02
جمعه, می
ایران تو بمان Tehran

انارک نیوز - دیروز اول اردیبهشت ماه روز بزرگداشت سعدی، امروز روز تاسیس سپاه انقلاب اسلامی (1358)، سالروز اعلام انقلاب فرهنگی (1359)، روز زمین پاک و فردا روز بزرگداشت شیخ بهایی یا روز معمار می باشد. 

به یاد روزی افتادم که در بهار 59، به بهانه انقلاب فرهنگی، عده ای را به دانشگاه ها فرستادند تا به برخی از دانشجویان بفهمانند دیگر جایی برای ماندن در دانشگاه ندارند و دانشگاه ها باید اسلامی شود.

بهمن 62 که دانشگاه ها بازگشایی شد، چهره ها تغییر کرده بود و عده ای از دانشجویان اخراج، گروهی شهید، برخی از نخبگان جذب و بورسیه دانشگاه های خارج از کشور و تعدادی خودخواسته جذب بازار کار و یا دچار مشکلات روحی شده بودند. یک دانشجو هم که قبل از انقلاب فرهنگی حدود 14 سال داشت و همیشه بحث بود که از پس امتحانات رشته مهندسی بر می آید یانه؟ اکنون بزرگ شده بود.

استادان نیز گروه گروه اخراج یا ترک وطن کرده بودند و آنی که قبلاً مربی حل تمرین ریاضی بود، حالا ریاضی درس می داد.

وقتی وارد کلاس واحد تخصصی شدیم، جوانی وارد کلاس شد که او را به عنوان استاد، تشخیص ندادیم اما گفت دکترای مهندسی فارغ التحصیل M.I.T امریکا است. ما عموماً 23 ساله و او 27 ساله بود.

استادی را به یاد می آورم که قدرش را ندانستم و الکترومغناطیس را چنان درس می داد که همان دم جذب می کردی و با یکبار شنیدن نام هر دانشجو او را به نام  به خاطر می سپرد. اما او را هم تحمل نکردند و پس از بازگشایی، بالاخره کاری کردند تا به خارج از کشور جایی که قدر او را می دانستند برود.

خلاصه زمانه، زمانه فرار مغزها یا به قولی فرار مغزهای پوسیده بود.

  • انارک نیوز - 1- گازگشی
  • 2- تکمیل لوله کشی آب
  • 3- حل مشکلات کارآفرینان
  • 4- بهره برداری از معادن
  • 5- ایجاد فرهنگسرا در محیط رباط و محیطی مناسب برای فعالیت جوانان و خانم ها
  • 6- ایجاد جو مناسب برای گوش دادن به حرف حساب
  • 7- آسفالت راه عبور به مزارع در جاده گردنه زنجیرگاه

- کودکان دوست داشتنی هستند چون خودشان هستند و چیزی از مصلحت اندیشی نمی دانند. ما هم وقتی دوست داشتنی می شویم که مصلحت ها را رها و به خویشتن برگردیم. به دوستی های دوران کودکی خود بیندیشیم:
یار دبستانی من / با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما / بغض من و آه منی
حک شده اسم من و تو / رو تن این تخته سیاه
ترکه بیداد و ستم مونده هنوز رو تن ما
دشت بی فرهنگی ما / هرزه تموم علفاش
خوب اگه خوب بد اگه بد / مرده دلای آدماش
دست من و تو باید این / پرده ها رو پاره کنه
کی می تونه جز من و تو / درد مارو چاره کنه
دو غیر همزبان همدرد با هزاران کیلومتر فاصله، از دو هم زبان غیر هم درد که کنار هم نشسته اند به هم نزدیکترند. روح هم اندیشی یک روح واحد می باشد!

بگذارید هرکس به آئین خویش باشد،/ زنان را گرامی بدارید،/ فرودستان را دریابید،/ و هرکس به زبان قبیله ای خود سخن بگوید.

آدمی تنها در جایگاه خویش به سرانجام خواهد رسید،/ گسستن زنجیرها آرزوی من است،/ رهائی بردگان و بزرگداشت بزرگان آرزوی من است،/ شکوه شب و روشنائی خورشید را  گرامی می دارم.
پس تا هست،/ شب هایتان به شادی و/ روزهایتان رازدار رهائی باد.
این فرمان من است،/ این واژه ها، این اندرز من است،/ او که آدمی را از خانه خویش براند،/ خود نیز از خواب خوش رانده خواهد شد.
تا هست،/ هوادار دانائی و تندرستی باشید،/ من چنین پنداشته،/ چنین گفته،/ و چنین کرده ام.

مرغ سحر ناله سر مکن   /    دیدگان خسته تر مکن
ما ز آه و ناله خسته ایم   /    ما غمین و دلشکسته ایم
گوشمان ز ناله کر مکن    /    ناله سر مکن ناله سر مکن
نغمه های شادمانه خوان /    صد سرود جاودانه خوان
با نوای عاشقانه خوان
عمر مانده را چنین هدر مکن   /    ناله سر مکن ناله سر مکن
ظلم ظالمان همیشه هست   /   جور بی امان همیشه هست
مکر دشمنان همیشه هست  /  بر دهان ظالمان بزن
از گناهشان گذر مکن     /    ناله سر مکن ناله سر مکن
صورت ار به سیلی چو خون کنی  /  به که راز خود ز دل برون کنی
پیش دشمنان گلایه چون کنی
دشمنان خویش را خبر مکن   /   ناله سر مکن ناله سر مکن
مرغ سحر ناله سر مکن   /   دیدگان خسته تر مکن

انارک نیوز - ... ادامه داد: "اما یک مرض بدخیم داری که علاجش از من ساخته نیست. مرضی است مسری. باید پیش از این که مزمن بشود ریشه کنش کنی. گاهی هم ارثی است"... چرا ملتفت نیستی؟ مرض ترس. خیلی ها دارند. گفتم که مسری است.


- آزادی انسان ها با سه چیز محدود شده: زر و زور و تزویر، قدرت کنترل نشده ی اقتصادی و حکومتی و سیاسی، استعمار و استبداد و استحمار.
- ترا چکار که عیوب همسایه ات را می شماری؟! اگر مردی، بنگر که خود چه عیوبی داری.
- انسان ضعیف، تنها با کسی بنای دوستی را پایه می نهد که فقط لبخند تحویل وی دهد.
- محصول یک سکوت ممتد و طولانی، فریادی است ویرانگر و توفانی.


- از شمال محدود است به آینده ای که نیست! به اضافه ی غم پیری و سایه ی مخوف مرگ ...از جنوب به گذشته ی پوچی ... پر از خاطرات تلخ! گاهی اوقات هم شیرین ...
مشرق، طلوع آفتاب عشق، صلح با مرگ! شروع جنگ حیات ...
مغرب، فرسنگ ها از حیات دور، آغوش تنگ گور! غروب عشق دیرین ...
این چه حدودی ست! آیا شنیده ای و می دانی؟ حدود دنیای متزلزلی است موسوم به، جوانی! ...


* جوجه گنجشکه داشت می رفت که یهو به یک موتورسوار می خوره، چشم که باز می کنه می بینه تو قفسه! می گه: بدبخت شدم، حتماً موتورسواره مرده.

ز گفتار ویران نگردد جهان   /   بگو آنچه رایت بود در نهان
هر آن کس که با تو نگوید درست   /   چنان دان که او دشمن جان تست   (فردوسی)


گر راست همی گویی و در بند بمانی   /   به زانکه دروغت دهد از بند رهایی   (سعدی)


که گر بر خرد چیره گردد هوا   /   نیابد ز چنگ هوا کس رها   (فردوسی)


بنی‌آدم اعضای یک‌پیکرند   /   که در آفرینش زیک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار   /   دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی   /   نشاید که نامت نهند آدمی   (سعدی)


پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک.


حقیقت راستی است ولی واقعیت می تواند راستی یا مظهری از دروغ باشد. غیرممکن است راستی و دروغ با هم جمع شوند. از راستی ضرر نمی کنید و از راستی نتیجه غلط حاصل نمی شود.
همیشه بایستی راست گفت (هرچند گفتنش تلخ باشد) و تمامی راست را گفت و هیچ وقت نباید دروغ گفت، در این صورت پیشرفت خواهیم کرد، بشری که در خدمت دیگران است (عبادت به جز خدمت خلق نیست!).
در جوامعی که رسانه ها و نهادهای مدنی و آزاد حضور دارند، دروغگو خیلی زود دستش رو می شود. دروغگو دشمن خداست!

انارک نیوز - (سروده ی ملک الشعرای بهار)
مرغ سحر ناله سرکن   /   داغ مرا تازه تر کن
ز آه شرربار این قفس را  /   بَرشِکَنُ و زیر و زِبَر کن
بلبل پَر بسته ز کنج قفس درآ   /   نغمهٔ آزادی نوع بشر سُرا
وَز نفسی عرصهٔ این خاک توده را   /    پر شرر کن
ظلم ظالم، جور صیاد  /   آشیانم داده بر باد
ای خدا، ای فـلک، ای طبیعت   /  شام تاریک ما را سحر کن
نوبهار است، گل به بار است   /    ابر چشمم، ژاله‌بار است
این قفس، چون دلم، تنگ و تار است   /   شعله فکن در قفس ای آه آتشین
دست طبیعت گل عمر مرا مچین   /  جانب عاشق نِگَه‌ ای تازه گل از این
بیشتر کن   /   مرغ بیدل شرح هجران مختصر، مختصر، مختصر کن

عمر حقیقت به سر شد   /   عهد و وفا بی اثر شد
ناله ی عاشق، ناز معشوق   /    هر دو دروغ و بی ثمر شد
راستی و مهر و محبت فسانه شد   /   قول و شرافت همگی از میانه شد
از پی دزدی، وطن و دین بهانه شد   /   دیده تر شد!
ظلم مالک، جور ارباب   /   زارع از غم گشته بی تاب
ساغر اغنیا پر می‌ناب   /  جام ما پر ز خون جگر شد
ای دل تنگ! ناله سر کن   /    از قویدستان صرف نظر کن
از مسافات صرفنظر کن   /   ساقی گلچهره! بده آب آتشین
 پردهٔ دلکش بزن ای یار دلنشین   /   ناله بر آر از قفس، ای بلبل حزین!
کز غم تو، سینه من، پر شرر شد   /   کز غم تو سینهٔ من پرشرر، پرشرر، پرشرر شد

انارک نیوز - ما امروزه خانه های بزرگتر اما خانواده های کوچکتر داریم؛ راحتی بیشتر اما زمان کمتر 
مدارک تحصیلی بالاتر اما درک عمومی پایین تر ؛ آگاهی بیشتر اما قدرت تشخیص کمتر داریم 
متخصصان بیشتر اما مشکلات نیز بیشتر؛ داروهای بیشتر اما سلامتی کمتر 
بدون ملاحظه ایام را می گذرانیم، خیلی کم می خندیم، خیلی تند رانندگی می کنیم، خیلی زود عصبانی می شویم، تا دیروقت بیدار می مانیم، خیلی خسته از خواب برمی خیزیم، خیلی کم مطالعه می کنیم، اغلب اوقات تلویزیون نگاه می کنیم و خیلی بندرت دعا می کنیم 
چندین برابر مایملک داریم اما ارزشهایمان کمتر شده است. خیلی زیاد صحبت می کنیم، به اندازه کافی دوست نمی داریم و خیلی زیاد دروغ می گوییم 
زندگی ساختن را یاد گرفته ایم اما نه زندگی کردن را ؛ تنها به زندگی سالهای عمر را افزوده ایم و نه زندگی را به سالهای عمرمان 
ما ساختمان های بلندتر داریم اما طبع کوتاه تر، بزرگراه های پهن تر اما دیدگاه های باریکتر 
بیشتر خرج می کنیم اما کمتر داریم، بیشتر می خریم اما کمتر لذت می بریم 
ما تا ماه رفته و برگشته ایم اما قادر نیستیم برای ملاقات همسایه جدیدمان از یک سوی خیابان به آن سو برویم 
فضای بیرون را فتح کرده ایم اما نه فضای درون را، ما اتم را شکافته ایم اما نه تعصب خود را 
بیشتر می نویسیم اما کمتر یاد می گیریم، بیشتر برنامه می ریزیم اما کمتر به انجام می رسانیم 
عجله کردن را آموخته ایم و نه صبر کردن، درآمدهای بالاتری داریم اما اصول اخلاقی پایین تر 
کامپیوترهای بیشتری می سازیم تا اطلاعات بیشتری نگهداری کنیم، تا رونوشت های بیشتری تولید کنیم، اما ارتباطات کمتری داریم. ما کمیت بیشتر اما کیفیت کمتری داریم 
اکنون زمان غذاهای آماده اما دیر هضم است، مردان بلند قامت اما شخصیت های پست، سودهای کلان اما روابط سطحی 
فرصت بیشتر اما تفریح کمتر، تنوع غذای بیشتر اما تغذیه ناسالم تر؛ درآمد بیشتر اما طلاق بیشتر؛ منازل رویایی اما خانواده های از هم پاشیده 
 
بدین دلیل است که پیشنهاد می کنم از امروز شما هیچ چیز را برای موقعیت های خاص نگذارید، زیرا هر روز زندگی یک موقعیت خاص است 
در جستجوی دانش باشید، بیشتر بخوانید، در ایوان بنشینید و منظره را تحسین کنید بدون آنکه توجهی به نیازهایتان داشته باشید 
زمان بیشتری را با خانواده و دوستانتان بگذرانید، غذای مورد علاقه تان را بخورید و جاهایی را که دوست دارید ببینید 
زندگی فقط حفظ بقاء نیست، بلکه زنجیره ای ازلحظه های لذتبخش است 
از جام کریستال خود استفاده کنید، بهترین عطرتان را برای روز مبادا نگه ندارید و هر لحظه که دوست دارید از آن استفاده کنید 
عباراتی مانند 'یکی از این روزها' و 'روزی' را از فرهنگ لغت خود خارج کنید. بیایید نامه ای را که قصد داشتیم 'یکی از این روزها' بنویسیم همین امروز بنویسیم 
بیایید به خانواده و دوستانمان بگوییم که چقدر آنها را دوست داریم. هیچ چیزی را که می تواند به خنده و شادی شما بیفزاید به تاُخیر نیندازید 
هر روز، هر ساعت و هر دقیقه خاص است و شما نمی دانید که شاید آن می تواند آخرین لحظه باشد 
اگر شما آنقدر گرفتارید که وقت ندارید این پیغام را برای کسانی که دوست دارید بفرستید، و به خودتان می گویید که 'یکی از این روزها' آنرا خواهم فرستاد، فقط فکر کنید ... 'یکی از این روزها' ممکن است شما اینجا نباشید که آنرا بفرستید!

انارک نیوز: (سروده‌ی عارف قزوینی) 
هنگام می و فصل گل و گشت چمن شد / دربار بهاری خالی از زاغ و زغن شد 
از ابر کرم خطهٔ ری رشک ختن شد / دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد 
چه کج‌رفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ / سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ 

از خون جوانان وطن لاله دمیده / از ماتم سرو قدشان سرو خمیده
در سایه گل بلبل از این غصه خزیده / گل نیز چو من در غمشان جامه دریده
چه کج‌رفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ / سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

خوابند وکیلان و خرابند وزیران / بردند به سرقت همه سیم و زر ایران
ما را نگذارند به یک خانهٔ ویران / یارب بستان داد فقیران ز امیران
چه کج‌رفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ / سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

از اشک همه روی زمین زیر و زبر کن / مشتی گرت از خاک وطن هست به سر کن
غیرت کن و اندیشه ایام بتر کن / اندر جلو تیر عدو، سینه سپر کن
چه کج‌رفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ / سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

از دست عدو نالهٔ من از سر درد است / اندیشه هر آن‌کس کند از مرگ، نه مرد است
جان بازی عشاق، نه چون بازی نرد است / مردی اگرت هست، کنون وقت نبرد است
چه کج‌رفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ / سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

عارف ز ازل تکیه بر ایام نداده است / جز جام، به کس‌دست، چو خیام نداده است
دل جز به سر زلف دلارام نداده است / صد زندگی ننگ به یک نام نداده است
چه کج‌رفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ / سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

اثر ریتا استریکلند
انارک نیوز - خواب دیدم / در خواب با خدا گفتگوئی داشتم. / خدا گفت: / پس می خواهی با من گفتگو کنی! / گفتم: بلی. / اگر وقت داشته باشید. / خدا لبخند زد. / فرمود: / وقت من ابدی است. / چه سوالاتی در ذهن داری که می خواهی از من بپرسی؟ / گفتم: این که چه چیز از همه بیشتر شما را در مورد انسان شگفت زده می کند؟ / خدا پاسخ داد ... / این که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند. / عجله دارند زودتر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را می خورند. / این که سلامتیشان را صرف به دست آوردن پول می کنند. / و بعد / پولشان را خرج حفظ سلامتیشان! / این که با نگرانی نسبت به آینده، زمان حال را فراموش می کنند. / آن چنان که دیگر نه در آینده زندگی می کنند و نه در حال! / این که چنان زندگی می کنند که گوئی هرگز نخواهند مرد! / و چنان می میرند که گوئی هرگز زنده نبوده اند! / خداوند دست های مرا در دست گرفت و مدتی هر دو ساکت ماندیم. / بعد پرسیدم ... / به عنوان خالق انسان ها، / می خواهید آنها چه درس هائی از زندگی بیاموزند؟ / خدا با لبخند پاسخ داد: / این که یاد بگیرند که / نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد، / اما می توان محبوب دیگران شد! / یاد بگیرند که خوب نیست خود را با دیگران مقایسه کنند. / یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که دارائی بیشتر دارد! / بلکه کسی است که نیاز کمتری دارد. / یاد بگیرند که ظرف چند ثانیه می توانیم زخمی عمیق در دل کسانی که دوستشان داریم ایجاد کنیم. / اما سال ها وقت لازم است تا آن زخم التیام یابد. / با بخشیدن بخشش بیاموزند. / یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را عمیقاً دوست دارند اما بلد نیستند احساسشان را نشان دهند. / یاد بگیرند که می شود دو نفر به یک موضوع واحد نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند. / یاد بگیرند که همیشه کافی نیست دیگران آنها را ببخشند، / بلکه خودشان هم باید خود را ببخشند / و یاد بگیرند که من این جا هستم، همیشه، همه جا.

انارک نیوز - در هر شهری تعدادی انگشت شمار هستند که خود را عقل کل می دانند! ازمابهترانی که آقاییشان از آنجا است اما خود را آقای آنجا می دانند. خود را دورنگر می دانند هرچند حتی تا نوک بینی خود را هم درست نمی بینند. اینان همیشه نخود هر آشی که منفعتی برایشان داشته باشد هستند. اینها خود را صاحب اختیار و قیم دیگران می پندارند و حقی برای دیگران قایل نیستند. همراهانشان هم کم، اما نان را به نرخ روز می خورند. اینان اگر قرار باشد بین منافع خود و منافع زادگاهشان یکی را انتخاب کنند، آبی نمی آورند و سبو را هم می شکنند. بگذریم. 

در سال 1378 شرکتی برای ایجاد اشتغال با پول عده ای از مردم که با نیت پاک پا پیش گذاشته بودند، تاسیس شد. در کمتر از یک سال قسمتی از سرمایه نابود و مقداری ماشین آلات باقی ماند که فروختند. فلانی سهم خود را کمال و تمام برداشت و بی انصاف بقیه اش را هم بین دیگر سهامداران تقسیم نکرد و خود می داند با پول دیگران چه کرد! بگذریم.

مزار قدیمی را خراب می کنند تا فضای سبز شود! اما آیا کل طرح فضای سبر محدود به مزار می شد؟ آیا به احساسات مردم احترام گذاشته شد؟ شهردار این تصمیم را گرفت یا شورای شهر؟ گفتا ز که نالیم؟ که از ماست که بر ماست! بگذریم.

کم کم اعتیاد باعث مرگ یکی دو نفری شد. زمزمه هایی از سرقت اموال شخصی و عمومی پیش آمد که عاملان آن بسیار جوان بودند. از خویشان ما که نبودند. گذشتیم.

مدارس رو به تعطیلی و پدر و مادرها با فرزندانشان راهی مرکز شهرستان و استان های مجاور شدند. فرزندان ما حاشیه نشینیان شهرهای بزرگ شدند. جلسات متعددی با شرکت همشهریان گرفته می شود. سخنرانی های پرشوری می شود اما نتیجه ای حاصل نمی شود! چرا؟ شاید همدرد نیستیم.

از همه اینها با دلی پردرد گذشتیم اما خدا را شکر که عده ای از نقاط دیگر آمدند تا اینجا را برای ما نگهدارند و گرنه شاید امروز از اینجا فقط نامی مانده بود. خدا خیرشان دهد.

مقالات دیگر...