02
جمعه, می
ایران تو بمان Tehran

انارک نیوز

شبکه خبری انارک (نارُسّینَه) / انارک نیوز را نوروز 1393 خورشیدی مهندس حمید رحیم پور انارکی در نبود هرگونه رسانه ای برای آگاه کردن همشهریان، دوستان و دوستداران انارک از اوضاع و احوال انارک و پیرامون راه انداری کرد. باشد که پایگاهی برای هم اندیشی و همدلی بیشتر کلیه یاران پراکنده در اقصی نقاط جهان باشد.

اخبار انارک که شهر و بخشی از شهرستان نایین در استان اصفهان از کشور ایران است و مردمش به گویش خود انارک Anarak را نارسینه Narossinah می گویند.

مرام:
■ همیشه بایستی راست گفت و تمامی راست را گفت و هیچ وقت نباید دروغ گفت.
■ پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک!
■ من بشری هستم که از اینجا برخاسته ام، که بیشتر به اینجا و این محیط متعلقم و در ایرانم که در جهانم و از سوئی دیگر ابتدا من یک بشرم که به کل جهان تعلق دارم و با جهان باید زیست کنم، محیط هم باید با جهان زیست کند، با ملت بایستی همنوائی، هم نواختی، هماهنگی و همکاری داشته باشم و بعد در منطقه موثر باشم.

هیچ
انارک نیوز - اوایل دهه هفتاد که به عنوان مهندس برق در نخلک کار می کردم، نمی توانستم رفتار مهندسین معدن آنجا را که رییس مجموعه و رییس بهره برداری بودند درک کنم.. آنها فرمانروای بی منازع معدن و حاکم بر سرنوشت کارگران بودند. احساس می کردم آنان را به بردگی کشانده اند. به چشمان خود دیدم با کوچکترین اعتراض و حق خواهی برایشان پرونده سازی می کنند تا آنها را ضمن معلق نمودن از کار حتی روانی جلوه دهند. صورتمجلس را هم که معلوم است بالاخره عده ای بی خبر یا با خبر از درد آن کارگر بینوا امضا می کردند.
خلاصه از رییس معدن از اوضاع و احوال این رفتار پرسیدم در حالی که از مدتها قبل خودم هم بنای نارضایتی از اوضاع حاکم را شروغ کرده بودم. او جان کلام را این چنین بیان کرد که من اطلاعی از اطراف ندارم و در این اتاق ریاست نشسنه ام. اما هر از چند گاهی یکی از کارکنان یا کسانی که در نخلک زندگی می کنند و اختلافی با دیگری پیدا کرده اند، می آیند و زندگی او را برایم نقل می کنند و در حین آن حتی مسایل جزیی را که به اختلاف مربوط نمی شود و خیلی هم خصوصی می باشد عنوان می نمایند.
با این دانسته ها من شمشیری در دست دارم که بالای گردن دیگران نگه داشته ام و با آن قادرم در این اتاق زیر باد کولر بنشینم و راحت حقوقم را دریافت نمایم. بعداً دریافتم که تحصیلکرده خارج از کشور هم می باشد.
من هم دوام نیاوردم و چندماه بعد با برخورد غیر فنی و دخالت جویانه معاونت بهره برداری شرکت که همشهری بود (به مستعار ناردارب یا اخوان بخوانیدش) به معدنی در اطراف یزد تبعید شدم که چون با تخصصم ربطی نداشت، نرفتم و در واقع با لطف ایشان اخراج شدم.
همیشه وقتی به آن روزها می اندیشم، می بینم آن رییس راه فرار از قانون و اعتراض زیردستان را یافته بود و محیطی امن برای راحتی خود فراهم کرده بود. عده ای دور قاب چین هم انجام بی چون و چرای دستوراتش را بر خود واجب می دانستند و هر حق خواهی را در نطفه خفه می کردند.
پس با بی قانونی حاکم بر بر آنجا و حمایت روسای تهران نشین، آن تحصیل کرده خارج ار کشور و معصومیت حتی اگر در او وجود داشت کارساز نبود و اورا تبدیل به فرمانده ای می کرد که کارگران را به عنوان زیردستانش می دید که به او وابسته اند و می کرد آنچه را که نبایستی می کرد.
در انارک هم چنین وضعیتی را کم و بیش می توان دید که عده ای انگشت شمار زمام امور را در دست گرفته اند و می توانند به کار بگمارند و اخراج نمایند، توصیه نمایند و دست در دست هم وضعیت معاش تعدادی جوان را به هم بریزند یا بسازند. و با اینکه در خانواده های ضعیفی هم بزرگ شده اند که شریف هم بوده اند اما با وجود سالمندی اخلاق و حق را زیر پا می گذارند و می شوند انچه که نبایند بشوند یعنی "هیچ".

پیت ها در دست
انارک نیوز - یکی از روزهای نوروز 1391، همان اوایل انتخاب شدن آقای سید حمیدرضا طباطبایی نایینی به عنوان نماینده مردم شهرستانهای نایین و خور و بیابانک بود که جلسه ای در خانه یکی از دوستان در انارک با حضور تعدادی از دلسوزان - که بیشتر آنها سن و سالدار بودند - تشکیل شد.

در آن زمان تأمین آب انارک خیلی سخت و توسط تانکر آب به رانندگی آقای علی اکبر ثابتی از نایین به انارک صورت می گرفت. ایشان بطور متناوب و بی وقفه از حدود 2 نیمه شب تا غروب آفتاب در هوای گرم تابستانی و سرما، تعطیل و غیر تعطیل، در چندین نوبت آب انارک را به تنهایی با تانکر بنز می آورد. جا دارد تشکر ویژه از این کارمند بازنشسته شهرداری انارک برای زحمات شبانه روزی و بدون منّت او برای انارک و مردم انارک داشته باشیم. خدا خیرش دهد.
آب آشامیدنی بایستی از آب انبارها با دبه های ده و بیست لیتری و فرغون به خانه ها برده می شد.
در پاییز و زمستان وبهار نیز پر کردن مخزن نفت بخاری های نفتی با پیت های ده لیتری در چند نوبت شبانه روز انجام و در بقیه روزها نیز آبگرمکن نفتی باید استفاده و از نفت پر شود.
در انارک جوان کم و اکثریت پیر و از کارافتاده هستند و آوردن آب و نفت برای آنان بسیار مشکل می باشد. علاوه بر این حمل کپسول های گاز هم دشوار است.

دوستان مشکلات انارک را به خوبی مطرح کردند تا نوبت به آقای "جعفر رفیعی" که چندی پیش دوم بهمن ماه 1393 جان به جان آفرین تسلیم کرد، رسید. یادش گرامی باد.
گفت: آقا، کاری کن که این پیت ها از دستمان گرفته شود (منظورش ظرف های حمل نفت و آب بود که عذابی برای مردم انارک می باشد). او عادت به قول دادن نداشت ولی وعده هایی داد.

گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من، آنچه البته به جايی نرسد فرياد است! 
انارک نیوز - به دنبال عکسی از برجی که قربانی منبع آب شد می گشتم. ورق پاره رنگ و رو رفته ای که فتوکپی و لای آلبوم عکس بود نظرم را جلب کرد. برنامه مرحله اول مسابقات سالنی "شهر من انارک" در ایام نوروز 1376 بود که به همت شهرداری انارک برگزار می شد.
مسابقات بطور متوالی از 2 تا 6 قروردین و از ساعت 15 تا 21 و در هر روز 6 مسابقه بین 15 تیم شرکت کننده در سه گروه بود. اسامی تیم ها هم خاطره انگیز است. عقاب، شهید علویی، مهاجر، رعد، پرسپولیس چوپانان، سپاهان، هفت برادران، شهرداری، نیماشوم، قدرت پا، معدن، امید چوپانان، استقلال، سیمرغ و ستارگان کویر.
روز 7 فروردین شش مسابقه بین شش تیم برگزیده از 3 گروه از 9 تا 12 و 17 تا 20 بود.

وقتی به این برگه رسیدم دیدم چه شور و شوق و همت و همکاری در بین جوانان انارک و نیز شهرداری بوده است که بهترین زمان خوشی در ایام نوروز خود را در باهم بودن و شادی مشترک یافته اند. هنوز هم این احساس را در چهارم فروردین هر سال در برگزاری "جشن با شکوه نوروز" بین ساعات 16 تا 18 در درنجیل می توان مشاهده و حس کرد.

اما به این نیز می اندیشم بر سر ما چه آمده است که بیشتر اوقات به خود و خانواده کوچکمان شامل همسر و فرزندانمان و احیاناً فقط پدر و مادر و خواهران و برادرانمان مشغول شده ایم و کمتر به دور و بر خود، خویشان، آشنایان، دوستان و ریشه هایمان یعنی آب و خاکمان و دیگر همنوعان خود می نگریم؟ مگر سرچشمه آرامش و آسایش ما از بودن و گردش و همفکری و موثر بودن با آنان نیست؟
تا کی "من" بودن؟ پس کی "ما" و با ما و برای ما بودن؟ مگر مفهوم جامعه و اجتماعی بودن این نیست؟ تا کی غم و اندوه من غم دیگران ولی غم دیگران از آن خودشان باشد؟ شادی فقط برای من و "دیگی که برای من نجوشد، خواهم سر سگ در آن بجوشد"؟
هنگامی که یک جوالدوز به دیگران می زنی یک تلنگر هم به خودت بزن!

انارک نیوز - "دایی جان" انارک را بیش از همه چیز دوست دارد و می گوید: حوض هر چند زیبا، بدون ماهی ارزشی نداره، انارک هم بدون نسل جوان صفایی نداره.
قبلاً نیز به نمایندگان و مسئولین شهرستان و بخش خصوصی که استخدام می کردند از کمی جمعیت و مهاجرت جوانان گفته بود و آنها هم قول مساعد داده بودند اما ...

آخرین روز فصل خزان سال 1393 بود. پس از مراسم 28 ماه صفر و پراکنده شدن عزاداران در میدانگاه اصلی انارک، رو به مهندس م.ب کرد و گفت: شما حرفتون پیش مهندس م.گ (معدن مس مسکنی) دررو داره پس بهش بگید: موقع استخدام، به شرکت کنندگان از هر جایی که هستند، بگند که باید در انارک زندگی کنند و سرویس رفت و آمد به نایین در اختیارشون نمی ذارند.
او هم سری تکان داد و دور شد!

هفت عادت گورخران
انارک نیوز - از او پرسیدم اینک که در منطقه انارک و بافران صحبت هایی از خر و گورخر و عموزاده خواندگی این دو می شود، خصوصیات گورخر را برایم بگو که گفت:
- حالت اجتماعی دارند و با یکدیگر زندگی می کنند.
- کسی جربزه نزدیک شدن به آنان را ندارد.
- چموش هستند و زیر بار نمی روند.
- نا زنده هستند شکار کره آنان توسط دیگر حیوانات وحشی ممکن نیست.
- هنگام شکار، پس از شلیک تیر تا قبل از شلیک تیر خلاص به سرش، به آن نزدیک نمی شوند.
- گازشان هم کشنده است.
- هرجا یکی از آنها سرگین نماید، دیگران نیز همان جا می روند تا سرگین نمایند.

می گویند در قدیم در اطراف انارک گورخر وحشی بوده است که اگر کسی سعی می کرد بر پشتش سوار شود، آنقدر لگد می زد تا او را تلف نماید. در حالی که اسب و دیگر بارکشان چنین خصیصه ای ندارند.

برگی از دفتر زندگی "من دل" و چاکرش
انارک نیوز - از مریدان سینه چاک وی پیش از شعبان، از میزان عدالت آن پیمان شکن، برهانی دندان شکن آورد: چهارده سال پیش، پس از حساب و کناب و فروش بازمانده شرکت فرغون، آنچه را که می خواست خود برداشت و ته مانده آنرا هم به بنده داد.
ساده ای داد زد: دسترنج مردم سهامدار در کیسه تو چه می کند؟
با نگاهی حق به جانب ندا داد: به فرموده آن دادگر، آنرا به امانت در حسابم نگه داشته ام تا تکلیفش را شاید معلوم نماید!
همگان از شنیدن رسم امانتداری آن مرشد دوران، انگشت به دیده حیرت بدندان گزیدند و گریبان چاک دادند و گریان سر به بیابان نهادند.

انارک نیوز - بهش زل می زنم، نمی شناسمش. آخه اون کیه؟ اون هم مثل جن زده ها بهم خیره شده و تعجب می کنه چطور نمی شناسمش! نمی تونم ریختشو تحمل کنم. 
به دور و برم نگاه می کنم، نقابمو پیدا می کنم و رو صورتم می ذارم. حالا شد. خودم را تو آینه می بینم!

برگی از دفتر زندگی "من دل" ضیف
انارک نیوز - از عجایب روزگار، شبخ ماست. روزی قهقهه مستانه سر داد و داد زد: ایهاالناس به هوش باشید و به گوش باشید که چتان کردم با آنان که با من نبودند تا درس عبرتی برای نااهلان شود!
سه سال پیش، در پیمانی چرب و نرم، زبلانه شاهد بودم و ناظر و مجری و داور. تا اعتراضی به من نمودند با لطایف الحیل چشم خود را بستم و روی گربه را کم نمودم و اوامرم را در شقیقه آن تهی مغزان فرو کردم. نانشان را هم جملگی آجر نمودم تا در حیرانی ابدالدهر بمانند و این حکایت در تاریخ بماند.

انارک نیوز - روزی دروغ به حقیقت گفت: میل داری به شنا برویم؟ 
حقیقت ساده پذیرفت، لباس خود را درآورد و به دریا رفت! 
دروغ لباس او را پوشید و رفت. 
از آن روز دیگر حقیقت عریان و زشت است و دروغ ظاهری آراسته دارد با لباس حقیقت.

انارک نیوز - پیرزن هم کنار جاده خاکی منتهی به مزار نشسته بود و با بردباری به ماشین هایی که پر بودند و رد می شدند، نگاه می کرد. دل تو دلش نبود و منتظر بود یکی ار آنها او را سوار نماید. از خانه اش تا خانه دوست درگذشنه اش و تا اینجا پشت آمبولانس او را همراهی کرده بود. اما پاهای لرزانش دیگر بیش از این او را همراهی نمی کرد. 

بالاخره به مزار رسید اما او هماغوش خاک شده بود. نتوانسته بوذ آخرین خداحافظی را با او بکند. دوستش نرگس، همبازیش، 11همین فرزند متولد سال 11 و دیروز که از میان ما رفته بود، 11 خرداد ماه بود.

با خود می اندیشید بازماندگان که این همه خرج کرده اند و از راههای دور شبانه خود را رسانده اند عزادار عزیزشانند و شاید به مغزشان هم خطور نکند که مانند دیگر شهرها، شهرداری می تواند وسیله رفت و آمد به مزار را به ازای مبلغی در اختیار آنها قرار دهد، اما شورای شهر که می داند، چرا چنین نمی کند و مصوبه ای در این مورد ندارد!؟
(16 خرداد ماه 1393)

مقالات دیگر...