یکی از معدود ایرانیانی که جسدش را پس از مرگ به دانشگاه بخشیده است
او دل از دنیا کنده، سه طلاقهاش کرده، او مرگ را زندگی میکند، هر روز، هر لحظه، هر نفس. اسمش دکتر حمید زاهدی است، 56 ساله، متولد آبان در گنبد کاووس، جایی بسیار دورتر از خاک اجدادیاش در انارک. ما 33 دقیقه با هم حرف زدیم، گاهی خندیدیم، گاهی بغض کردیم و گاه اشک دوید توی چشمهایمان.
حمید زاهدی از آن آدمهای خاص است، از آنها که مادر دهر قرینهشان را کمتر میزاید؛ دانشیار بازنشسته رشته بیهوشی دانشگاه تهران، جدی به وقتش، بذلهگو به موقعش و رُک هر جا لازم باشد و البته شجاع، خیلی زیاد، دل بریده از دنیا و هر آنچه در آن هست.
او گفت اگر به خودش باشد، دوست دارد هر چه زودتر از این دنیا برود، اما چون به خودش نیست راه دفتر خانهای را پیش گرفته و وصیتنامهای تنظیم کرده و در آن نوشته جسدم مال شما، هر وقت که شد، هر وقت که روح از جسمم پرکشید.
حمید زاهدی جسدش را پس از مرگ بخشیده به دانشگاه علوم پزشکی تهران، همان جا که در آن درس خوانده و درس داده، همان جا که میخواهد بعد مرگش دوباره استادی کند، این بار اما روی تخت تشریح، زیرتیغ جراحی، با شرحه شرحه شدن زیر دست دانشجویان و بارها و بارها زخم خوردن و رفتن توی محلول «فرمُل» و رفت و آمد در یخچال سالن تشریح.
... شما کسی هستید که تشریح جسد را به چشم دیدهاید، در عین حال کسی هستید که رضایت دادید جسدتان بعد از فوت روی تخت تشریح قرار بگیرد و همه این اتفاقات برایش تکرار شود، چطور راضی شدید؟ من در همه سالهایی که درس خواندم، دانشجوی دانشگاه تهران بودم و کل هزینههای تحصیلم به صد هزار تومان نمیرسید. آن موقع کارت دانشجویی ارزش زیادی داشت و با ارائه آن همه چیزها را با 50 درصد تخفیف میخریدیم و کتابهایی هم که از خارج میآمد با ارز هفت تومان بود. در واقع پول تحصیل من و امثال من از جیب همین مردم داده شده و حالا نسبت به آنها احساس دین میکنم.مضاف بر این که آموزش در چهار پنج سال اخیر بسیار مغفول مانده، بخصوص بعد از طرح تحول سلامت که من نامش را میگذارم طرح تحول کسالت. در این چند سال آموزش نادیده گرفته شده و حتی وزیر میگوید تختهای آموزشی را در اختیار درمان قرار دادهایم که معنی این حرف یعنی آموزش به صفر و زیر صفر رفته و به بیمار به چشم پول درآوردن نگاه میشود. طبیعتا دانشجویان با این وضع چیز زیادی یاد نمیگیرند و هر چه میدانند از راه تجربه به دست میآید که این خیلی بد است. من بارها به شاگردانم گفتهام وحشت میکنم اگر قرار باشد زیر دست شما بیهوش شوم یا جراحی کنم.
شما از چه زمانی به فکر اهدای جسدتان افتادید؟ بیشتر از پنج سال پیش درخواستی به دانشگاه تهران دادم که هیچ جوابی نگرفتم، اما حدود دو ماه قبل که رئیس پزشکی قانونی کشور در اخبار 20:30 اعلام کرد که دانشگاهها با کمبود جسد روبهرو هستند، دنبال کار را گرفتم و وصیتنامهای را در دفترخانه تنظیم کردم که امیدوارم اجرا شود.
وقتی این تصمیم را گرفتید با همسرتان مشورت کردید؟ من با همسر و سه فرزندم مشورت کردم. همسرم پزشک است، دخترم هم وکیل است و مشغول گذراندن دوره دکتری حقوق است، پسرم مهندسی برق الکترونیک قبول شد که بعد از مدتی درس را رها کرد و موبایلفروشی باز کرد و پسر کوچکم هم دندانپزشک است و سرباز. با همهشان که صحبت کردم موافق بودند. ولی حتی اگر موافق هم نبودند من این کار را میکردم، چون اعتقاد قلبی من است.
با اقدام شما اعضای خانواده ترغیب نشدند که کار شما را تکرار کننند؟ فعلا که نه. من برای این کار انگیزههای شخصی دارم، علاوه برمطالبی که قبلا گفتم، دوست دارم زحماتی که شهدا و جانبازان برای برقراری امنیت در کشور کشیدند را با اهدای جسدم در راه آموزش جبران کنم و ارج بنهم.
یک جسد که به دانشگاه میآید، چند ماه تشریح میشود و دست آخر چه اتفاقی برایش میافتد؟ جنازهها در ماده فرمل نگهداری میشوند و هر وقت لازم باشد روی تخت تشریح گذاشته میشوند. بعد هم که کار تشریح تمام میشود و جسد دیگر قابل استفاده نیست، یا تحویل خانواده فرد میشود یا پزشکی قانونی آن را میبرد برای دفن. من در وصیتنامهام به صراحت نوشتهام وقتی تاریخ مصرفم منقضی شد، من را کنار دیوار کلاس درس دانشگاه علوم پزشکی دفن کنند. متن سنگ قبرم را هم نوشتهام.
یعنی اگر فامیل بخواهند به مزار شما سری بزنند و فاتحهای بخوانند هر بار باید بیایند دانشگاه؟ این طور خیلی راحتتر از این است که بخواهند بروند بهشت زهرا.
با دانشگاه هماهنگ کردهاید؟واسط این کار پزشکی قانونی بوده و خودم هم مشغول پیگیری هستم تا حتما این اتفاق رخ دهد.
از این که تصور کنید روزی بدنتان شرحه شرحه و مثله میشود چه حسی دارید؟خیلی خوشحالم اگر بتوانم برای آموزش جوانان این کشور خدمتی انجام دهم.
اما همه آدمها بدنشان را دوست دارند و حداکثر راضی میشوند اهدای عضو کنند، نه آن که تکه تکه شوند روی تخت تشریح. دل کندن از مسائل دنیوی راحت نیست، اما همه ما باید آمادگی داشته باشیم. من خیلی سال است که آمادهام.
شما حتما به محلی که قرار است دفن شوید سر زدهاید، آنجا که میروید چه حال و هوایی دارید؟خوشحال میشوم از تصور این که روزی دانشجویان با دیدن سنگ قبرم کمی فکر میکنند و عبرت میگیرند و شاید خودشان روزی این کار را انجام دهند.
متن سنگ قبرتان را هم آماده کردهاید؟ دکتر حمید زاهدی، دانشیار رشته بیهوشی دانشگاه علوم پزشکی تهران، فرزند مرحوم جعفرآقا و مرحومه طاهره زاهد انارکی، در تاریخ 6/8/40 آمدم تا بیاموزم، ماندم تا از من بیاموزند، در تاریخ... رفتم و اهدا کردم تا عبرت بگیرند.
متن سنگ قبرتان اشک آدم را درمیآورد. فکر میکنید چند سال عمر خواهید کرد؟ اگر به من باشد دوست دارم هر چه زودتر از این دنیای آلوده بروم و راحت شوم، اما به هر حال عمر آدم بستگی به مراقبت خودش دارد و هر چه سالمتر زندگی کند، بیشتر عمر خواهد کرد.
پس این که میگویند عمر دست خداست چیست؟ خدا خودش میفرماید سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهیم مگر این که خودشان بخواهند. من اگر غذای چرب و شیرین بخورم و تحرک نداشته باشم معلوم است که به انواع امراض مبتلا میشوم و عمرم کوتاه میشود. در واقع در موضوع مرگ، هم یک جور جبر وجود دارد و هم اختیار.
شما چند کیلو هستید؟ 74 کیلو.
قدتان چه قدر است؟ 174 سانتیمتر.
پس بدن استانداردی دارید؟ بجز شکمم که بعد از بازنشستگی کمی بزرگ شده.
پس میتوانیم بگوییم شما یک جسد با کیفیت هستید! تقریبا.
اگر بخواهید کسی را ترغیب به اهدای جسد کنید با چه جملاتی او را مجاب میکنید؟ سعی میکنم با جملات علمی و اخلاقی بحث را مطرح کنم. برایشان از پزشکان جامعه میگویم و این همه شکایتی که مردم از کیفیت کارشان دارند. به مردم میگویم که علت این است که پزشکان به اندازه کافی آموزش نمیبینند.
(تاریخ انتشارسه شنبه 2 آبان 1396 ساعت 02:00 / جام جم آنلاین)
نوشتار کوتاه: بسوزیم یا بسازیم
آینده بهتری وجود ندارد مگر نسل آینده یعنی کودکان امروز را بهتر از دیروز خودمان تربیت کنیم و اگر نه تا ابد هیچ نسلی اصلاح نمی شود و هیچ آینده بهتری وجود نخواهد داشت. بسوزیم یا بسازیم انتخاب با خود ماست؛ آینده نسل بعد را ما امروز رقم می زنیم.
(سینا ایرانپور انارکی - جمعه 14 مهر 1396)
دروغهای بزرگ اقتصاد ایران
انارک نیوز - ایران سرزمینی ثروتمند اما فقیر است که فقر در این کشور ثروتمند با دروغ و ریا ریشه دوانده است. کشوری که چه در ابعاد جغرافیایی و چه مواد و محصولات زمینی و معدنی و چه ابعاد انسانی بسیار مستعد است اما باوجود تنوع در فرصتهای درآمدزایی، سرانه ملی آن بر اساس شاخص قدرت خرید در سال2014 و طبق برنامه توسعه سازمان ملل 15 هزار 440 دلار اعلامشده و رتبه 74 بین ۱۸۷ کشور جهان را به خود اختصاص داده است. همچنین ارزیابی پژوهشگران موسسه بینالمللی لگاتوم نشان میدهد در حالی که ایران رتبه 106 شاخص رفاه در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا در میان ۱۴۲ کشور و در سال ۲۰۱۵ را کسب کرده است؛ کشور امارات رتبه 30، کویت 36، عربستان 42 ، ترکیه 78، مراکش 79، اردن 88، الجزایر 96، تونس 97 و لبنان رتبه 98 را به دست آوردهاند.
در مقایسه شاخص کل سهولت کسبوکار ایران و کشورهای منتخب در سال 2015 میلادی در گزارش بانک جهانی، جایگاه ایران رتبه 130 است و در میان کشورهای خاورمیانه امارات متحده عربی با رتبه 22 جهانی رتبه نخست را در اختیار دارد. این آمارها را در حالی سازمانهای جهانی محاسبه و اعلام میکنند که مورد تائید نهادهای دولتی ایران نیز هستند. اینها واقعیتهای آشکار اقتصاد ایران است که باوجود همه دروغها پنهان شدنی نیست.ایران از سال 1357 با شکلگیری تئوری حکومت اسلامی ساختاری متفاوت را در حکومتداری پایهگذاری کرد. حکومتی که بنا بر دیدگاه یکی از بزرگترین تئوریسینهای آن یعنی شهید دکتر مرتضی مطهری، اقتصاد در آن ستون حکومت اعلام شده است. دیدگاههای اسلام درباره رشد اقتصادی در چند بند قابل بیان است:
1 ـ اصل مالکیت انسانها نسبت به یکدیگر پذیرفته است، ولی تمام انسانها نسبت به خداوند، امین و نائباند نه مالک.
2 ـ مجموع اموال، متعلق به مجموع انسانهاست.
3 ـ مال، به منزله خون بدن و به مثابه ستون فقرات جامعه انسانی است.
4 ـ قرار دادن مال در اختیار سفیه ممنوع است و صرف آن به نحو اسراف یا اتراف نارواست.
5 ـ احتکار ثروت و اکتناز مال، ممنوع است و جریان آن لازم هست.
6 ـ جریان ناقصِ مال، ممنوع هست و دَوْر کامل آن لازم است.
7 ـ جریان عمومی مال، گذشته از راههای پیش بینی شده در شرع مانند ارث و بخشش، همانا بر اساس تجارت با رضایت است.
باوجود این دیدگاههای مدرن در اقتصاد اسلامی اما 38 سال پس از پایهگذاری بزرگترین حکومت اسلامی در جهان این پرسش مطرح است که چرا دست از دروغ و تظاهر بر نمیداریم و دیدگاه ناب اسلام در حوزه اقتصاد اجرایی نمیشود؟ در ادامه برخی از بزرگترین دروغهای اقتصاد ایران را بررسی میکنیم.
1-خصوصیسازی
قصه معناداری است که در ایران هر برنامهای که تعریف میشود بلافاصله برای آنیک سازمان و نهاد راهاندازی میکنیم. نهادهایی که باید فرا سازمانی عمل کنند اما همیشه در اندازه یک سازمان باقی میمانند تا منحل شوند. خصوصیسازی از برنامههای توسعهای کشور بوده است که برای اجرای آن سازمان خصوصیسازی تأسیس و اساسنامه اوليه آن در تاریخ 29/01/1380 توسط هیئتوزیران تصویب و پس از تأیید شوراي نگهبان، در تاریخ 16/02/1380 ابلاغ گردید. با تصويب «قانون اجراي سیاستهای كلي اصل (44) قانون اساسي» در تیرماه سال 1387، سازمان خصوصیسازی موظف گرديد تا در چارچوب اساسنامه جديد (مصوب مورخ 26/12/1388) و با اهدافي ازجمله «گسترش مالکیت در سطح عموم مردم»، «ارتقای کارایی بنگاههای اقتصادي»، «افزایش سهم بخشهای خصوصی و تعاونی در اقتصاد ملی» و «کاستن از بار مالی و مدیریتی دولت در تصدی فعالیتهای اقتصادی»، نسبت به انجام وظایف قانوني خود عمل کند.
اکنون 15 سال از تأسیس این سازمان میگذرد و همچنان 80 درصد اقتصاد کشور دولتی است. بسیاری از واگذاریهای این نهاد به بزرگترین چالشهای اقتصادی کشور تبدیلشده است و شرکتهای واگذار شده اکنون در شرایط خوبی به سر نمیبرند در حالی که روزی از بزرگترین و سودآورترین صنایع ایران به شمار میرفتند. شرکت پلی اکریل، پتروشیمی اصفهان و صنایع کاشی اصفهان نمونههای مطرح ناموفق خصوصیسازی در ایران هستند.
از سوی دیگر واگذاری بلوکهای شرکتهای دیگر ازجمله ایرانخودرو، سایپا، مخابرات، فولاد مبارکه، ذوبآهن اصفهان، معدن چادرملو، معدن گل گوهر، بیشتر بانکها، پتروشیمیها و شرکتهای نفتی مختلف و بسیاری شرکتهای بزرگ دیگر هرگز بسترساز خصوصیسازی در این شرکتها نشده است. همچنان بزرگترین سهامدار این شرکتها دولت است و بلوک سهام آنها را نیز نهادها و بنیادهای وابسته به دولت مانند بنیادهای وابسته به نیروهای مسلح، شرکت سرمایهگذاری تأمین اجتماعی و صندوقهای بازنشستگی خریداری کردهاند و از آن مهمتر مدیرعامل و هیئتمدیره این شرکتها را همچنان دولت معرفی میکند.
تنها نوع هویت این شرکتها تغییر کرده است و از عنوان دولتی به سهامی عام تبدیل شدهاند. دولت یا نمیداند یا نمیخواهد باور کند که خصوصیسازی فقط یک عنوان نیست بلکه یک روش و تغییر ساختار در اقتصاد به شمار میرود و اگر با کاهش تصدیگری دولت همراه نباشد و سهم بخش خصوصی در اداره اقتصاد کشور را افزایش ندهد عملاً واریز پول از یک جیب به جیب دیگر و انتقال مسئولیت از یک سازمان به سازمان دیگر به شمار میرود و این بدون تردید نهتنها منفعت اقتصادی به دنبال ندارد بلکه بسترساز ایجاد رانت و فساد و سوءاستفادههای مدیران ارشد خواهد بود.
خصوصیسازی در ایران یک دروغ بزرگ است که دولت و بخش خصوصی این دروغ بزرگ را خود نیز به مسخره میگیرند و عنوان خصولتی بر آن مینهند. خصولتی ها شرکتهایی بیهویت و فاقد بهرهوری به شمار میروند که هرگز تأثیر کارآمدی در اقتصاد ایران نخواهند داشت و توسعه برای آنها یک شوخی بزرگ به شمار میرود. سقوط خودروسازها، صنایع نساجی، بانکها و بسیاری از صنایع بزرگ دیگر بهخوبی نشان داده است خصولتی یعنی مرگ یک شرکت.
2-توزیع عادلانه ثروت
بدون تردید توزیع عادلانه ثروت در حکومت اسلامی بزرگترین هدف اقتصادی است. دولتهای ایران هر یک تلاش کردهاند با ابزارهای مختلف عدالت و رفاه اجتماعی را برای جامعه ایرانی فراهم کنند اما همیشه فراموششده است که عدالت یکرویه سازمان یافته برای تمام بخشهای اقتصادی و غیراقتصادی است و با یک ابزار نمیتوان عدالت را برای جامعه به ارمغان آورد. دولتهای ایران با افزایش دستمزد، پرداخت یارانه نقدی، سهمیهبندی سوخت، مسکن مهر،کاهش هزینه درمان، کاهش تورم، افزایش تسهیلات بانکی و بسیاری روشهای دیگر مردم کشور خود را گدایانی متصور شدهاند که باید به آنها نان به گدایی دهند و با مبالغ جزئی و بیهدف رضایت آنها را جلب کنند. چه ستادها و نهادها که برای این نان گدایی راهاندازی نشد و چه ثروتها که فنا کردیم تا رای مردم را در سبد خود بریزیم و هر روز اقتصاد را که نیازمند سیستم و ساختار سازمانیافته و مدرن است با رفتارهای کودکانه متزلزلتر کردیم.
شاخص رفاه و سرانه ملی ایرانیان گواه هر چیزی است بهجز توزیع عادلانه ثروت. اقتصاد یک مجموعه روش سازمانیافته است که نباید به آن نگاه پروژهای داشت باید اقتصاد را یک سیستم زنده و پایدار قلمداد کنیم و از تصمیمات مقطعی بپرهیزیم اما چه سود که در این کشور دولتها برای نام و نان خود تصمیم میگیرند نه مردمی به وسعت یک سرزمین. عدالت با یارانه و نرخ دستمزد و تورم عملیاتی نمیشود باید نخست افراد را عادلانه منصوب و عادلانه اختیار و قدرت داد و بهجای تغییر گروهها و حزبها ساختارها را اصلاح کرد.
3-بورس و بازار آزاد
کدام بورس، کدام بازار آزاد؟ وقتی بخش بزرگی از اقتصاد یک کشور در خارج از بورس اداره میشود و بخش بزرگی از بورس خصولتی است چگونه بازار آزاد تحقق مییابد؟ بورس یک بازار مدرن است که باهدف بسترسازی برای معاملاتی عادلانه با رقابتی سالم و شفاف راهاندازی شده است اما بورس ایران نه سالم است و نه شفاف چه برسد به آنکه آزاد باشد. بازار آزاد در ایران همچنان یک رویاست که باید نیمقرن دیگر نیز به انتظار نشست تا شاید تحولات جامعه جهانی ما را ناگزیر به اصلاح درونی اقتصاد کشورمان کند.
اقتصاد ایران با این بازار آشفته و پر حفره برای رانت و فساد نه شبیه اقتصاد اسلامی است و نه شبیه اقتصاد سرمایهداری. اقتصاد ایران را باید "اقتصاد ایران" نام نهاد اقتصادی که درگیر نامهاست. اقتصادی که خود نیز نمیداند چه چیزی را جستجو میکند! اقتصادی که شورای رقابت راهاندازی میکند تا قیمت و رقابت را کنترل کند اما حرف از خصوصیسازی میزند و بار ورشکستگی شرکتهای بزرگش را دولت و مردم به دوش میکشند. اقتصادی که دولتش در فکر منافع دولتی است و هر جا کم بیاورد مالیات را میافزاید و برای آنکه آرای مردمی را از دست ندهد با زور قیمتها را تحت نظارت خود در میآورد.
ایران یک بازار آشفته است که باید در آن همانند عقاب لحظهها و بخشنامهها را نظاره کرد و یک روز ارز خرید روز دیگر طلا روز بعدش سهام و روزهای دیگرش زمین و ملک و آهن و هر چه پیش آمد. ایران سرزمین آزاد قیمتهاست فقط حوصله کن و ببین امروز قیمت کدام کالا پر پرواز میگیرد.
4-بخش خصوصی
بخش خصوصی در ایران بزرگترین دروغی است که دولت و ملت به یکدیگر میگویند و آن را باور کردهاند. اقتصادی که 80 درصد آن در سیطره دولت است و بخش خصوصی آن در سطح بسیار وسیعی کالا و خدمات تولیدی خود را ناگزیر است با بخش دولتی معامله کند و یا با رانت دولتی صادر و عرضه نماید و هیچ برند مطرح بینالمللی هم ندارد چگونه میتواند بخشی به اسم خصوصی داشته باشد؟
نهادی با نام اتاق بازرگانی و با شهرت پارلمان بخش خصوصی در ایران یک کپیبرداری از نهادهای دولتی است که دولت حتی در هیئت نمایندگان آن عضو رسمی دارد حتی گاهی در سطوح هیئترئیسه! پارلمانی خصوصی که تائید نامزدهای انتخابات آن را دولت بر عهده دارد و انتخاب رئیس آن نیز بدون دخالت دولت امکانپذیر نیست. کدام بخش خصوصی، کدام پارلمان خصوصی اینها دروغهای بزرگی است که خودمان به خودمان تحویل دادهایم و آنقدر تکرار کردهایم که باورمان شده است. آنها که اتاق بازرگانی را مستقل میدانند پاسخ دهند درباره کدام بخش از فعالیت بخش خصوصی قدرت تصمیم و اجرا دارد؟
تابهحال این اتاق کدام خانه را آباد کرده است جز اینکه به خانهای برای سخنرانی ثروتمندان تبدیلشده است؛ همانند مجلس خواص. بخش خصوصی در ایران شاید فقط همان بقالی سر کوچه باشد یا همان تعمیرکار لوازمخانگی یا بنایی که نه بیمه دارد و نه امنیت و نه حقوقش را دولت میدهد. بخش خصوصی ایران که تعاونیها را نیز باید بهنوعی خصوصی نام نهاد درمجموع و کاملاً خوشبینانه کمتر از 5 درصد از کل اقتصاد ایران را در اختیار دارد.
5-جایگزینی برای درآمد نفت
دروغی که هر روز رسانهای میشود، تلاش برای جایگزین درآمد نفتی است. تمام اقتصاد ایران بوی نفت میدهد حتی میوه و شیرینی ایرانی نیز بوی نفت میدهد. رسانههای ایران بوی نفت میدهند و چقدر بوی نفت را دوست داریم. هر چه نفتیتر پولدارتر، هر چی نفتیتر قدرتمندتر و این نفت سوخت زندگی ما شده است. یک روز حرف از توسعه معادن میزنیم به بهانه جایگزینی برای درآمد نفتی، روز دیگر صحبت از توسعه بنادر و کشتیرانی میشود و روز دیگر گردشگری و اندکی بعد شرکتهای دانشبنیان پایان سال هم تعداد قراردادهای نفتی و مبالغ آنها و حجم صادرات نفت را محاسبه میکنیم و خدا را شاکر میشویم که امسال هم با هر قیمت که بود نفت را فروختیم و کشور را از بحران نجات دادیم.
معادن تجهیزات مدرن و سرمایهگذاری بلندمدت میخواهند که نداریم، بنادر و کشتیرانی دانش و فناوری نوین و سرمایه خارجی میخواهند که نداریم، گردشگری نیز خوب است اما با آسیبهای فرهنگی گردشگران خارجی و تبلیغ ناامنی علیه ایران چه کنیم؟! هیچ بیخیال آقا نفت را بفروش که بودجه نداریم و این پایان طرح خروج از تکمحصولی و جایگزین برای نفت است.
6-بانکداری اسلامی
شکر خدا این دروغ را همه دیگر میدانیم دروغ است از مراجع تقلید گرفته تا مدیران و مسئولان و مردم همگی دیگر میدانیم بانکهای ایران، اسلامی نیستند. کجایی هستند هم نمیدانیم چون هیچ کجای دنیا چنین سیستم بانکداری ندارد. به لطف خدا در زمینه بانکداری نیز صاحب سبک هستیم و بعد از شهرت سوئیس در بانکداری قطعاً سبک بانکداری ایران در دنیا متمایز است. سود به سپردهها میدهیم و از تسهیلات بهرههای سنگین میگیریم و با اندکی تغییر و نوسان در اعداد آن را اسلامی جلوه میدهیم. بانکهایمان هم دیگر فقط بانک نیستند یک دولت مستقل در دولت به شمار میروند که هر کاری میکنند به جز بانکداری و بزرگترین فسادهای مالی کشور هم در آنها رقم میخورد. اکنون نیز تلاش میکنیم ورشکستگی آنها را پنهان کنیم تا مبادا مردم سرمایههای خود را از این بنگاهداران سفتهباز و رباخوار بیرون بیاورند. البته بیرون هم بیاورند کجا بگذارند!
دروغ در اقتصاد ایران و تظاهر به اصول و قوانینی که فقط نامشان شنیده میشود از اقتصاد ایران یک اقتصاد آشفته ساخته است. اقتصادی که ثبات ندارد و باید برای آن هر روز و هر لحظه تصمیم گرفت و اگر نه هرگز مالی به دست نخواهی آورد. سفتهبازی، تجارت پول، رانت واردات، رانت ارز و بازی قیمتها پشت واژههای دروغی همچون کارآفرینی، اشتغالزایی، صادرات، تولید ملی پنهانشدهاند اما آنها که خود را زرنگ و زیرک میدانند با همین دروغهای بزرگ و واقعیتهای پنهان کسب سود میکنند و به مردم ساده پوزخند میزنند.
این دروغها روزی دارا و ندار را باهم غرق میکند اما شاید ندارها دستشان به صخرهای برسد اما داراها بعید میدانم از گردابی که خود درست کردهاند، نجات یابند. اقتصاد ایران درمان نمیشود مگر دست از دروغ و تظاهر برداریم و یکبار برای همیشه اقتصاد را سهم تکتک مردم این سرزمین بدانیم و کار را به نخبگان بسپاریم. فقط کمی شفافتر باشیم، همین.
(پنجشنبه ۱۶ دی۱۳۹۵ | 22:43 | نویسنده : سینا ایرانپور انارکی
نوشتار کوتاه "خوب بودن"
انارک نیوز - همگی گلایه داریم از دولت، کارفرما، نیروی انسانی، مشتری، معلم، مشاور و هر شخص و نهادی که برای آن هزینه می کنیم یا به آن خدمات می دهیم. ما ایرانی ها عادت کرده ایم به نارضایتی و مهارت یافته ایم در دروغگویی و فرار از واقعیت و فراموش کرده ایم که هرگز کسی به خاطر ما تغییر نمی کند.
برای خوب شدن روزگار باید از خودمان شروع کنیم و برای خوب بودن، بدی های جامعه را بهانه نکنیم. یک روز یک جا باید با همه نارضایتی ها با همه بی عدالتی ها تصمیم بگیریم خودمان تغییر کنیم و به این تغییر پایبند بمانیم.
(سینا ایرانپور انارکی - جمعه 14 مهر 1396)
سود بی آبی!
انارک نیوز - آب تمام شد! این تیتر، روزی مهمترین تیتر تاریخ مطبوعات کشور خواهد بود. آب آنقدر آسان به دستمان میرسد که باور اینکه روزی نباشد برایمان قابل تصور نیست. روزگاری که آب را در قنات، آب انبار، چاه و چشمهها میجستیم و حمامها عمومی بود برای قطرهقطره آن ارزش قائل بودیم. دشوارمان بود روزی چند بار سر چاه یا چشمه و آب انبار برویم و به همین دلیل ساده، ظرف آب در خانه حکم طلا داشت. آن روزگار را من فقط توصیفش را شنیدهام و هیچ درکی از آن ندارم اما خوب میدانم آب اگر در دسترس نباشد به سهولت آن را به فاضلاب روانه نمیکنیم.
اکنون شستشوی حیاط، هر روز دوش گرفتن، شستشوی اتومبیل و ... بخشی از لحظههای شاد زندگی ماست و بیخیال از همه دنیا آب را به هدر میدهیم تا هر روز به آن تیتر تاریخی نزدیکتر شویم. تجمع کشاورزان، دعوای استانها، هشدار صاحبنظران فقط تیتر میشود و از آن سو هر روز سدها خالیتر و آسمان سختگیرتر.
آب فقط با مصرف درست و عاقلانه مردم به سدها باز نمیگردد؛ ذخیره آب نیازمند تدبیر و دانش مسئولان است. سالهاست هشدار بی آبی شنیده اند اما تفکیک آب آشامیدنی از آب شستشو همچنان یک شوخی به شمار میرود. تجهیزات روز در زمینه لولهکشی و انتقال آب، بازچرخانی آب در صنایع، تصفیه مدرن آب فاضلابها، جمعآوری علمی آب باران،اجرای سیستمهای آبخیزداری، شیرین سازی آبهای شور و تولید آب با تکنولوژیهای روز همچنان سهمی در سیاستگذاریهای سیاستمداران ندارند.
استاد رنانی بزرگوار گفته بود آب باج یا رشوه حکومت به مردم است و من میگویم بی آبی سودی بینهایت برای مردم دارد. آب اگر نباشد اندیشه درست مصرف کردن، اندیشه بهینه مصرف کردن و اندیشه تولید آن آینده بشر را تضمین میکند. آب که نباشد سیاست و اقتصاد مفهوم جدیتری مییابند.
آب که نباشد انتخابات عاقلانهتر برگزار و نامزدها صاحب صلاحیت برگزیده میشوند. آب را قطع کنید و ببینید چطور دموکراسی و عدالت برقرار میشود. آب را قطع کنید و ببینید چطور آنها که عشق مقام و منصب در دل دارند چگونه ترک میز میکنند. آب را قطع کنید تا دروغها برملا و صداقت حکمفرما شود.
آب روشنی است روشنی را بگیرید تا سیاهیها هویدا گردد. آب، نرخ بیکاری، نرخ بهره، نرخ ارز، بیمه و مالیات نیست که ساده از کنارش گذر کنیم آن را قطع کنید یا قیمت آن را چند برابر کنید آن زمان به نظاره بنشینید که چگونه عدالت بر پا میشود و مردم چگونه برای هر اقدامی مشارکت میکنند. آب را قطع کنید تا کار گروهی و محبت میان مردم دو چندان شود. آب را قطع کنید تا مردان مرد میدان سیاست و اقتصاد رونمایی شوند.
آب زودتر از نفت تمام میشود و بیتردید بیآبی منفعتی صدچندان تر از بی نفتی برای کشور خواهد داشت. مردم ایران در کمبودها و نبودهای تاریخ ثابت کردهاند هر چه نداشته باشند راهکارهایی خارقالعاده برای زندگی خلق میکنند. آب که نباشد در کویر برهوت کیلومترها قنات حفر میکنند که تاریخ همچنان در حیرت این تلاش خستگیناپذیر مانده است. دشمنان به سرزمینشان نگاه نا بهجا کرد و شاهد بودیم که چگونه کربلایی دیگر خلق شد. عاشورا یک روز بود و شهیدان آن هفتاد و دو تن اما مردم ایران هشت سال عاشورایی زندگی کردند و از جان هزاران جوان گذشتند.
آب را تمام کنید بیش از آنکه تمام شود تا دانش، صبوری، عدالت و سختکوشی را به تماشا بنشینید و تردید نداشته باشید با همه بی آبی و خشکسالی، این مردم آب را با تدبیر و دانش به آن سوی دنیا هم صادر میکنند. بیآبی امروز سودآور است شاید وقتی دیگر باقی نمانده باشد.
(چهارشنبه ۲۶ آبان۱۳۹۵ | 21:28 | نویسنده : سینا ایرانپور انارکی)
انارک از نگاهی دیگر
بررسی علل مهاجرت مردم خصوصا در انارک و چوپانان
بررسی علل مهاجرت مردم خصوصا در انارک و چوپانان و سایر نقاط روستایی ایران می تواند راهگشا برای برنامه های آینده باشد و الا ارایه طرح و جوش زدن در فضای مجازی مشکل گشا نخواهد بود. انارک و چوپانان هنگامی رشد نموده اند که نیروی کار خلاق و جوان و کاردان در آن ساکن بوده اندکه متاسفانه امروزچنین نیست.
در مقایسه بین خور وجندق با چوپانان و انارک از نظر فرهنگی یک تفاوت فاحش وجود دارد و آن این است که در چوپانان و انارک از قدیم مردم یاد گرفته اند که راه ترقی بچه ها این است که باید به شهرهای بزرگ مهاجرت کرد و این فرهنگ خصوصا در بین انارکی ها شدیدا حاکم است زیرا دیده می شود انارکی های تهران نشین شدیدا تمایل به مهاجرت به امریکا و اروپا دارند. البته شاید طرز تفکر درستی باشد.
در چوپانان نیز مالکین تحت تاثیر فرهنگ انارک همه تابع این طرز فکر بوده اند و رعایا نیز این فرهنگ را آموخته اند. اما در خور و جندق این طرز تفکر ضعیف است. البته کارخانه پتاس در خور و امکانات شهرستان هم وضعیت را دگر گون کرده است خصوصا اینکه خوری ها با انقلاب اخت شدند و توانستند پست هایی را تصاحب نمایند که انارکی ها از این نظر عقب افتادند.
الان ساکنین چوپانان و انارک بیشتر مهاجرین هستند و انارکی های اصیل فقط برای خاطراتشان سالی یکبار به انارک می آیند.
اگر مانند خور کارخانجاتی مثل پتاس و گردشگری مثل مصر و گرمه رونق بگیرد شاید سبب تغییر تفکر عده ای از مردم شود که در شهر های بزرگ خیلی موفق نبوده اند. البته اخیرا در چوپانان با با پدیده کشاورزان اصفهان نشین و یزد نشین روبرو هستیم که خانواده هایشان ساکن این دو شهر بزرگند ولی خودشان هر ماه چند روزی در چوپانان کشاورزی می کنند که البته خوب است. اما یک مشکل دارد اولاً همین افراد بازنشستگان دولتی هستند که نیروی کارشان تحلیل رفته و ثانیا در چوپانان همین گروه باکمبود نیروی انسانی روبرو هستند.
(چوپانان آباد)
چرا نمی توانیم سیستم درست کنیم؟
انارک نیوز - سیستم سازی اصولی دارد که باید آنها را در فرهنگ عمومی خودمان بوجود آوریم. اما سؤال مهم تر از اینکه چرا نمی توانیم سیستم درست کنیم، این است که چرا باید سیستم داشت؟
سیستم رانندگی، سیستم تصمیم گیری، سیستم ساختمان سازی، سیستم خط کشی خیابانها، سیستم مالیاتی، سیستم قیمت گذاری، سیستم شستشوی اتومبیل، سیستم راه رفتن در پیاده رو، سیستم تغذیه، سیستم گرفتن مدرک دکتری، سیستم مدیریت تلویزیون، سیستم دستیابی به یک تخصص، سیستم مدیریت یک رستوران، سیستم ارزیابی دوست و دشمن، سیستم داشتن روان سالم، سیستم حکمرانی.
اگر هدف یک بنگاه، نهاد، شخص، مؤسسه، جامعه و حکومت، حفظ وضع موجود باشد، نیازی به سیستم نیست. سیستم صرفاً برای حرکت، رشد، پیشرفت و توسعه است. سیستم یعنی رویه، قاعده، قانون، آیین نامه و منطق.
قضاوت های فردی، غرایز، دخالت های فردی، عمل خارج از رویه و آیین نامه ها یعنی ضد سیستم. هر چیزی که بخواهد ساخته شود محتاج ورودی ها و خروجی های شفاف، روشن، تعریف شده و باثبات است.
هر وقت لازم نبود رییس یک سازمان را برای حل و فصل موضوعی ببینیم می توانیم بگوییم در آن سازمان، سیستم وجود دارد.
شرکت بوئینگ تابحال ۸۷۰۰ بوئینگ ۷۳۷ فروخته است و هم اکنون ۴۲۰۰ فروند سفارش همین نوع هواپیمای مسافری را داراست. این ۴۲۰۰ فروند تا ۸ سال آینده تحویل داده خواهند شد. آیا می توان تصور کرد که بدون سیستم طراحی و اجرا و دریافت هزاران قطعه در زمان موعد، این تعداد هواپیما ساخته شود؟
قوه مقننه و دولت آلمان برای یک میلیون مهاجر عمدتاً مسلمان در سال ۲۰۱۵، دو میلیارد یورو بودجه تصویب کرده، برای هر کدام پروندۀ پزشکی تشکیل داده، جهت تغذیه، مسکن و حتی پول تو جیبی آنها (۶۰۰ یورو از اول ژانویه ۲۰۱۶) برنامه ریزی کرده و امیدوار است این مهاجرین که ۶۰ درصد آنها مردان زیر ۳۰ سال هستند را با آموزش زبان آلمانی طی دو سال آینده به تدریج وارد بازار کار کند.
آیا این اقدامات تابع افراد است یا مجموعه ای از قواعد و قوانین قابل اجرا؟ در جدول زیر، تاریخ توسعه نشان می دهد که نمونۀ ب، زمینۀ پیشرفت دارد.
جهان سومی ها عموماً دولت قوی و جامعۀ ضعیف دارند. وقتی دولت و حکومت همه کاره هستند، جامعه ضعیف می ماند. درحالیکه جامعۀ قوی آلمان به دولت این کشور می گوید من اجازه نمی دهم دولتم در بحران های خاورمیانه، فعالیت گسترده نظامی کند. جامعه تشکل و حق تشکل دارد. رسانه های مستقل می توانند در طیف مسایل آلمان، بنویسند و نظر دهند و افکار عمومی را شکل دهند. اشخاص صرفاً فکر دارند و فکر می کنند و سیستم ها را می سازند.یک سیستم اجتماعی متشکل از احزاب، رسانه ها، گروههای مدنی و صنفی دیده می شوند.
گفته می شود خانم مرکل به شدت با افکار عمومی، مدیریت می کند و آراء مردم که توسط یک تشکیلات حرفه ای در دفتر او سنجیده می شود اثر گذاری مستقیم بر مملکت داری آلمانی دارد.
وقتی سیستم ساخته می شود، فکر اهمیت پیدا می کند و به صورت خودکار تخصص گرایی و شایسته سالاری رشد می کند. وفاداری به فکر، وفاداری به سیستم را به دنبال می آورد. قدرت اصلی کشورهای صنعتی در جامعه آنهاست: در صنعت، مؤسسات، دانشگاهها، بانکها، شرکتهای بیمه، بیمارستانها، نهادهای مدنی و بنگاهها که عموماً خصوصی هستند. قدرت دولتها ناشی از قدرت جوامع آنهاست. در این چارچوب، افراد فقط برای این مؤسسات و نهادها فکر و ابداع می کنند و سیستم ها را رشد می دهند.
سؤال: فرض می کنیم این بحث، صحیح و دقیق است. چگونه این سیستم درست می شود؟
جواب: در کشورهای در حال توسعه، مسئولیت سیستم سازی با دولت و حاکمیت است.
سؤال: چگونه می شود که یک حاکمیت و دولت سیستم می سازند؟
جواب: وقتی که ۴ مورد زیر برای مجموعۀ حاکمیت و دولت از اهمیت جدی برخوردار باشد:
۱- آینده کشور به عنوان یک سیستم؛ 2- کیفیت زندگی مردم از طریق ایجاد رقابت و شفافیت؛ 3- سیستم سازی برای تولید ثروت از طریق بخش خصوصی، مزیت نسبی، رقابت منطقه ای و بین المللی؛ ۴- منطبق کردن ریل سیاست خارجی بر ریل الزامات توسعه اقتصادی.
سؤال: این چهار اصل را از کجا آورده اید؟
جواب: تجربه بشری در ۶۰ سال گذشته.
سؤل: پس فرهنگ، تدین و سنت چه می شود؟
جواب: بدون امکانات، بدون درآمد و ثروت ملی، فرهنگ و تدین و سنت حفظ و متبلور نمی شوند.
ساختن یک تمدن جدید، امکانات می خواهد. چطور می شود کشوری ۹۰ درصد بودجه اش صرف هزینه های جاری شود و در عین حال بخواهد مزیت نسبی داشته و رقابت کند. بدون تولید ثروت، نه کار پایدار سیاسی می شود کرد و نه کار پایدار فرهنگی و نه می شود تمدن ساخت.
آیا می توانید پنج مسئول یا سیاستمدار کره جنوبی را نام ببرید؟
احتمالاً خیر. چون کره جنوبی یک سیستم است. چرا دولت جدید کانادا، دو مهاجر که تبعۀ کانادا شده اند را در کابینه عضو می کند. شهروند کانادایی که از فرقۀ سیک هندی است به وزارت اقتصاد منصوب نشده بلکه به وزارت دفاع که در حیطۀ امنیتی ترین نهادهای یک کشور است منصوب شده است. دلیل: کانادا یک سیستم است. شخص سیک هندی برای یک سیستم کار خواهد کرد و ویژگی های شخصی و سوابق او نقشی در تصمیم گیریهای او ندارد.
به همین دلیل است که یک ایرانی در یک کشور صنعتی، به بالاترین درجۀ سمت سیاسی یا اقتصادی یا بانکی می رسد چون محل تولد، رنگ مو، لهجه، و مرام او اهمیت ندارد بلکه تنها ملاک، دانش و تخصص و تواناییهای فکری اوست.
همان طور که مشاهده می شود آزادی فکر و آزادی برای خلاقیت، شایسته سالاری و تخصص گرایی به مراتب مهم تر و تعیین کننده تر از آزادی سیاسی است. تا زمانی که در طیف مسایل، سیستم نسازیم و با قاعده و قانون و آیین نامه و تخصص تصمیم نگیریم بر اساس خود تئوری سیستم ها، نباید در انتظار بهبود و اصلاح و پیشرفت و افزایش کیفیت ها باشیم.
شرکت هواپیمایی امارات، ۶۰ هواپیمای ایرباس ۳۸۰ سفارش داده که قیمت آن حدود ۲۱ میلیارد دلار می شود و می خواهد دبی را به مهم ترین هاب جهان تبدیل کند. اگر امارات، سیستم درست نکند و از بهترین ها (شامل ایرانی ها) استفاده نکند، نمی تواند این هاب را ایجاد کند.
رقابت و شفافیت و تخصص، مهم ترین اصول سیستم سازی هستند. در کشور، ۳۰۰ میلیون حساب در نظام بانکی وجود دارد که ۳۸ میلیون آن حساب هایی است که دارای شماره شناسه و کد ملی تطبیق داده نشده، است. از این تعداد، ۳۰ میلیون حساب راکد و هشت میلیون حساب فعال است (مجله تجارت فردا، ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، صفحۀ ۶۰). آیا در یک نظام بانکی که سیستمی و شفاف باشد، ممکن است هشت میلیون حساب فعال بدون شناسه وجود داشته باشد؟
عموم اقتصاددانان کشور اعتقاد دارند که با ثبات بودن سیاست گذاری ها، و شفاف بودن فعالیت های اقتصادی مهم ترین عامل در عملکرد مثبت کل نظام اقتصادی خواهد بود.
فکر آزاد و فرصت خلاقیت در یک نظام قاعده مند و رقابتی، سیستم سازی را تقویت می کند. اما مهم تر از همۀ آنها، پی آمدهای سیستم سازی است.
در جامعه ای که با تئوری سیستم ها مدیریت می شود و همه جا مانند خلقت، سیستم وجود دارد، ۱) راستگویی به صورت خودکار رواج پیدا می کند و ۲) عموماً افراد مجبور می شوند با هم همکاری کنند و ویژگی های شخصی آنها به حاشیه می رود.
(دکتر محمود سریع القلم)
مادر میگن جات خوبه!
مادر کجایی؟ دقیقا کجایی؟ کجایی که میگن جات خوبه؟ اونجا کجاست چه جور جایی هست؟ مادر اگر اونجا خوبه اینجا اصلا جای خوبی نیست. اینجا آدما خیلی تنهان خیلی خسته هستن. اینجا آدما فقط می جنگن برای چی خودشون هم نمی دونن. پول بیشتر، ملک وسیع تر، مقام بالاتر، کسب و کار بزرگتر و شهرت افزونتر. همه در حال جنگن مادر همه آدما اینجا یه داعش خفته تو وجودشون دارن و دنبال فرصتی برای سر بریدن دیگران که هیچ، گاه خودشون هم سر می برن.
مادر میگن جات خوبه؟ میشه بگی اونجا آدما بهم رحم می کنن یا مثل اینجا بی رحم شدن؟ مادر خسته شدم از این روزنامه ها از این خبرهای دردناک. مادر از آتنا اون دختر هفت ساله خبر داری؟ هنوز مردم مبهوت مرگ این کودک هستن و فراموش کردن داعش تا قلب این مملکت اومد.
مادر اونجا هم کسی را دادگاهی می کنن؟ خبر یک هر روز این روزنامه ها بازداشت و دادگاه یکی از همین گردن کلفت هاست. مادر اینجا همه دزدن همه کلاهبردارن و هر کی نیست حتما آدم نیست. مادر اونجا هم قاضی هاش مثل اینجا بعد از چند سال متهم میشن؟ اینجا به قاضی هم اعتمادی نیست مادر؛ عدالت مسخره ترین خواسته آدماست.
مادر میگن جات خوبه؛ اونجا آب هست؟ هوا چطور؟ مادر اینجا تیتر هشدار کمبود آب هر روز بزرگ و بزرگتر میشه و آدما هر روز تشنه و تشنه تر. مادر هوا هوای آلوده ای شده نه گرد و غبار رو نمی گم مادرم، اینجا هوای دل آدما کدر شده، سیاه شده. اینجا آدما هوای همو ندارن مادر. اینجا همه تشنه هستن، تشنه محبت تشنه خوب بودن اما نمی تونن خوب باشن؛ اونجا چطور؟
مادرم میگن جات خوبه؛ اینجا آدما بخاطر جای بالاتر و بهتر زیر پای همدیگه را خالی می کنن. اینجا جنگ قدرت مادر جنگ نه برای زندگی نه، جنگ برای زنده بودن. خیلی وقت آدما زندگی نمی کنن. اینجا آدما دنبال جا هستن دنبال طبقه دنبال نردبام دنبال کسی که ازش بالا برن و زیر پا لهش کنن.
مادر میگن جات خوبه؛ اما اینجا دیگه تشخیص فرق خوبی و بدی مادرم خیلی سخت شده. آدما گم شدن، بلاتکلیف شدن، موندن تو کار خودشون. اینجا خوبی را باید از اول تعریف کرد و هزار بار گفت تا شاید کسی بفهمه.
مادر خدا کنه جات خوب باشه اینجا اصلا جای خوبی نیست. اینجا جای زرنگی، پر رویی، چاپلوسی و به بازی گرفتن آدماست اونجا نمی دونم جای چه جور آدمایی هست اما جایی که مادر باشه حتما جای خوبیه. مادر دعا کن یکم دعامون کن اینجا هم آدما جایی برای آدمیت باقی بگذارن خیلی حیوون صفت شدیم؛ مادرم میگن جات خوبه، دعامون کن حیوون از این دنیا نریم.
(سینا ایرانپور انارکی - سه شنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۶)
رفوزه (4)
دل بکن از این میز
انارک نیوز - میز در زندگی ما ایرانیها نقش مهم و کلیدی را ایفا میکند. میز یک ابزار برای انجام برخی امور با سهولت بیشتر و پرهیز از ایستادن نیست بلکه در فرهنگ ما ایرانیها میز جایگاه و وجهه اجتماعی افراد را مشخص میکند. هرچقدر میز بزرگتر، گرانتر و با طرحهای مدرنتر به همان نسبت جایگاه اجتماعی فرد هم بالاتر. در ایران این میزها هستند که افراد را به ما معرفی میکنند نه دانش، تخصص، مهارت، خلقوخو و سایر ویژگیهای آنها. هرگز در ایران شما نمیتوانید تشخیص دهید کسی که پشت یک میز قرار گرفته چه میزان شایستگی آن میز را داشته است، گاهی حتی برخی افراد با دست یافتن به یک میز آن را در شان خود نمیبینند و دستور تعویض آن را میدهند تا بتوانند پشت میز جدید زوایای بیشتری از شخصیت خود را پنهان کنند. میزها برای مدیران ایرانی در حکم خدایانی هستند که عیوب آنها را میپوشاند البته گاهی عیوب مدیران در پشت میزها پنهان نمیشود و آنقدر آن عیوب بزرگ هستند که ناگزیرند اتاق، خودرو و محل سکونت خود را نیز تغییر دهند تا نقاط ضعف و عیبهای فراوانشان پشت همه این اشیا پنهان بماند.
مدیران ایرانی ارتباط عاطفی خاصی با میزها برقرار میکنند؛ ناصر میرسپاسی استاد برجسته منابع انسانی کشور در کتاب خود به یک مطالعات بینالمللی در این زمینه اشاره دارد. وی در این کتاب با اشاره به نتایج کار تحقیقاتی "گیرت هوفستده" در مقایسه بیش از چهل کشور در زمینه فرهنگ عمومی چهار شاخص فاصله قدرت، پرهیز از خطر، مردگرایی و فردگرایی را در ایرانیها تحلیل میکند. بر این اساس در ایران فاصله قدرت نسبتاً زیاد است به این معنی که سلسلهمراتب قدرت بهراحتی پذیرفته میشود و این ویژگی در کنار سایر نتایج تحقیق بهخوبی آشکار میکند ایرانیها مردمانی ریاستطلب هستند و این تمایز بسیار زیاد بین رئیس و مرئوس موجب شده است مردم ایران تشنه قدرت و دستیابی به سمتهای بالاتر و میزهای بزرگتر باشند. در این کار مطالعاتی آمده است اجتناب از خطر در ایرانیها نسبتاً بالاست ولی میزان آن از فاصله قدرت کمتر است. این یعنی مدیران برای حفظ جایگاه خود محتاط هستند و کمتر ریسک میکنند. همچنین مرد گرایی در مفهوم خشن بودن روابط اجتماعی، چندان قوی نیست به این معنی که جامعه نسبتاً عاطفی و احساسی است و در بیشتر تصمیمگیریها نیز احساسات و روابط عاطفی بر منطق غلبه دارند. شاخص فردگرایی نیز در ایرانیها نسبتاً بالاست به این معنی که اشخاص اولویت بالاتری برای منافع خود نسبت به منافع جامعه قائل هستند و این نیز یکی از عوامل اصلی اختلاسهای گسترده و دریافت حقوقهای غیرمنصفانه مدیران و تبعیض میان آنها و کارمندان است. جالب است بدانید بر اساس نتایج همین تحقیق در کشورهای سوئیس، فنلاند، آلمان، اتریش و اسرائیل فاصله قدرت کم است؛ اکنون با این مقایسه ساده شاید درک بهتری از تفاوت رویکرد مدیریتی در ایران و کشورهای توسعه یافته به دست آورده باشید.
پدیدهای همچون مدیر- مالکی که در بخش خصوصی ایران جریان دارد و یکی از موانع بزرگ بر سر توسعه صنعتی ایران به شمار میرود بیانگر وابستگی شدید مدیران ایرانی به میزهایشان است. یعنی حتی یک مدیر ایرانی در بخش خصوصی و به دوراز وابستگی به دولت و با وجود دستیابی به سود و ثروت فراوان همچنان حاضر نیست میز مدیریت را به یک مدیر جوان و یا برخوردار از دانش مدیریت تحویل دهد. در ایران عنوانهای مدیر و رئیس اهمیتی بسیار بالاتر از عنوان سرمایهگذار و کارآفرین دارند. در تمام شرکتها و برندهای برتر جهان بهخوبی شاهد هستیم که با تقسیمبندی توانمندیهای مدیران به مدیر ساخت و کارآفرین، مدیر بهرهبرداری، مدیر توسعه، مدیر نوآور و ... سازمانها در هر برهه زمانی متناسب با نیاز آن دوره مدیری با توانمندیهای متفاوت را استخدام میکنند. این موضوع تا اندازهای اهمیت دارد که مایکروسافت که روزگاری با کارآفرینش بیل گیتس شرکتی کوچک به شمار میرفت؛ باگذشت زمان و پیشرفت در هر دوره، مدیریت خود را تغییر داد از چند سال پیش یک جوان 28 ساله هندی را برای پست مدیرعاملی مناسب تشخیص داد. اما در ایران بسیار به ندرت پیش میآید که یک مالک حاضر به استخدام مدیر شود و به همین دلیل بنگاهداری در ایران در سطح بنگاههای کوچک و متوسط هرگز بسترساز شکلگیری برندهای مطرح در بازارهای جهانی نشده است. مدیر ایرانی در بخش خصوصی عدم اطمینان را بهانهای قرار داده تا مدیریت را تا زنده است در اختیار خود نگه دارد و در بسیاری از موارد هم پس از مرگ مالک، فرزندان قادر به اداره این شرکتها نیستند و شاهد فروپاشی آنها هستیم.
عشق به میز را در نهادهای بخش خصوصی نیز بهخوبی مشاهده میکنیم. دعوای بر سر دستیابی به ریاست اتاقهای بازرگانی سراسر کشور و اتاق ایران نمونه بارز ریاستطلبی ایرانیها در بخش خصوصی است. مردمانی که عاشق میز هستند اما ادعای خدمت دارند. دردناک آنجاست که چهرههای شاخص بخش خصوصی باوجود ثروت و رانت و جایگاه در پارلمان بخش خصوصی در جستجوی راهی برای ورود به دولت هستند و اینیک فاجعه است که بخش خصوصی مدعی، آرزویش توسعه کسبوکارها و بهبود شرایط بخش خصوصی نیست. با انتصاب محمد نهاوندیان ریاست سابق اتاق ایران به ریاست نهاد ریاست جمهوری اکنون فعالان مطرح بخش خصوصی برای کسب سمتی مشابه محمد نهاوندیان تلاش میکنند. این اگر شیفتگی به ریاست و یا عشقورزی به میزها نیست، چیست؟ من باور نمیکنم این افراد سودای خدمت در سر داشته باشند.
در بخش دولتی نیز یک نگاه ساده به چهرههای مطرح بعد از انقلاب نشان میدهد هر که به دولت راهیافته است، علاقهای برای خروج نداشته است. هاشمی رفسنجانی ریاست قوه مقننه را در کارنامه خود دارد دو دوره رئیسجمهور میشود و بعد از آن ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام را بر عهده میگیرد. اما ریاست مجمع و عبور از سن 70 سالگی نیز موجب نمیشود که بار دیگر که برای ریاست جمهوری ثبت نام نکند. احمدینژاد همچنان سودای ریاست جمهوری در سر دارد. علی لاریجانی وزارت ارشاد، ریاست صداوسیما، دبیری شورای امنیت ملی و ریاست قوه مقننه را در کارنامه دارد و خانوادگی در رأس قدرت قرار دارند اما آیا لاریجانی منتظر فرصتی برای دستیابی به سمت ریاست جمهوری نیست؟
اینها چهرههای نامآشنای بخش دولتی و خصوصی هستند اما چه بسیار افراد که اکنون سالهاست در بالاترین سطوح مدیریت کشور فعالیت دارند و در هر دوره سمت آنها تغییر میکند اما جایگاهشان خیلی نه. این میز چه خاصیتی دارد که هر کس پشت آن قرار میگیرد دوست ندارد از پشت آن کنار برود؟ گاهی به نظر میرسد مدیران ایرانی پشت این میزها یا شلوار از تن به در میکنند و دیگر خجالت میکشند کنار بروند یا شاید بندگان خدا کار دیگری بلد نیستند و اگر مدیر نباشند بیکار میمانند. بعضیها هم که از قنداق مادر مدیر هستند و بدون طی سلسله مراتب میز ریاست را تصاحب میکنند و تنها حضرت عزرائیل است که میتواند آنها راضی به کنارهگیری کند.
پشت این میزها چیست که یا به بهانه خدمتگزاری و یا نبود نیروی معتمد حاضر به تحویل آن به دیگری نمیشوند؟ مگر شما چه کسی هستی؟ مگر از کجا آمدهای؟ مگر همه این سالها که شما بودی چه اتفاق شگرفی رخداده است؟ گاهی دلم برای خدا میسوزد که چطور به تو اطمینان کرد و میز را به تو سپرد اما تو از خدا هم سختگیرتر هستی و نمیتوانی از این میز دل بکنی.
پشت این میزها ثروت هست، رانت هست، حقوق بیپایه و اساس هست، قدرت هست اما میدانم عشق نیست. یعنی تو از علی هم عاشقتری؟ دلسوزتری؟ خلافت که کسی جز او شایستگی آن را نداشت از ایشان دریغ کردند اما لب به شکایت باز نکرد؛ ایستاد و عاشقانه بیخلافت به مردمش خدمت کرد تا خود مردم او را به خلافت رساندند. کاش تو هم اجازه میدادی مردم یا کارگرانت سراغت بیایند و از تو بخواهند نه اینکه هر چه از ثروت و قدرت لابیگری داری به کار میگیری تا به یک میز بزرگتر دست پیدا کنی.
دل بکن برادر، دل بکن از این میز ، اگر دل نمیکنی تو را به خدایی که میپرستی نگو برای خدمت آمدهای نگو و نخواه که کسی باور کند.
دل بکن رفیق، دل بکن از این میز، اگر دل نمیکنی تو را به خدا دنبال مقصری به غیر از خود بابت عقبماندگیها و مشکلات امروز کسبوکار خودت و کشور نگرد.
دل بکن از این میز و ایمان داشته باش حتی اگر پشت این میز برهنه هم که باشی خداوند چشم همگان را بر تو خواهد بست.
دل کندن از داشتهها نخستین اصل برای به دست آوردن چیزهای ارزشمندتر است.دل بکن و امیدوار باش.
(شنبه 24 مهر 1395/ سینا ایرانپور انارکی)
یادش بخیر
روزگاری بود مارابال وپر یادش بخیر
زندگی هاساده بود ومختصریادش بخیر
فکر ایام قدیم وغصه های قصه اش
ایدم هردم چوفیلمی درنظریادش بخیر.
مردمان نیکومرام وبذله واسوده حال
دور بودانسان زدست خیروشریادش بخیر
توبره خالی باباو نگاه گرم او
هرشب ادینه میامد زدریادش بخیر
جمعه ها وقت سحرطفلان برای شستشو
سوی حمام دست دردست پدر یادش بخیر
دور ازچشمان بابافارغ ازهردردسر
درخزینه بارفیقان غوطه وریادش بخیر
لقمه نان باپیاز واب شیرین سراب
بودصدبهتر زهر د,ر وگهر یادش بخیر
از برای پخت نان وگرمی کاشانه ها
پشته های چوب وهیزم برکمریادش بخیر
چایی اندراستکان کوچک وزرین کمر
وه چه می چسپیدباقندیاشکریادش بخیر
گله داران فصل تابستان وهنگام تراز
می فرستادند ترف وکشک تریادش بخیر
تخم مرغ بومی اندرروغنی از شیربز
همره نان محلی ای پسریادش بخیر
عطردیزی درتنورداغ هنگام غروب
کرده بیچاره مارا دربدر یادش بخیر
پای درپوتین درون کوچه های پرزگِل
لیزخوردن های مابافرق سریادس بخیر
رنگ وبوی عیدنوروز ونوای سازودف
حال مامیکرد ان زیروزبر یادش بخیر
ازسراب وچشمه ابش چه گویم ای عزیز
مادران بادیگهای روی سریادش بخیر
بانوان اسوذه ازچشمان مردان حریص
چارقی برسر مثال یک قمریادش بخیر
شامگاهان صحبت همسایه هاگل مینمود
درمیان مادران هرگذر یادش بخیر
دیده ام مادربزرگ خوشدل وفرزانه را
دامنی پوشیده ازعهد قجریادش بخیر
سیزده نوزوز صحرای خوش پشت حصار
والدین ازپیش وما ازپشت سر یادش بخیر
تابرادرخسته شد بنشست بر روی زمین
گفت یابا یک کمی اهسته تر یادش بخیر
بودایامی که چون کبک دری اسوده حال
میدوید این بچه درکوه وکمریادش بخیر
فارغ ازبودونبودزندگی چون خواب خوش
سالها بامادرومهرپدر یادش بخیر
شیرجه دربند درنجیل باصفای بی حدش
های وهوی بچه ها چون شیر نر یادش بخیر
وحشت از چوب معلم گاه ازفریاد او
کرده بودماراکمی گیج وپکر یادش بخیر
قطعه شعرحافظ وتاریخ عهدغزنوی
تامعلم گفت من کردم زبریادش بخیر
از ورای کوچه باغ وتیغ های چینه اش
می پریدیم توی باغ همچون فنریادش بخیر
جمله زحمت بود ان بار گران زندگی
لیک ان بارگران و پرخطر یادش بخیر
بچه بودیم فارغ ازسودوزیان زندگی
خودندانستیم چه رادادیم هدریادش بخیر
اینکه میخوانید یاران گوشه ای ازمطلب است
کین حقیر بنوشت باچشمان تر یادش بخیر
کودک امروز اگر چیزی نمی گوید بدان
روزگاری سخت بنویسد به زر. یادش بخیر
بارجایی گوی چندان غصه تاکی میخوری.?
عمر رفته بر نمیگردد دگر یادش بخیر
(محمد رجائی انارکی)
"نام تو را باید ترانه گذاشت"
انارک نیوز - تقدیم به همه دختران سرزمینم
* چشمانت را می بندی یعنی تکیه گاه می خواهی. تکیه گاه که بخواهی یعنی بازوانم باید جایگاه گیسوانت شوند چه کیفی دارد تکیه گاه تو بودن.
نگاهم که می کنی غرق نگاهت می شوم چشمانت مرا وعده دریا می دهند مهر نگاهت بی خیالم می کند از همه بدی ها , همه سختی ها.
زبان که می گشایی پاسخی ندارم جز اینکه بگویم: " ای جاااانم" تو فقط حرف بزن بگو تا هزار بار جان فدای تو شوم فدای تو که می شوم دلم آرام می گیرد.
هزار عطر که بر تن زنی باز هم عطر وفایت, عطر نجابتت مرا بیشتر سوی تو می کشد.
عزیز دل میدانم خسته ای از تبعیض, درمانده ای از پوشش اجباری, دلشکسته ای از زخم زبان ها و نگرانی برای آینده مبهم.
مهربان هر چه را از تو گرفته اند یک چیز را تو از خودت دریغ نکن , همیشه دخترانه زندگی کن و ترانه بمان, ترانه که باشی شاد یا غمگین دل همه را می بری همه را عاشق می کنی. تو هر چه باشی ترانه زندگی هستی. تو بی آواز هم ترانه خوان هستی پس در بی صدایی روزهای دشوار هم ترانه بمان تا عشق در سرزمینمان نمیرد. نام تمام دختران سرزمینم را ترانه می گذارم تا اگر همه آواها و صداها را خفه کردند باز هم ترانه با نگاهش با دل پر تپشش آواز عشق بسراید.
تمام روزها روز تو هست "ترانه"*
(دل نوشته ای از سینا ایرانپور انارکی)