خر و گورخر
انارک نیوز - محمد مستقیمی (راهی) می نویسد:
یادتان که هست تابستان ۱۳۳۹ نه ساله بودم که برای دیدار اقوام مادری به چاه ملک آمدم و به محض ورود به خانه‌ی خاله رفتم که با او و همسر و بچه‌هایش بیشتر الفت داشتم برای این که شوهر خاله کامیون داشت و بیشتر از اقوام دیگر به چوپانان می‌آمد و گهگاهی بر و بچه‌ها را هم برای تغییر حال و هوایی با خود می‌آورد حالا یا برای دیدار یا عبوری و گاهی هم برای معالجه چون چوپانان آقابیکی داشت و مهدی آقابیکی پزشکیاری پر تجربه بود که سال‌ها در حد یک پزشک به مردم منطقه خدمت کرد و مخصوصاً در مورد معالجه‌ی اطفال تجربه و مهارت بیشتری داشت.

یادم می‌آید که نرگس خانم یکی از چهار زن متشخصی بود که حکومت قسمت بالایی چوپانان را اداره می‌کردند و هر چهار نفر بیوه بودند: نرگس خانم، صاحب‌سلطان خانم، فاطمه خانم، زن باقر و حاج هدیه دختر حاج مندلی رمضون عمه‌ی نگارنده و خوب به خاطر دارم که وقتی نرگس از دست بچه‌ها و شیطنت‌هاشان مخصوصاً در فصل توت و بالا رفتن آنان از درختان توت جلوی خانه‌ی میرزا - سه اصله‌ی بسیار تنومند بود، دو تا الجّه و یکی سفید- عاجز می‌شد بنای نفرین و آفرین می‌گذاشت که: الهی خیر نوینه آقابیکی گه وش نهشت شما تخمای جن‌ جونم‌مرگ گرتید(الهی خیر نبینه آقابیکی که نگذاشت شما تخم‌های جن جوانمرگ شوید) می‌بینیم که نرگس خانم ایمان داشت که نجات کودکان چوپانانی و حتی منطقه به وجود پزشکیار ماهری همچون مهدی آقابیکی انارکی بسته است بله آقابیکی به کمک پنی‌سیلین نسل ما را از مرگ نجات داد از شر بیماری‌هایی چون اسهال و استفراغ و حصبه و نوبه، سرخک و سیاه سرفه و هزار کوفت و زهر مار دیگر که الی ما شاءالله کم هم نبودند. به محض اطّلاع به بالین کودک می‌آمد و پس از معاینه‌ی کوتاهی بلافاصله می‌گفت: سیجونش اوا(آمپول می‌خواهد) و منظور او از سیجون پنی‌سیلین بود و با همان پنی‌سیلین به جنگ تمام بیماری‌ها می‌رفت و پیروز هم می‌شد.
باز هم خیلی خوب به خاطر می‌آورم که یکی از فرزندان خودش بالای۶۰ درصد دچار سوختگی شد که اگر به اصفهان و تهران منتقل شده در همان هفته‌ی اول غزل را می‌خواند ولی این مرد کمر همّت بست و گرچه مدّتی مدید درگیر بود اما او را از یک مرگ حتمی نجات داد که کار او شبیه یک معجزه بود و تنها از عهده‌ی یک پدر چون او برمی‌آمد و لا غیر.

حسابی از بحث اصلی دور افتادیم بله این خاله‌ی عزیز و فرزندان و همسرش به بهانه‌های مختلف به دیدن ما می‌آمدند و همین باعث شد که بهترین خانه برای ورود من در چاه ملک خانه‌ی همین خاله باشد و الحق والانصاف اگر بگویم از مادر مهربان‌تر بود اغراق نکرده‌ام گرچه اگر عصبانی می‌شد دیگر بچه‌ی خودش با بچه‌ی خواهرش فرقی نداشت چنان می‌کند و به باد می‌داد که از طرف چیزی باقی نمی‌ماند تازه او در این حالت دوست داشتنی‌تر می‌شد علاوه بر همه‌ی این‌ها دو تا بچه‌ی تخس هم سن و سال من داشت که جاذبه‌ی اصلی ماجرا بودند و کامیون شوهرخاله هم برای سوار شدن و این ور و اون ور رفتن دلیل بعدی، خوب این همه امتیاز داشت خانه‌ی این خاله که زبان گله‌ی دیگر خویشان را می‌بست گرچه گاهگاهی با تمام این دلایل بعضی گله هم می‌کردند که البتّه من بیشتر به حساب تعارف می‌گذاشتم و از زیر بارش درمی‌رفتم. از همان روز اوّل ورود شیطنت‌های ما آغاز شد اول سری به باغ و در و دشت زدیم و کالکی و انار کالی و هرچیز که سر راهمان سبز می‌شد و این جا بود که ناگهان من پرسیدم: مگه چاه ملک حسن علی ندارد؟ و این پرسش من پسر خاله‌ها را حیرت زده کرد که: حسن علی دیگر چه صیغه‌ای است و کم‌کم معلوم شد که یک اشتباه در ذهن من است. در ذهن کودکانه‌ی من «حسن علی» مترادف دشتبان بود درست مثل همان جمله که مگر چاه ملک آقابیکی ندارد بله در ذهن ما کودکان چوپانانی «آقابیکی» مترادف دکتر و «حسن علی» مترادف دشتبان بود و پس از روشن شدن موضوع معلوم شد که خیر چاه ملک همان طور که آقابیکی ندارد حسن علی هم ندارد و چقدر پز دادم که بله چوپانان خیلی مترقّی‌تر از چاه ملک است.

غروب که با صدای اذان بچه‌ها همگی به سمت جوی آب در سرچشمه‌ی قنات دویدند که در گوشه‌ی میدان ورودی بود و به یک استخر(سلخ) گرد می‌ریخت که چندان عمقی نداشت و بنا کردند به وضو گرفتن، من وضو گرفتن را بلد بودم اما نمی‌دانستم جریان چیست من هم گرفتم نگاهی به سلخ انداختم جان می‌داد برای شنا کردن عمق آب بیش از نیم متر نبود اما یکی از جاذبه های دیدار از چاه ملک پز «سلخ» بود که پسرخاله‌هایم داده بودند. من دنباله‌رو شده بودم ولی انگار بچه‌ها می‌دانستند دارند چه می‌کنند بعد از وضو گرفتن به طرف مسجد که در گوشه‌ی شرقی میدان بود دویدیم و بچه‌ها در حال دویدن هی می‌گفتند: بدو باید به رکوع آقا برسیم! و من از این عبارات سر درنمی‌آوردم رسیدن به رکوع چیه؟ آقا کیه؟ همان طور، کورکورانه پیروی کردم و تصمیم گرفتم به بچه‌ها اقتدا کنم هرچه بود سرگرمی جالبی بود چون تازگی داشت. مسجد برای من تداعی بازی‌های کودکانه مثل قایم‌باشک را داشت مسجد کوچکی بود اصلاً قابل مقایسه با مسجد چوپانان نبود اصلاً شکل مسجد نبود. سی چهل نفری در مسجد به صف ایستاده بودند فکر کردم مجلسی، روضه‌خوانی یا عزاداری است پس چرا صف؟ لابد می‌خواهند نوحه‌خوانی کنند و سینه بزنند. بچه‌ها در ادامه‌ی صف ایستادند و با شنیدن صدای آقا تازه فهمیدم که دارند نماز می‌خوانند اما چرا مثل بچه‌مدرسه‌ای‌ها نماز می‌خوانند مگر هنوز این پیرمردها نماز خواندن بلد نیستند مگر این جا مدرسه است کم‌کم متوجّه شدم که زنان هم در گوشه‌ی دیگر پشت پرده مثل ما مشغول یادگیری نماز هستند! بله نماز آموزشی مثل دبستان ستوده‌ی چوپانان! ولی نمی‌دانم چرا هیچ کس چیزی نمی‌خواند همه ساکت بودند که آقا به رکوع رفت و یکی هم اعلام کرد: رکوع بعد زمزمه‌ها شروع شد خلاصه تا آخر هم نفهمیدم چرا پیرمردها و پیرزن‌های چاه ملک هنوز نماز یاد نگرفته‌اند و بعد که خواستم پز بدهم که کاری که ما بچه‌ها در چوپانان می‌کنیم پیرمردهای شما می‌کنند تمسخّرها شروع شد که این نماز جماعت است! ثوابش هزاران برابر است و اله و بله! و من البتّه کم نیاوردم در ذهن کوچولویم دلیلی برایش تراشیدم که شاید همان بحث شیخی و بالاسری است بله قطعاً ما چوپانانی ها بالاسری هستیم و این چاه ملکی‌ها شیخی هستند و باز پز دادم که شما شیخی هستید و کافر و نمی‌دانم از همان چرندیاتی که گاهی موقع بحث دینی و مذهبی با همکلاسی‌های جندقی در چوپانان داشتیم که ناگهان پسرخاله‌ها از کوره دررفتند که انگار فحش ناموسی داده‌ام و چیزی نمانده بود که کتک مفصلی بخورم چون دیگر اعتقادات بود و شوخی بردار نبود و اگر مهمان نبودم از خجالتم حسابی درمی‌آمدند. این بحث ادامه داشت تا به خانه کشید و با خاله و شوهر خاله مطرح شد که ما مسلمانیم یا آن انارکیهای گورخر که ایستاده میشاشند؟ که خاله بنای غش غش خندیدن گذاشت ولی شوهر خاله خیلی جدی و بحث خفه کن گفت:
ما همه مسلمانیم اما مسلمان انارکیها هستند اگه ایستاده میشاشند تو سرچشمه که نمیشاشند!
انگار همه مخصوصاً خاله شاخ درآوردند چون این کلام جدی ظاهراً مغایر با شنیده‌هایشان بود اما چیزی نگفتند و من آن روز لحن کنایی را درک نکردم و امروز که تفاوت‌هایی این دو فرهنگ همسایه را خوب می‌شناسم خوب درک می‌کنم که منظورش این بود که: مسلمانی تنها رعایت ظواهر نیست و درون مایه‌ای دارد که در مسلمان واقعی هست نه در ما!

در مورد اطلاق لفظ گورخر به انارکیها و خر به بیابانکی‌ها داستانها بسیار است این درگیری همیشگی ذهن من بوده و هست. به اقوام بیابانکیم، هر وقت با این لفظ مرا میخوانند می‌گفتم: گورخر به خر شرف دارد چون زیر پالان نمی‌رود و تازه گوشت گورخر حلال است که با اعتراض رو به رو می‌شدم که: انارکی‌های گورخر سالی یک بار نماز می‌خوانند به همین جهت گوشت گورخر را مکروه کرده‌اند به پاداش همین سالی یک بار نماز خواندن که البتّه من باز هم کم نمی‌آوردم و می‌گفتم: اگر پاداش نماز این بود باید گوشت خر حلال باشد چون خرها همیشه در حال نماز خواندن هستند آن هم دسته‌جمعی و بسیاری دیگر از این قزعبلات. نمی‌خواهم بحث را باز کنم اما انگار چاره‌ای ندارم این رفتارها شوخی نیست برای تفریح و سرگرمی نیست همین قدر که کودک ده ساله‌ای چون مرا آزرده است قطعاً دیگران را هم می‌آزارد من که این وسط یعنی میان یک گله خر از یک طرف و خیل گورخر از طرف دیگر گیر کرده‌ام و بلا تکلیف! چون نمی‌دانم خرم یا گورخر؟ یک دو رگه‌ی بلاتکلیف!
این رفتارها ساده نیست که آن را در حد یک شوخی بدانیم این مسخره‌کردن‌ها ریشه دار است. در جغرافیای کوچک یک شهرستان بین دو بخش که اغلب با هم نسبت نسبی و سببی هم دارند.

***... اصل تفرقه بینداز و حکومت کن، نه تنها در گستره‌ی سیاست جهانی بلکه تا سطح یک روستا و حکومت کدخدا و حتّی در جنگ قدرت در خانواده‌ها بین پدران و مادران نیز حکم می‌کند هرگز برای شوخی نیست برای خنده نیست تمسخر اقوامی که با ما زندگی می‌کنند با یک فرهنگ یک زبان و هزاران مشترکات دیگر... بیایید از امروز به جای یک روز یک ترک، یک روز یک لر، یک روز یک اصفهانی و یا یک روز یک رشتی... بعد از این همه را بگوییم یک روز ملا نصرالدّین....

یادم است سالها پیش، حیدری انارکی با میرزایی بیابانکی که در اداره پست همکار بودند در ماموریتی با اتومبیل اداری به رانندگی حیدری در جاده‌ی نایین به خور واژگون شدند و هر دو مجروح، البتّه میرزایی بیشتر آسیب دیده و پایش شکسته بود. نوبخت نقوی شاعر خوش قریحه‌ی خوری که با هر دو، دوست بود با این دو بیت به ملاقاتشان در بیمارستان می‌رود و برایشان میخواند:
گفت شخصی: گورخر از خر قویتر بود و هست        گفتم: آری! لیک باید این دو با هم جنگ کرد
گفت: نشنیدی که در راه بیابانهای خور        گورخر جفتک زد و پای خری را لنگ کرد

این بحث مسلمانی و خر و گورخری کوتاه شد تا این که شب به درازا کشید حدود ساعت ۱۰ یا ۱۰/۵ بود که ناگهان شوهرخاله فریاد زد:
پاشو زن مهمان انارکی داریم این‌ها غروب شام می‌خورند این بچه از گشنگی غش کرد داره چرت میزنه! و دوباره بحث بیابونکی و انارکی درگرفت که مگر ما مرغیم که غروب جا بریم و صد ایراد دیگر که باز هم شوهرخاله طرف مرا گرفت و گفت: نه ما مرغ نیستیم آن‌ها هم نیستند اما زود شام خوردن خواصی دارد که ما نمی‌دانیم و آن‌ها می‌دانند البتّه خیلی از این حمایت‌ها را آن روز به حساب مراعات مهمان گذاشتم ولی امروز می‌فهمم که آگاهانه بوده است. خلاصه نیمه خواب و نیمه بیدار شام خوردیم و خوابیدیم و تا خواب بروم به حرف‌های شوهرخاله فکر می‌کردم.

*** این پاراگراف قسمتی از یک مطلب  می باشد.
(از: چوپانان آباد / سه شنبه 7 بهمن 1393 | نویسنده: نسل سومی)

انارک نیوز - نام "نخلک" بی درنگ یادآور معادن سرب غنی، و نخستین کارخانه ی فرآوری مواد معدنی ایران است؛ منطقه ای در بخش "انارک" (31 کیلومتری شمال شرقی انارک) و 120 کیلومتری شمال شرقی شهر نایین در منطقه ی کویری استان اصفهان. در اینجا، یک چهارتاق "آتشگاه" از عهد ساسانی همچنان استوار و پابرجا مانده است. 

نمایی از چهارتاقی نخلک (عکس از: آرشیو سازمان میراث فرهنگی استان اصفهان)
 آتشگاه و چهارتاق ِ نخلک
 
«... هرچند که امروزه دیوارهای شمال غربی و شمال شرقی این چهارتاقی باز است، ولی آثار پی ها در زیر این دو قوس و نیز بخشی از تیغه ی قوس جنوب شرقی، و باز وجود پی دیوار قوس جنوب غربی نشان می دهند که این چهارتاقی در اصل محصور بوده استبه این معنی که این مکان "آتشگاهی" بوده که در آن آتش مقدس، محفوظ از آلودگی و چشم نامحرم زنده نگهداشته می شده است. در قوس جنوب شرقی، بخش بزرگی از تیغه ای که داخل قوس ساخته بوده اند، بجا مانده است. به علت آسیبی که دیوارهای شمال غربی و شمال شرقی دیده اند، نمی توان امروزه تشخیص داد که این دیوارها به بیرون باز می شده اند یا نه. چهار دیواری (تیغه ای) که قوس ها را پر کرده اند، تعمیر یا تکمیل بعدی نبوده است. علت اصلی فرو ریختن دیوار (تیغه) های درون قوس ها ممکن است این باشد که ابتدا قوس زده شده، سپس بخش بالایی دیوار چیده شده است. اکنون در سمت جنوب شرقی، مشاهده می شود که بقایای دیوار درون قوس، از بالا به پایین ترک خورده است و ممکن است به زودی فرو ریزد.

پلانِ چهارتاقی آتشگاه نخلک (ترسیم در سال 1971 میلادی)- مدخل این آتشگاه در دیوار فرو ریخته ی قوس ِجنوب شرقی با یک خط افقی نشان داده شده است. 
(مأخذ: مقاله ی "دژ، آتشگاه و چهارطاق نخلک؛ بقایایی از یک آبادی معدنچیان دوره ی ساسانی" )
 آتشگاه و چهارتاق ِ نخلک

این چهارتاقی از سنگ لاشه ساخته شده، و طول هر ضلع پلان مربعی آن، 8.8 متر است. در اصل، داخل و خارج بنا را با گل و آهک روکش کرده بودند. قسمت اعظم این پوشش در دیوارهای خارجی در نتیجه ی نفوذ عوامل جوی، تجزیه شده و فرو ریخته است، ولی پوشش داخلی دیوارها هنوز برجاست.
خصوصیت دیگری که در این بنا دیده می شود، وجود مجموعاً هشت تاقچه (تاقنما) در سطوح داخلی چهار جرز و ستونِ است. ارتفاع کف هرتاقنما از کف بنا، 65 سانتیمتر و ارتفاع کف تاقنما تا رأس آن 90 سانتیمتر است. عرض هر تاقنما 60 سانتیمتر و عمق آن 25 سانتیمتر است. سطح داخلی تاقنماها نیز مانند تمام قسمت های داخلی بنا، در اصل پوششی از گل و آهک داشته است. تاقچه هایی شبیه به این در بنای مضاعف "تنگ چک چک" دیده می شود. جالب اینکه در آنجا نیز در آتشگاه، تاقچه هایی به عمق 45 سانتیمتر در دیوار موجود است.

در جوار آتشگاه، اثری از ساختمان های دیگر به چشم نمی خورد. البته این نکته با در نظر گرفتن اینکه بنا عبادتگاهی بوده است تعجب انگیز نیست. آتشگاه مذکور، تقریباً در 30 متری مدخل دژی قرار دارد. اضلاع پلان دژ، به طول تقریبی 45 × 40 متر است. دژ بر تپه ی سنگلاخ کشیده ای قرار دارد که در سمت های شمال غربی و جنوب شرقی به دو بستر عمیق رودخانه ی خشکی محدود می گردد. مسیر نامنظم این نهرهای خشک، باعث شده است که پلان دژ تا اندازه ای به شکل ذوزنقه درآید.
در چهار گوشه ی دژ، برجهای سه ربعی (سه ربع از بدنه ی آن از دیوار آزاد است) وجود داشته، ولی اینک به شدت آسیب دیده است. دیوارهای دژ را نیز مانند دیوارهای آتشگاه، از سنگ لاشه ساخته اند. عرض دروازه ی دژ کمی بیش از 2 متر است و دو برج پیش آمده در طرفین خود دارد.

پلانِ دژ نخلک (ترسیم در سال 1971 میلادی)
(مأخذ: مقاله ی "دژ، آتشگاه و چهارطاق نخلک؛ بقایایی از یک آبادی معدنچیان دوره ی ساسانی" )
 دژ ِ نخلک
علت ساخت این دژ و چهارتاقی آتشگاه اش را در این بیابان دور افتاده باید در معادن بسیار غنی سرب نخلک جستجو نمود. در زمان ساسانیان، ظاهراً نقره که همراه سرب یافت می شود، تنها علت تأسیس معدن در اینجا بوده است. مسکن معدنچیان زیادی در نزدیکی همین محل بوده است و چهارتاق آتشگاه برای عبادت روزانه ی این معدنچیان و عوامل دولتی برپا شده است. بنای دژ نیز برای حفظ محصول ارزشمند این معدن بوده است. لزوم انبار کردن فلز قیمتی در کناره ی کویر وسیعی که با وجود تسلط کامل حکومت، از امنیت مطلق برخوردار نمی بوده، تأسیس دژ و گماردن سربازان را توجیه می کند.
بر اساس بسیاری از مشخصات فنی معماری، می توان این "آتشگاه" و "دژ" را با احتمال نزدیک به یقین متعلق به دوره ی ساسانی دانست. ضمن بررسی ساختمان دروازه ی دژ، در دیوار آن، بقایای دو تکه چوب به دست آمد. یکی از این دو تکه چوب به مؤسسه ی دانشگاهی بن فرستاده شد تا با استفاده از شیوه ی سنجش کربن رادیواکتیو، سن آنرا تعیین کنند. نمونه برداری در سال 1971 میلادی انجام شد و سن آن 20 ± 1820 سال تعیین شد. با اتکا به این گزارش، دژ و آتشگاه در حدود اواسط قرن دوم میلادی بنا شده اند، در حالیکه می دانیم قدرت گرفتن حکومت ساسانی حداقل از 100 سال بعد اش بوده است. جهت توجیه این تناقض باید در نظر داشت که کربن رادیو اکتیو سنجیده شده در این روش، معرف زمانی ست که این عنصر در بافت گیاه تثبیت شده و زمان قطع درخت و استفاده از این چوب در بنای دژ، با آن یکی نیست.»
(نک: "دژ، آتشگاه و چهارطاق نخلک؛ بقایایی از یک آبادی معدنچیان دوره ی ساسانی"- نوشته ی "اولریش و. هالی یر" در مجموعه مقالات "گزارشهای باستانشناسی در ایران؛ تألیف هیئت باستانشناسی آلمانی"- ترجمه ی "سروش حبیبی"- بنگاه ترجمه و نشر کتاب- تهران، 1354- صص 403-440)

نمای دروازه ی دژ نخلک از خارج. (عکس از: آرشیو سازمان میراث فرهنگی استان اصفهان)
دژ نخلک

(از: savepasa.ipower.com/2009-November/rooz-esfahan/Atashgaah-jarghoyeh.htm و با تشکر از وبلاگ "چوپانان آباد")

انارک نیوز: "شکر تیال" که ماده ای متمایل به شیرین و سفید رنگ می باشد از برگ های بوته تیغ که به انارکی "تی" گفته می شود کنده می شود و برای رفع عوارض سرماخوردگی بسیار مفید می باشد. 
جوشاندن حدود پنج دقیقه شکرتیال با "به دانه" و "انجیر" در آب و خوردن این معجون برای سرفه و گرفتگی صدا فوق العاده موثر است. هم چنین جهت برطرف کردن سرفه می توان شکرتیال را مکید.
در شهریور ماه، هنگام گردش در بیابان های انارک، قبل از اولین بارش باران که باعث ریختن آن از بوته "تیغ" می شود آنرا بکنید. مواظب باشید خار در دستتان فرو نرود.
شکرتیال پیله نوع خاصی از کرم می باشد. انارکی ها به این حشره خرطوم دار "گاچو" می گویند.


شِکَرتیغال یک نوع از حدود 120 گونه گیاهان گلدار در خانواده Asteraceae است که معمولا به عنوان خاردارهای کروی شناخته می شوند. آنها شاخ و برگ های پوشیده از خار و در انتهای ساقه، گل های کروی آبی یا سفید دارند.
شِکَرتیغال
 (Echinops) سرده‌ای از گیاهان چندساله‌است. نام‌های دیگر آن در قدیم شکرتیار، خارشکر و تیغ قندک بوده‌است. شکر تیغال که براحتی در آب حل می‌شود دارای ۲۳ درصد قند "ترهالوز"، طعمی شیرین و لعاب‌دار است و بعنوان لینت‌بخش و برطرف‌کننده سرفه و نیز پائین آورنده تب مصرف می‌شود. مادة شيرين يا كمي شيريني است. اين ماده در اثر نيش حشره اي به برگ و شاخه هاي گياهي توليد مي شود، پس از اينكه حشره برگ و شاخه ها را نيش مي زند پيلة خود را نيز روي آن تشكيل مي دهد و پس از رشد لارو در داخل پيله و طي دورة زندگي به صورت حشره در آمده پيله را سوراخ كرده و از آن خارج مي شود. پيلة باقيمانده را شكر تيغال نامند.
گياهي كه ميزبان اين حشره مي باشد به فارسي «خارشكر» و به فرانسوي Echinope يا Echinope و به انگليسي از انواع Thistle ناميده مي شود. نوعي از آن كه پرورشي است و گلهاي آبي كروي زيبايي دارد، در باغها كاشته مي شود و Globe thistle ناميده مي شود. اين گياه از خانوادة Compositae و نام علمي آن Echinops persicus Stev. Et Fisch (پارسا) مي باشد.
طبق يادداشتهاي شلمير بر مبناي مطالعات مندرج در كتابي به نام Special Katalog der Ausstellung des persischen Reiches; Wien 1873 من تيغال يا ماده شكر تيغال به صورت پيله يا گال حشره Larinus maculates است كه روي گياهي به نام Echinops candidus زندگي مي كند. اضافه مي شود كه آقاي Royle معتقد است كه اين را در هند به نام «گل تيغال» مي شناسند و در مخزن الادويه آمده است كه در شيراز آن را «خوز و كك» گويند.
مشخصات گياه ميزبان شكر تيغال

خارشكرها به طور كلي گياهان خارداري هستند كه گلهاي آنها به طور مجتمع به شكل گلوله كروي شكل در انتهاي ساقه ديده مي شود. برگهاي آن دراز و داراي بريدگي عميق، نامنظم و دندانه دار است كه در انتهاي هر دانه خار ديده مي شود و رنگ برگ سبز روشن است. گياه خارشكر مولد شكر تيغال در اطراف تهران، دامنه هاي البرز، دماوند، شيراز و نائين و در ميشو داغ و تبريز، زنجاب و درغرب در دامنه هاي كوه پرو و در گلپايگان، تفرش، اشترانكوه، در شيراز و كرمان ديده مي شود، در اروپا و آسيا و آفريقا نيز انواع گياهان خارشكر انتشار دارند.
مشخصات شكر تيغال
پيله حشره Larinus كه پس از نيش زدن حشره روي گياه تشكيل مي شود سفيد مايل به زرد و جنس آن از گل سفيد و شكل آن تخم مرغي و درازاي آن حدود 2 سانتي متر است. پس از اينكه حشره پيله اي مانند پيلة كرم ابريشم ايجاد كرد در داخل آن محبوس مي شود. در برخي موارد دورة زندگي حشره تمام شده و از صورت لارو (كرم) به صورت حشره در مي آيد، پيله را سوراخ مي كند خارج مي شود، بنابراين در اغلب شكر تيغالها حشره در داخل آن نيست ولي در بعضي موارد نيز حشره داخل آن است. زماني كه شكر تيغال كه همان پيله يا غلاف حشره است، تازه باشد كمي شيرين است، ولي وقتي كه كهنه شده باشد شيريني آن خيلي كم مي شود و طعم نشاسته اي پيدا مي كند. معمولا لارو حشره را كه مولد اين پيله است به شيراز تيغال و پيله را «شكر تيغال» مي نامند.
خواص – كاربرد
شكر تيغال از نظر طبيعت طبق نظر حكماي طب سنتي از نظر حرارت و برودت معتدل و رطوبت آن كمي بيشتر و با كمي لزجي مي باشد. اين ماده از زمان ابوعلي سينا شناخته شده بود و براي سرفه و دستگاه تنفس به عنوان داروي خيلي نافع تجويز مي شده است. ملين سينه است و خشونت سينه را رفع مي كند. حدث اخلاط و سوزش مري را تسكين مي دهد و براي سرفه و صاف كردن صدا و رفع خشكي گلو و معده نافع است. اسراف در خوردن آن به هم خوردگي حال و آشفتگي ايجاد مي كند. از اين نظر بايد با شكر و ترنجبين خورده شود. مقدار خوراك آن تا 20 گرم است.
دكتر شليمر در يادداشتهايش مي نويسد با اينكه شكر تيغال شيريني ندارد و طعمي نشاسته اي دارد، مع هذا يكي از موثرترين داروهاي سينه است و بويژه براي تسكين سرفه هاي شديد و سركش كه ناشي از تحريك برونشها باشد، آرامش بخش است.
(مصطفی عموحیدری از تودشک| 17:53 - یکشنبه ششم مرداد 1392)


درمان سریع سرفه با شکر تیغال و طرز تهیهاگر سرفه امانتان را بریده اصلا ناراحت نباشید شکر تیغال آبی روی آتش شماست. 
به گزارش فرتاک نیوز، استفاده از گیاهان دارویی علاوه بر کارآمد بودن، باعث نزدیکی هر چه بیشتر انسان با طبیعت می شود. در این مطلب برای شما از درمان سرفه به  کمک طب سنتی صحبت کرده ایم. 
یکی از «مان‌های» بسیار مفید شکر تیغال است.  «مان» به معنی فرآورده‌هایی از گیاهانی است که توسط گیاه یا حشره‌ای که روی آن فعالیت می‌کند، ترشح می‌شود. این فرآورده‌ها اکثرا به صورت قطعاتی به اشکال مختلف یا به شکل جامد شیرین مزه و محلول در آب هستند که عمده ترکیبات آنها را انواع قندها تشکیل می‌دهند. در خصوص شکر تیغال و خواص آن زهرا عبداللهی محقق طب سنتی و تغذیه سالم و عضو انجمن علمی بازار گیاهان دارویی توضیحات لازم را می‌دهد.
... در یک نگاه کلی می‌توان خواص شکرتیغال را اینگونه تعریف کرد. ‌خلط‌آور، برطرف‌کننده سوزش مری، ملین، ضد سرفه‌های شدید و سرکش ناشی از تحریک برونش‌ها، صاف‌کننده صدا و برای خشکی گلو نیز مفید است.
(شناسه خبر 136739 - ۱۳۹۷/۰۷/۲۵ ۲۲:۰۶:۳۴)

بهشت من انارک
انارک نیوز - انارکی ها مردمی سخت کوش می باشند که با دیدن زندگی سخت پدران خود و شرایط خشن کویری، بیشترین تحصیل کرده را در رشته ریاضی در منطقه دارند. اکثریت آنها تحصیل کرده و "مهندس"، "حسابدار" یا "معدنکار" خوب می باشند. دکتر مهندسین مشهور و پزشکان فوق تخصص بسیار خوبی هم در سطح ملی دارند.

انارکی ها افرادی هستند که سرشان را بالا نگه می دارند و حواسشان به دور و برشان است. کاری نمی کنند که به ناحق مدیون دیگری شوند و اگر کسی برای آنها کاری بکند بخاطر معرفت و شناخت توانایی هایشان است. با این حال خوبی دیگران را هرگز فراموش نمی کنند و تا آخر عمر برای تلافی آن می کوشند.
از راه راست به هیچ قیمت خارج نمی شوند و راستی را با هیچ گوهری عوض نمی کنند. اما وای بر احوال کسی که بخواهد به همشهریانم نارو بزند. خود او و دور و بری هایش روزگارش را سیاه می کنند تا دیگر این عمل تکرار نشود. مردم انارک عشق ویژه ای به انارک و خانواده و همشهریانشان دارند و حاضرند دار و ندار و جان خود را در راه انارک بدهند.

شدیداً به "انارک" عشق می ورزند به گونه ای که جمعیت این شهر در ایام خاص از جمله عیدنوروز، جشن سوم فروردین درنجیل انارک، تاسوعا و عاشورا و ... به یکباره تا هفت برابر افزایش می یابد.
انارکم را دوست دارم و همشهریانم را هم همینطور فقط و فقط به خاطر مهر و محبت و عشقشان به یکدیگر و دیگر انسانها و ....

اما با این همه اشتیاق به ریشه هایشان کمتر دور هم گرد هم می آیند و عمده گردهم آیی آنان در مراسم خاص* تجلی می یابد. چرا؟
انارکی ها "استقلال اندیشه" و "آزادی اراده" دارند. استقلال فکری همان "خردورزی" بر اساس استدلال، تحلیل، زدودن ظواهر و رسیدن به "کنه مطلب" می باشد. که نقطه مقابل تقلید کورکورانه، بستن اندیشه ورزی و ظاهربینی می باشد.
استقلال فکری پایه ی دوست داشتن دیگران و راضی نشدن به زیان دیگران برای نفع خود، پایبندی به حرف خویش و فراهم کننده حقوق برابر برای همگان می باشد.
انارکی ها هنگامی گرد هم می آیند که توسط خودشان مدیریت شود و اجباری برای شرکت در آن نداشته باشند و شخصاً هر فرد  بتواند رابطه خویش با دیگران را تعیین نماید. ما دوست داریم به میل خود در جمع با همه ولی در ابتدا با چند همفکر و همدرد گروه های کوچکی تشکیل دهیم. تبادل اندیشه، آگاهی از پیرامونمان و  پیگیری احوال آنان که در آن جمع نیستند را بنماییم و هربار که بنگری افراد این گروه های خودخواسته تغییر می کند.
انارک را دوست دارم چون مردمش از صمیم دل دیگران را دوست دارند.

مقالات دیگر...