی دونم اولین کسی که به فکرش رسید اینجا بمونه، کی بوده و کِی بوده!؟ تنها بوده یا یه گروه بودند؟ اما بالاخره سنگاش را با خودش واکرده و تصمیم کبری گرفته، من که اینجا را انتخاب کردم و می مونم.
بعدش هم عده ای به دیدنش اومدند یا عده ای را دعوت کرده و اونها هم به اون آفرین گفتند و شد اون چیزی که باید می شد و نطفه "نارسینه" بسته شد. حالا اناری هم کنار چشمه بوده را هم من نمی دونم. اما می دونم با همدلی و امید اینجا بنا شد.
خانواده ها تشکیل و جامعه کوچک اولیه از یه عده آدم سختکوش که حتماً معدن نخلک را می شناخته اند و ساربان هم میونشون بوده و حتماً ارزش معدن مس مسکنی را هم می دانسته اند یا بعدها کشفش کرده اند، بوجود آمده. اینها شبا وقتی به آسمون نگاه می کردند، می دونستند به سرزمین آرزوهاشون رسیدند و حتی دزدانی هم که به اموالشون نظر داشتند می تونستند یه باره لختشون کنند اما دفعه بعدش بایستی خواب اموال را می دیدند.
اینا فقط با دورنگری اینجا را بوجود آوردند. ریشه دووندند و این بچه را بزرگ کردند و هر رور بزرگتر و بزرگتر و از نظر مالی قوی تر و قوی تر شد تا جمعیتش از دور و برش خیلی بیشتر شد. سارباناش بار را تا دورترین نقاط می بردند، حمل و نقل و صداقت اینها آوازه شان را به همه جا برده بود. از معدن نخلکش نگو که قبل ار انارک شناخته شده بود. مسش هم که در هر خانه ای یافت می شد.
آلمانها آمدند و در این وادی با اسب و پای پیاده گشتند و معادن بیشتری یافتند و هر روز معادنش بیش از پیش شکوفا شد. برای خودش بیمارستان و دکترایی داشت. دستش به دهنش می رسید و چشمش به بودجه های دولتی نبود، هرچند حقش بود و بهش می دادند. در اقتصاد ایران جایی برای خودش باز کرده بود و پنجاهمین شعبه بانک ملی را به خودش اختصاص داده بود. برای خودش نیروگاه برقی داشت و قبل از خیلی جاها شعبه سازمان تامین اجتماعی داشت. برای خودش اسمی در کرده بود و خارج از ایران هم به خاطر معادنش می شناختندش.
اما به یکباره جنگ و ویرانی اومد. پرش یقه انارک را هم گرفت. وکیل و نماینده هم به این مملکت داد اما شروع به ضعیف شدن کرد. دیگه اون جوون هشیار و قوی نبود. سرمایه هاش که جوون های درس خونده ش بودند که به ریاضیات و مهندسی و حسابداری دل بسته بودند و از رنجی که پدران کارگرشان می بردند آگاه بودند، برای آبادانی این مملکت به جاهای دیگر رفتند. در معادنش هنوز هم مدرسه بود و در خودش تا دیپلم را داشت، کم کم خالی شد.
دیگه  اونایی که چوپونون را درآوردند هم پیر شدند. مزارع اطراف هم آخرین بازمانده هاش را با مرگ از دست داد. معادن دست دولت افتاده بود و دیگه براش صرف نمی کرد اونا را راه اندازی کند. همه چیز عوض شده بود. شهری که روزی فقط چند پیرمرد به تریاک روی می آوردند، از تک و تا افتاد. چند تا جوونش از مصرف مواد مردند. دکتراش و مهندساش همه جا پراکنده بودند اما در خودش نبودند.
عده ای حتی یادشون رفت انارک کجاست و انارکی را هم از جلوی فامیلشون برداشتند. اما انارک به پیری خردمند تبدیل شد. درسته سرویس رفت و اومدش و مهمتر از اون شاگردای مدرسه هاش را هم از دست داد، دکونهاش تعطیل شد و به خاطر نزدیکی به نایین، اونجا را ترجیح دادند. کاروانسرای موقوفه اش هم برای اولین بار به دست غریبه ای افتاد تا شهره ی دور دستها بشه، اما شهره به چی؟
با این همه ناملایمات، گل های نونهالش هنوز هستند و با اینکه هرگز نارسینه را ندیده اند اما از پدرا و مادراشون شنیده اند و اونا برای ما نگه داشته اند. خواستند براش کاری کنند، کارخونه آجر بزنند که بلندپروازی بود اما مرغداری که زدند و اینا افتخارای این پیر خردمند هستند. از دور و بر هم اومدند و نگذاشتند تنهاتر بشه.
ریشه های این شهر که امید داشتند جاودانی شود هنوز زنده اند و فرزنداش دنباله روی همت بلند اوناند. هنوز هم وقتی ازش یاد می کنیم دلمون برای رفتن به اونجا پر می کشه! تا دو روز تعطیلی دنبال هم باشه اونجا مالامال از مردمش می شه. با اینکه داره زبونش هم از یاد ما می ره اما وقتی خواب می ریم تو رویامون، کودکیمون را می بینیم که برفراز این شهر همیشه جاودان پرواز می کنیم. آرزومون برگشتن به اونجاست. سوم فروردینش و دره انجیر، نشونه ای از دلبستگی همه ما به ریشه هامونه.
هر کی انارک رو دیده پسندیده و خاطره ای خوش ازش داره. مردمش با جون و قربون و عشق به همدیگه و دیگران حرف می زنند. دستشون خالی اما روحشان بزرگ است. اینجا انارک است و ما هر یک دونه ای از میوه ی اناری کوچک، همون میوه ی بهشتی، از تک درختی در کنار چشمه ای که آن را سیراب می کرد، هستیم.
 انارک هنوز هم بهشت کویر و خانه خیلی از ماست.

انارک نیوز - برای درست کردن رب ریواس، ابتدا ریواس ها را خوب تمیزش می کنی. برگ و احیاناً قسمت هایی که سفید رنگ و شیرین کزه هستند رو جدا می کنی و حتی المقدور درسته یا در قطعات درشت در یک قابلمه آب قرارشون می دی به صورتیکه مقداری آب، روی سطح ریواس ها رو بپوشونه، نه اینکه ریواس ها غرق در آب بشن. 
بعد با حرارت کم، آب رو جوش میاری. جوشیدن ریواس در آب باید تحت کنترل باشد نباید اونقدر له شود و نه اونقدر که مزه و شیره ریواس در تفاله های باقیمونده ریواس به جای بمونه.
مرحله صاف کردن لازم است از آبکش و صافی بسیار ریز استفاده کنی تفاله های درشت رو تحت فشار برای خارج شدن آخرین قطره در کیسه پارچه ای یا می تونی از جوراب زنونه استفاده کنی.
خوب محلول به دست اومده رو آروم در یک قابلمه تمیز حرارت میدی (و مرتباً کف روش را بر می داری) تا غلیظ بشه، این قدر که وقتی داخل یک قاشق یا نعلبکبی سردش می کنی مثل دوغ غلیظ باشه توجه کن که اولاً قابلمه ته نگیره، ثانیاً رب تا داغه رقیق به نظر میاد اما وقتی سرد شد فورا سفت می شه.
می تونی مخلفاتی مانند تیرپه و آویشن و .... به دلخواه موقع جوشانیدن در مراحل پایانی اضافه کنی. نوش جان!
(آقای بهرام شجاعیه / 24 اردیبهشت 1394)

انارک نیوز - ما انارکی ها اگر خود را باور، روابط عمومی خویش را تقویت و اعتماد بیش از حد خود را تضعیف نمائیم می توانیم  تغییرات بزرگی در منطقه ایجاد نمائیم. هوش، صداقت و یکروئی، اخلاق و  رک گوئی در خون ماست. سریعاً موردقبول واقع می شویم و دوستانمان هرگز نمی خواهند ما را از دست بدهند.
بیائید غم دیروز را نخوریم، راستی و اخلاق را همچنان پاس بداریم و به انارکی بودن خود ببالیم. گرد هم آئیم و نگاهمان رو به جلو و به پیش رو باشد. حتماً پیروز و موفق خواهیم بود و توانائی هایمان هرچه بیشتر شکوفا خواهد شد.
بررسی زیرساختهای لازم برای صنعت توریستی انارک- زیرساخت های لازم گردشگری عبارتند از:
1- حمل و نقل، 2- جاده، 3- امکانات اولیه اقامت (محدود است)، 4- فرهنگ بومی و تفکر پذیرفتن گردشگر، 5- امنیت و 6- تبلیغات موثر (ناچیز است).

انارک از 5 نظر مناسب برای گردشگری است.
1-     شهر انارک و بافت تاریخی آن برای گردشگری تاریخی و فرهنگی
2-     جاذبه های اطراف انارک برای گردشگری تاریخی و فرهنگی
3-     معدن سرب نخلک برای گردشگری علمی
4-     طبیعت بکر برای گردشگری طبیعت‌گردی
5-     شب های پرستاره و آرامش کویر برای گردشگری سلامت

به جاذبه های گردشگری انارک می پردازیم.
1- آثار گذشتگان انارک:
- گویش محلی
- بافت تاریخی
- حصار شاهی
- محله ها
- برج های چهارگانه (یکی تخریب و به جایش منبع آب نشسته است)
- مساجد
- رباط (کاروانسرای) انارک
- امامزاده شاهچراغ در انارک و امامزاده پیرمردان در بیدچاه انارک
- موزه ی مردم شناسی کویر انارک
- حمام (از حالت اولیه خود خارج شده است)
2- جاذبه های اطراف انارک:
- رباط مشجری و رباط عباس آباد
- قلعه بزرگ و آتشگاه (چهارتاقی)
- دیگر قلعه ها و برج ها (قلعه اسماعیلان، اشین، برج معلا، زوار، پیوک، چاه گربه، زرگباد)
-- حوض (آب انبار)ها (حاج لطفی، کُتُل، مهندس اکبری، لاریون)
- معدن سرب نخلک
- اشین
3- معادن انارك فرصتي براي ايجاد قطب گردشگري معدني (بررسي ها نشان مي دهد در نخلك «آتشگاه»، «چهارطاقي» و «بقايايي از يك آبادي متعلق به معدنچيان دوره ساساني» برجاي مانده است كه حكايت از آن دارد كه در اين منطقه از روزگاران باستان، تأسيسات معدن وجود داشته است.)
4- طبیعت بکر (از خصوصیات این منطقه زیبا می باشد و با توجه به تنوع معادن و بافت خاک درخور توجه و چشم نواز می باشد.):
- ریگ جن (منطقه ای بکر و کویری و دارای تپه های ماسه ای (تلماسه) در شمال انارک قرار دارد. به دلیل وسعت زیاد و نداشتن چشمه یا چاه آب محل عبور کاروان ها نبوده است.)
- منطقه حفاظت شده عباس آباد (محیط زیست جانوران حفاظت شده و در حال انقراضی چون یوزپلنگ، هوبره، گربه شنی و سیاه گوش می باشد.)

مقالات دیگر...